English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
value date تاریخ اجرا والور
Other Matches
effective date تاریخ اجرا
backdates تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdated تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdate تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdating تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
antedated پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated cheque چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
martyrology تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
antedate پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
hagiology تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
prehistory ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
date تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
dates تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
protohistory تاریخ ماقبل تاریخ
standard تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simple وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
run دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
coetaneous هم تاریخ
date [appointment] تاریخ
as of از تاریخ
histories تاریخ
appointment تاریخ
with effect from از تاریخ ...
appointed day تاریخ
date تاریخ
dates تاریخ
dates [appointments] تاریخ ها
appointments تاریخ ها
as from از تاریخ ,
appointed days تاریخ ها
coeval هم تاریخ
no date بی تاریخ
era تاریخ
undated بی تاریخ
history تاریخ
dateless بی تاریخ
eras تاریخ
date of acquisition تاریخ خریداری
date of maturity تاریخ سررسید
creation date تاریخ افرینش
date of shipment تاریخ حمل
dates نخل تاریخ
dateline تاریخ گذاری
date of issuance تاریخ صدور
date نخل تاریخ
delivery date تاریخ تحویل
completion date تاریخ تکمیل
date of maturity تاریخ انقضاء
due date تاریخ تادیه
creation date تاریخ ایجاد
current date تاریخ جاری
datable تاریخ گذاردنی
due date تاریخ سررسید
economic history تاریخ اقتصادی
dateable تاریخ گذاردنی
closing date تاریخ انقضاء
date in issuing تاریخ صدور
chronogram ماده تاریخ
natural history تاریخ طبیعی
postdate تاریخ ماقبل
postdated تاریخ ماقبل
postdates تاریخ ماقبل
postdating تاریخ ماقبل
historians تاریخ گزار
historians تاریخ نویس
historian تاریخ نویس
prehistory ماقبل تاریخ
basic date تاریخ ترفیع
backdating date پیش تاریخ
stale cheque چک تاریخ گذشته
system date تاریخ سیستم
dated تاریخ دار
acceptance date تاریخ قبولی
termination date تاریخ پایان
shelf life تاریخ مصرف
the date was not specified تاریخ ان معلوم
value date تاریخ ارزش
epochs مبدا تاریخ
epoch مبدا تاریخ
prehistory پیش تاریخ
historian تاریخ گزار
out of date از تاریخ گذشته
expiry date تاریخ انقضاء
in chronological order به ترتیب تاریخ
historicity تاریخ گرایی
natural historian تاریخ نویس
chronological به ترتیب تاریخ
Ancient history تاریخ باستان
expiration date تاریخ انقضا
maintenance history تاریخ تعمیرات
date of birth تاریخ تولد
intellectual history تاریخ اندیشه ها
maturity date تاریخ سررسید
julain date تاریخ ژولین
modern history تاریخ معاصر
literary history تاریخ ادبیات
from the date on wards از این تاریخ به بعد
back dated پیش تاریخ شده
morphology تاریخ تحولات لغوی
post date تاریخ اینده گذاشتن
post date پیش تاریخ کردن
to go down in history در تاریخ ثبت شدن
completion date تاریخ انجام کار
azoic دوران ماقبل تاریخ
era اغاز تاریخ عصر
landmarks نقطه تحول تاریخ
landmark نقطه تحول تاریخ
Death keeps no calendar. <proverb> مرگ تاریخ ندارد.
of even date دارای همان تاریخ
What is todays date ? تاریخ امروز چیست ؟
An Out line of European history . کلیات تاریخ اروپ؟
The prehistoric creatures . موجودات ماقبل تاریخ
up to now تا کنون تا این تاریخ
historical determinism اعتقاد به جبر تاریخ
expiry date of the credit تاریخ انقضای اعتبار
historian تاریخ دان مورخ
medizeval history تاریخ قرون وسطی
historians تاریخ دان مورخ
even دارای همان تاریخ
Date and place of departure. تاریخ ؟ محل حرکت
hagiologist نویسنده تاریخ اولیاوپیغمبران
the christian era مبدا تاریخ میلادی
letter of even date نامه همین تاریخ
early German history تاریخ ابتدایی آلمان
dateable قابل تعیین تاریخ
effective date تاریخ شروداجرای دستورالعمل
misdate تاریخ غلط گذاشتن
historically بشکل تاریخ دراوردن
economic interpretation of history تفسیر اقتصادی تاریخ
Antiquity جهان باستانی [تاریخ]
datable قابل تعیین تاریخ
chronologically به ترتیب زمان یا تاریخ
eras اغاز تاریخ عصر
the Classical World [the Ancient World] جهان باستانی [تاریخ]
chronological دارای تسلسل تاریخ
cryptodate کلید تاریخ رمز
date of change of acountability تاریخ تسویه حساب
historic معروف مبنی بر تاریخ
dateline محل تاریخ گذاری
date time group گروه تاریخ و زمان
prehistoric times ازمنه ماقبل تاریخ
write-ups به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
History is the best testimony. تاریخ بهترین شاهد است
to dungeon somebody به زندان انداختن کسی [تاریخ]
exergue جای تاریخ سکه یا مدال
afterdate تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
international date line خط بین المللی تغییر تاریخ
Date of departure . Departure date. تاریخ عزیمت (روز حرکت )
In chronological order. بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
phylogeny تاریخ نژادی جانور یا گیاه
From the historic times. اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
A prehistoric fossil. یک سنگواره (فسیل ) ماقبل تاریخ
to cast [throw] somebody into the dungeon به زندان انداختن کسی [تاریخ]
basic date تاریخ شروع خدمت در هردرجه
write-up به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
cryptodate تاریخ استفاده از کلید رمز
mythologically از روی افسانه یا تاریخ اساطیر
data break تاریخ تعویض کلید رمز
naturalistic وابسته به تاریخ علوم طبیعی
date تاریخ روز و ماه و سال
post dating an instrument تاریخ مقدمی را در سند قیدکردن
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
accommodation date تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
write up به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
dates تاریخ روز و ماه و سال
erenow پیش ازاین تااین تاریخ
broch [ساختار خشکه چینی ماقبل تاریخ]
to dungeon somebody به سیاه چال انداختن کسی [تاریخ]
chronicled شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
The rental agreement has exprired. تاریخ قرارداد اجاره سر آمده است
chronicles شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
to cast [throw] somebody into the dungeon به سیاه چال انداختن کسی [تاریخ]
mammoths فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
bill falls due on تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
chronicle شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
historify مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
assyriology مطالعهء زبان و هنر و تاریخ اشور
assyriologist متخصص در زبان و تاریخ وهنر اشور
chronicling شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
best-before date [BBD] تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
best-by date تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
minimum durability date [MDD] تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
mammoth فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
The date of the meeting has been advanced. تاریخ جلسه جلو افتاده است
client side داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
heading تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن
diachronic تحمولات زبانی یک ملت درادوار مختلف تاریخ
prehistorian مورخی که اثار ما قبل تاریخ را خوب میداند
up to d. تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
hagiography شرح زندگی اولیاء ومقدسین تاریخ انبیاء
sailing date تاریخ شروع سفر دریایی زمان حرکت
headings تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن
parachronism اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاریخ یک رویداد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com