Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (6 milliseconds)
English
Persian
immediate experience
تجربه بیواسطه
Other Matches
intrinsic
بیواسطه
immediate
بیواسطه
immediate knowledge
معرفت بیواسطه
direct object
مفعول بیواسطه
throughput
تدارک مستقیم اماد تدارک بیواسطه
experiences
تجربه
experience
تجربه
immature
بی تجربه
unskillful
بی تجربه
experiencing
تجربه
unskilled
<adj.>
کم تجربه
beardless
بی تجربه
half baked
بی تجربه
inexpert
بی تجربه
experienced
با تجربه
inexperienced
بی تجربه
greenest
بی تجربه
green
بی تجربه
naif
بی تجربه
raw
بی تجربه
the tule of thumb
تجربه
experimented
تجربه
experiment
تجربه
naive
بی تجربه
unskilled
بی تجربه
backgrounds
تجربه
practice
تجربه
background
تجربه
experimenting
تجربه
experiments
تجربه
he knows a thing or two
بی تجربه نیست
gremie
بی تجربه و ناشی
without experience
بی تجربه ناازموده
experimentalist
اهل تجربه
gunshy
ترسو بی تجربه
experientially
ازروی تجربه
shorthorn
ادم بی تجربه
seat of the pants
استفاده از تجربه
scientific experiment
تجربه علمی
to bring to the proof
به تجربه رساندن
reenactment
بازافرینی تجربه
to put to proof
به تجربه رساندن
traumatic experience
تجربه اسیب زا
have been around
<idiom>
تجربه داشتن
as green as grass
<idiom>
کم تجربه و ناشی
empiric
مبنی بر تجربه
empiricism
تجربه گرائی
experiencing
تجربه ازمایش
experiences
تجربه ازمایش
experience
تجربه ازمایش
veterans
بازیگر با تجربه
veteran
بازیگر با تجربه
sour dough
[مکتشف با تجربه]
empiricism
اصالت تجربه
aposteriori
موخر بر تجربه
aha experience
تجربه اهان
apriori
مقدم بر تجربه
empircism
تجربه گرایی
ah ah ecperience
تجربه اهان
driving experience
تجربه رانندگی
reliving
دوباره تجربه کردن
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
callow
شخص بی تجربه وناشی
school of hard knocks
<idiom>
تجربه عادی از زندگی
I wasn't born yesterday.
<idiom>
من بی تجربه نیستم !
[اصطلاح]
She is experienced nurse.
پرستار پر تجربه ای است
His failure was a bitter experience.
شکستن تجربه تلخی شد
relives
دوباره تجربه کردن
relived
دوباره تجربه کردن
relive
دوباره تجربه کردن
a posteriori
مبنی بر تجربه و مشاهده
empirically
از روی مشاهده و تجربه
verdant
پوشیده از سبزه بی تجربه
day residues
ماندههای تجربه روز
experiencing
تجربه کردن کشیدن
experiences
تجربه کردن کشیدن
experience
تجربه کردن کشیدن
stumblebum
مشت زن بی تجربه وناشی
To apply ones experience.
تجربه خود رابکار گرفتن
Experience has shown (proved) that …
تجربه نشان داده است که …
Hypnagogia
تجربه حالت انتقالی از بیداری تا خواب
cup of coffeen
شرکت کوتاه بازیگر کم تجربه در مسابقه
He has not enough experience for the position.
برای اینکار تجربه کافی ندارد
We all learn by experience.
ما همه از روی تجربه ( کردن ) می آموزیم
Scientic experiments show that …
تجربه های علمی نشان می دهد که
tike
ادم خام دست وبی تجربه
advanced
برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
To experience great hardships.
سختیها ومشقات بسیاری را تجربه کردن (متحمل شدن )
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced.
زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
hacked
تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
hacks
تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
hack
تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
artspeak
یک زبان برنامه نویسی است برای کمک به استفاده کنندگان کم تجربه طراحی شده است
naive user
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
MIDI Mapper
برنامه پشتیبانی شده با windows که به کاربران MIDI با تجربه امکان تغییر نحوه ارسال نت موسیقی به دستگاههای موسیقی به PC را بیان میکند
micros
کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
micro
کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
microcomputer
کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
experiments
تجربه کردن ازمایش کردن
experimenting
تجربه کردن ازمایش کردن
experiment
تجربه کردن ازمایش کردن
experimented
تجربه کردن ازمایش کردن
restoration
احیا و مرمت فرش
[برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com