Dictiornary-Farsi | تخصص یافتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (11 milliseconds)

English	Persian
specialises	تخصص یافتن
specialising	تخصص یافتن
specialize	تخصص یافتن
specializes	تخصص یافتن
specializing	تخصص یافتن
specialization	تخصص یافتن


Other Matches

expert knowledge	تخصص
proficiency	تخصص
inexpert	بی تخصص
specialities	تخصص
speciality	تخصص
specialty	تخصص
specialization	تخصص
specialises	تخصص داشتن
specialising	تخصص داشتن
proficiency	مهارت تخصص
specialize	تخصص داشتن
career	تخصص رستهای
technologies	تخصص شناسی
specializing	تخصص داشتن
careers	تخصص رستهای
careering	تخصص رستهای
careered	تخصص رستهای
health nursing	تخصص پرستاری
specializes	تخصص داشتن
technology	تخصص شناسی
civilian occupational specialty	تخصص غیر ارتشی
profession of arms	تخصص نظامی گری
military occupational speciality	تخصص شغلی نظامی
underemployed	دارای شغل کم تخصص و کم پاداش
propagate	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated	گشترش یافتن یا نشر یافتن
analyst	شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
analysts	شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
residency	اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
laboratorian	کسیکه در ازمایشگاه یاکارخانه شیمیائی تخصص دارد
trial and error <idiom>	یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
trial attorney	وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
packet	گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packets	گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
comparative cost	اصل تخصص کشورها درتولید کالاهایی که ان را ازدیگر ممالک ارزانتر ومرغوبتر تهیه می کنند
independent computer	manufacturers peripheralequipment سازمانی تشکیل یافته از شرکت هایی که درساخت یک یا چندین وسیله کامپیوتری تخصص دارند
inexpertly	ازروی عدم تخصص یا عدم خبرگی
discovering	یافتن
discovered	یافتن
detect	یافتن
detected	یافتن
detecting	یافتن
discover	یافتن
finds	یافتن
find	یافتن
detects	یافتن
discovers	یافتن
deploy	گسترش یافتن
terminate	خاتمه یافتن
to get fame	شهرت یافتن
to gain the upper hand	غلبه یافتن
terminated	خاتمه یافتن
ends	خاتمه یافتن
ended	خاتمه یافتن
get out	رهایی یافتن
to get off	رهایی یافتن از
to get ones hand in	دست یافتن به
convect	انتقال یافتن
insuring	اطمینان یافتن
to look oneself again	بهبود یافتن
to grow better	بهبودی یافتن
to get rid of	رهایی یافتن از
dominate	تفوق یافتن
dominated	تفوق یافتن
dominates	تفوق یافتن
end	خاتمه یافتن
achieving	دست یافتن
relaxing	تخفیف یافتن
hold out	بسط یافتن
luxuriating	شکوه یافتن
dwindle	تدریجاکاهش یافتن
dwindled	تدریجاکاهش یافتن
dwindles	تدریجاکاهش یافتن
dwindling	تدریجاکاهش یافتن
hunt out	با جستجو یافتن
relaxes	تخفیف یافتن
relax	تخفیف یافتن
achieves	دست یافتن
to gain in nealth	بهبودی یافتن
to extricate oneself	رهایی یافتن
terminates	خاتمه یافتن
achieved	دست یافتن
achieve	دست یافتن
come through	وقوع یافتن
come round	شفا یافتن
wane	کاهش یافتن
waned	کاهش یافتن
to undergo a change	تغییر یافتن
wanes	کاهش یافتن
to take courage	خرات یافتن
waning	کاهش یافتن
to quit oneself of	رهائی یافتن از
break out	شیوع یافتن
outspread	گسترش یافتن
accruing	گسترش یافتن
tenses	تشدید یافتن
tenser	تشدید یافتن
tensed	تشدید یافتن
tense	تشدید یافتن
accrue	گسترش یافتن
accrues	افزایش یافتن
accrues	گسترش یافتن
accruing	افزایش یافتن
to reach for knowledge	برای یافتن
scant	تخفیف یافتن
bunchout	برامدگی یافتن
center	تمرکز یافتن
circumfuse	گسترش یافتن
shrinks	کاهش یافتن
shrinking	کاهش یافتن
shrink	کاهش یافتن
come off	تحقق یافتن
come off	وقوع یافتن
insures	اطمینان یافتن
ensuring	اطمینان یافتن
to pull round	بهبودی یافتن
diminish	نقصان یافتن
diminish	تقلیل یافتن
diminishes	نقصان یافتن
diminishes	تقلیل یافتن
ensure	اطمینان یافتن
ensured	اطمینان یافتن
ensures	اطمینان یافتن
accrue	افزایش یافتن
to come to know	اگاهی یافتن
pick up health	بهبود یافتن
alter	تغییر یافتن
altered	تغییر یافتن
altering	تغییر یافتن
alters	تغییر یافتن
accede	دست یافتن
accede	راه یافتن
acceded	دست یافتن
acceded	راه یافتن
pickup	بهبودی یافتن
tensest	تشدید یافتن
centralization	مرکزیت یافتن
lessen	تقلیل یافتن
recvperate	بهبودی یافتن
lessened	تقلیل یافتن
lessening	تقلیل یافتن
lessens	تقلیل یافتن
pull round	بهبودی یافتن
protend	امتداد یافتن
lay hands on something	چیزی را یافتن
look oneself again	بهبود یافتن
overmaster	برتری یافتن بر
outreach	برتری یافتن
overcome	غلبه یافتن
overcomes	غلبه یافتن
overcoming	غلبه یافتن
misalign	تغییر یافتن
diverge	انشعاب یافتن
meliorate	بهبود یافتن
overmatch	تفوق یافتن
overspread	بسط یافتن
diverges	انشعاب یافتن
diverged	انشعاب یافتن
accedes	دست یافتن
accedes	راه یافتن
acceding	دست یافتن
acceding	راه یافتن
perennate	دوام یافتن
penetract	راه یافتن
centralisation	مرکزیت یافتن
conquers	پیروزی یافتن بر
sublate	تغییرشکل یافتن
attain	دست یافتن
attained	دست یافتن
attaining	دست یافتن
attains	دست یافتن
expand	بسط یافتن
expanding	بسط یافتن
expands	بسط یافتن
taper off	کاهش یافتن
to a greatness	بزرگی یافتن
deploys	گسترش یافتن
to be transferred	انتقال یافتن
transcend	برتری یافتن
transcended	برتری یافتن
transcending	برتری یافتن
transcends	برتری یافتن
to be through	فراغت یافتن
to be prolonged	امتداد یافتن
recuperate	بهبودی یافتن
recuperated	بهبودی یافتن
luxuriated	شکوه یافتن
luxuriate	شکوه یافتن
recovers	بهبودی یافتن
recovering	بهبودی یافتن
recover	بهبودی یافتن
keep one's head above water	رهایی یافتن
conquer	پیروزی یافتن بر
conquering	پیروزی یافتن بر
immix	امیزش یافتن
prefers	ترجیح یافتن
recuperates	بهبودی یافتن
luxuriates	شکوه یافتن