English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English Persian
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
Other Matches
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
fixed pivot محور ثابت چرخش یکانها نفر لولا برای گردش یکانها
redesignate اسم گذاری مجدد یکانها یاتغییر دادن شماره یکانها
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
unit categories انواع مختلف یکانها یا انواع طبقات یکانها از نظر استعدادو سازمان و امادگی رزمی
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
separation zone منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
disbanding منحل کردن یکانها
disbands منحل کردن یکانها
disband منحل کردن یکانها
replace عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
attachment منتصب کردن یکانها انتصاب
cargo outturn message پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
fire restriction محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
evacuation تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
clearing تخلیه محل تخلیه بیماران
clearings تخلیه محل تخلیه بیماران
grenadier سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
disembarking تخلیه کردن
vacating تخلیه کردن
unloads تخلیه کردن
unloaded تخلیه کردن
evacuating تخلیه کردن
unload تخلیه کردن
disembarked تخلیه کردن
vacate تخلیه کردن
evacuated تخلیه کردن
drains تخلیه کردن
disembarks تخلیه کردن
drained تخلیه کردن
drain تخلیه کردن
to offload تخلیه کردن
evacuate تخلیه کردن
draining تخلیه کردن
vacated تخلیه کردن
vacates تخلیه کردن
evacuates تخلیه کردن
disembarkation تخلیه کردن
disembark تخلیه کردن
to block and bleed [valve] مسدود کردن و تخلیه کردن [دریچه] [مهندسی]
degasify تخلیه کردن گاز
evacuate تخلیه مزاج کردن
exhaust تخلیه کردن خروج
defecating تخلیه کردن شکم
evacuated تخلیه مزاج کردن
evacuates تخلیه مزاج کردن
evacuating تخلیه مزاج کردن
road clearance تخلیه کردن جاده
defecates تخلیه کردن شکم
defecate تخلیه کردن شکم
to discharge goods کالا را تخلیه کردن
defecated تخلیه کردن شکم
exhausts تخلیه کردن خروج
diffusion تخلیه کردن بافشار
secondary landing منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
unit loading بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
diffusion کم کردن از قدرت تخلیه فشار
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
dismantling پیاده کردن
dismantles پیاده کردن
dismounting پیاده کردن
dismount پیاده کردن
disembarking پیاده کردن
take down پیاده کردن
disembarked پیاده کردن
set down پیاده کردن
dismounts پیاده کردن
disembark پیاده کردن
disembarks پیاده کردن
unset پیاده کردن
dismantled پیاده کردن
dismantle پیاده کردن
demodulation پیاده کردن
dismantlement پیاده کردن
disassemble پیاده کردن
clearance پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
dismounts پیاده کردن یا شدن
pad پیاده سفر کردن
dismantle پیاده کردن موتور
setting out پیاده کردن نقشه
setting out پیاده کردن مسیر
To implement a project. طرحی را پیاده کردن
dosmount command فرمان پیاده کردن
pads پیاده سفر کردن
dismounting پیاده کردن یا شدن
pedestrianising پیاده روی کردن
pedestrianized پیاده روی کردن
pedestrianizes پیاده روی کردن
pedestrianises پیاده روی کردن
pedestrianised پیاده روی کردن
pedestrianizing پیاده روی کردن
dismantles پیاده کردن موتور
dismantled پیاده کردن موتور
dismantling پیاده کردن موتور
staking پیاده کردن مسیر
disassembly پیاده کردن موتور
dismount پیاده کردن یا شدن
pedestrianize پیاده روی کردن
priming پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
salvaging پیاده کردن کامل قطعات
salvaged پیاده کردن کامل قطعات
dismantled پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
removable قابل سوار و پیاده کردن
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
dismantles پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvage پیاده کردن کامل قطعات
dismantle پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantling پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvages پیاده کردن کامل قطعات
walks گردش کردن پیاده رفتن
walked گردش کردن پیاده رفتن
walk گردش کردن پیاده رفتن
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
terminals محل پیاده وسوار کردن بارها
terminal محل پیاده وسوار کردن بارها
disassemble پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
honey combing روش انبار کردن و تخلیه کالاها به طریقه لانه زنبوری و خوشهای
tramped باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
tramp باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramps باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
peg out کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
air landing پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
take to pieces پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
troops یکانها
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
despatching اعزام یکانها
reinforce تقویت یکانها
replacements تعویض یکانها
logistic route امورلجستیکی یکانها
replacement تعویض یکانها
weapon troops یکانها ادوات
rotation تعویض یکانها
line of retreat خط بازگشت یکانها
movements حرکات یکانها
reinforces تقویت یکانها
incident تصادم یکانها
dispatches اعزام یکانها
force structure سازمان یکانها
servicae life عمرخدمتی یکانها
dispatched اعزام یکانها
system of units دستگاه یکانها
despatched اعزام یکانها
keeping ذخایر یکانها
despatches اعزام یکانها
dispatch اعزام یکانها
incidents تصادم یکانها
doctrine اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
reception station دفترسربازگیری و اعزام به یکانها
separation مستقل شدن یکانها
troop program برنامه تشکیل یکانها
collective call sign معرف مشترک یکانها
disbanding انحلال رسمی یکانها
force development برنامه تشکیل یکانها
administration اداره امور یکانها
disbands انحلال رسمی یکانها
employment به کار بردن یکانها
separations مستقل شدن یکانها
disband انحلال رسمی یکانها
administrations اداره امور یکانها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com