English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
commander's concept تدبیر عملیاتی فرمانده
Other Matches
concept of operation تدبیر عملیاتی
commander's concept تدبیر فرمانده
skipper فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skippers فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skippering فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skippered فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
section chief فرمانده رسد فرمانده قبضه
army commander فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
commander فرمانده یکان ناخدا سوم فرمانده سوم ناو
commanders فرمانده یکان ناخدا سوم فرمانده سوم ناو
current operating allowance سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
blue commander فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
convoy commodore فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
chalk commander فرمانده سریال حرکت هوایی فرمانده سریال بار هوایی
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
brassier بی تدبیر
machination تدبیر
make do تدبیر
devisal تدبیر
gimmicks تدبیر
gimmick تدبیر
imprudent بی تدبیر
prudentially با تدبیر
rede تدبیر
counsel تدبیر
counseled تدبیر
counselled تدبیر
politic با تدبیر
brassiest بی تدبیر
brassy بی تدبیر
resourcefulness با تدبیر
schemed تدبیر
scheme تدبیر
policies تدبیر
counsels تدبیر
counselling تدبیر
schemes تدبیر
shiftily با تدبیر
arrangement تدبیر
experiment تدبیر
experimented تدبیر
policy تدبیر
plans تدبیر
contraptions تدبیر
arrangements تدبیر
contraption تدبیر
experimenting تدبیر
plan تدبیر
shiftiness تدبیر
contrivance تدبیر
experiments تدبیر
contrivances تدبیر
measure تدبیر
contrive تدبیر کردن
general concepts تدبیر عمومی
household economy تدبیر منزل
shifty با ابتکار با تدبیر
mismanagement سوء تدبیر
contriving تدبیر کردن
contrives تدبیر کردن
contrived تدبیر کردن
meditating تدبیر کردن
meditates تدبیر کردن
meditated تدبیر کردن
treatments تدبیر در ازمایشها
treatment تدبیر در ازمایشها
plan تدبیر اندیشه
contrivable تدبیر کردنی
devises تدبیر کردن
devise تدبیر کردن
designs تدبیر قصد
devising تدبیر کردن
compass تدبیر کردن
resourc تدبیر کاردانی
concept of operations تدبیر عملیات
home economics تدبیر منزل
plans تدبیر اندیشه
design تدبیر قصد
meditate تدبیر کردن
devised تدبیر کردن
operating عملیاتی
operational عملیاتی
operations code کد عملیاتی
operation code کد عملیاتی
operational code کد عملیاتی
manoeuver تدبیر بکار بردن
tactical concept تدبیر عملیات تاکتیکی
endurance برد عملیاتی
incident حادثه عملیاتی
operating cost هزینه عملیاتی
operating cost مخارج عملیاتی
incidents حادثه عملیاتی
action parameters پارامترهای عملیاتی
operational research تحقیق عملیاتی
cruising range برد عملیاتی
flowchart شمای عملیاتی
operational route مسیر عملیاتی
functional specification مشخصه عملیاتی
component operation عناصر عملیاتی
throughput توان عملیاتی
mission load اماد عملیاتی
operating budget بودجه عملیاتی
operating expenses مخارج عملیاتی
operation overlay کالک عملیاتی
operation research پژوهش عملیاتی
operational route جاده عملیاتی
operational costs هزینههای عملیاتی
operational reserve ذخیره عملیاتی
operational reserve احتیاط عملیاتی
operational readiness امادگی عملیاتی
operational problems مسائل عملیاتی
staging area منطقه عملیاتی
operational definition تعریف عملیاتی
operational environment محیط عملیاتی
element عنصر عملیاتی
operational headquarters ستاد عملیاتی
operational management مدیریت عملیاتی
operation order دستور عملیاتی
elements عنصر عملیاتی
operating loss زیان عملیاتی
operating profit سود عملیاتی
preoperational پیش عملیاتی
operations code رمز عملیاتی
operating ratio نرخ عملیاتی
operating ratio نسبت عملیاتی
operating speed سرعت عملیاتی
operating staff کارمندان عملیاتی
operating temperature دمای عملیاتی
operating weight وزن عملیاتی
operationalism عملیاتی نگری
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operation map نقشه عملیاتی
managements مدیریت وریاست حسن تدبیر
manipulation دست زنی تدبیر استادی
management مدیریت وریاست حسن تدبیر
machinate نقشه کشیدن تدبیر کردن
tactician با تدبیر متخصص فنون جنگی
i am nat my last shifts اخرین وسیله یا تدبیر من اینست
concepts تدبیر روش اجرای یک چیز
tacticians با تدبیر متخصص فنون جنگی
concept تدبیر روش اجرای یک چیز
commander in chief فرمانده کل
imperator فرمانده
commander of d. فرمانده
oldman فرمانده کل
commander in chief فرمانده کل
chief فرمانده
commandant فرمانده
chiefs فرمانده
commanders فرمانده
generalissimos فرمانده کل
commandants فرمانده
commander-in-chief فرمانده کل
commanders-in-chief فرمانده کل
generalissimo فرمانده کل
commander فرمانده
fleet operating base پایگاه عملیاتی ناوگان
mission load بار مبنای عملیاتی
operational amplifier تقویت کننده عملیاتی
operational command فرماندهی از نظر عملیاتی
actions کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
operational performance category امادگی عملیاتی از طبقه
functional units of a computer واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
effective through put توان عملیاتی موثر
radius of action برد عملیاتی هواپیما
operational weapon جنگ افزار عملیاتی
standing operating procedures روش جاری عملیاتی
scheme of command طرح عملیاتی یکان
operational performance category طبقه امادگی عملیاتی
outmanoeuvres در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvring در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvred در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
strategic concept تدبیر یا خط مشی عملیات استراتژیکی یا ملی
outmaneuvres در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvre در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmaneuvring در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmaneuvred در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
brigadier فرمانده تیپ
admirals امیرالبحر فرمانده
captain فرمانده ناو
leader راهنما فرمانده
captains فرمانده هواپیما
captains فرمانده ناو
captaining فرمانده هواپیما
captaining فرمانده ناو
captained فرمانده هواپیما
captained فرمانده ناو
captain فرمانده هواپیما
brigadiers فرمانده تیپ
sector commander فرمانده ناحیه
admiral امیرالبحر فرمانده
platoon leader فرمانده دسته
penteconter فرمانده پنجاه تن
commandant افسر فرمانده
drum major فرمانده طبالان
drum majors فرمانده طبالان
regiment commander فرمانده هنگ
prefects رئیس فرمانده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com