Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (2 milliseconds)
English
Persian
red tape
تشریفات زائد
Other Matches
folderol
زائد ریشه یاحاشیه زائد
ritualist
ویژه گر تشریفات مذهبی وابسته به تشریفات
emcee
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
tautology
زائد
ascititious
زائد
extra-
زائد
excrescential
زائد
extra
زائد
extras
زائد
superfluous
زائد
tautologies
زائد
redundant
زائد
surpluses
زائد
surplus
زائد
dummy
زائد
dummies
زائد
hypermetric
زائد
intercalary
زائد
overplus
زائد
recrementitious
زائد
supervacaneous
زائد
redundant equation
معادله زائد
growth
چیز زائد
growths
چیز زائد
redundancies
زائد فراوانی
superimposition
تحمیل زائد
redundancy
زائد فراوانی
hyperbola
قسع زائد
bronchocele
غده زائد
hyperbolas
قسع زائد
excrescency
رشد زائد
furthering
اضافی زائد
furthers
اضافی زائد
further
اضافی زائد
formative
حرف زائد
surplus gas
گاز زائد
waste product
محصولات زائد
waste
زائد اتلاف
wastes
زائد اتلاف
furthered
اضافی زائد
tankage
مواد زائد کشتارگاه
supererogatory
زائد بیش از حد لزوم
data redundancy
زائد بودن داده ها
offal
مواد زائد لاشه
redundance
حشووزوائد سخن زائد
additionally
بطور اضافی یا زائد
pleonastic
دارای سخن زائد
hypermetric
دارای سبب زائد
periphrastic
دارای الفاظ زائد
hypercatalectic
دارای هجای زائد
periphrasis
استعمال واژه ها وعبارات زائد
pleonasm
حشو قبیح سخن زائد
redundant language
سخن زائد یازیادی حشووزوائد
weeded
برداشتن قسمتهای زائد و غیرمطلوب
pares
قسمتهای زائد چیزی را چیدن
weed
برداشتن قسمتهای زائد و غیرمطلوب
pared
قسمتهای زائد چیزی را چیدن
pare
قسمتهای زائد چیزی را چیدن
weeding
برداشتن قسمتهای زائد و غیرمطلوب
polypose
شبیه گوشت زائد ساقه دار
polypous
شبیه گوشت زائد ساقه دار
unceremoniously
بی تشریفات
rituals
تشریفات
protocol
تشریفات
protocols
تشریفات
unceremonious
بی تشریفات
formalist
تشریفات
cermonies
تشریفات
formalities
تشریفات
formality
تشریفات
gallery deck
پل تشریفات
procedures
تشریفات
ceremony
تشریفات
ceremonies
تشریفات
ritual
تشریفات
ceremoniously
با تشریفات
starch
اهارزدن تشریفات
masters of ceremonies
رئیس تشریفات
sans ceremonie
بدون تشریفات
master of ceremonies
رئیس تشریفات
emcees
رئیس تشریفات
riteless
عاری از تشریفات
ritualistic behavior
تشریفات وسواسی
emcee
رئیس تشریفات
serviced
عبادت تشریفات
service
عبادت تشریفات
Chief of protocol. Master of ceremonies.
رئیس تشریفات
porotocol department
اداره تشریفات
ritualism
تشریفات دوستی
honor
نجابت تشریفات
guard of honor
پاسدار تشریفات
ceremonials
تشریفاتی تشریفات
starches
اهارزدن تشریفات
chief of protocol
رئیس تشریفات
ceremonial
تشریفاتی تشریفات
ritual
تشریفات مذهبی
paperwork
تشریفات اداری
All the formalities were carried out.
تمام تشریفات انجام شد
emcee
رئیس تشریفات کردن
quarterdeck
محوطه تشریفات ناو
quarterdecks
محوطه تشریفات ناو
due process of the law
تشریفات صحیح قانونی
red carpet
تشریفات و احترامات رسمی
To discard formalities .
تشریفات را کنا رگذاردن
emcees
رئیس تشریفات کردن
The formalities of judicial process.
تشریفات حقوقی وقضایی
rite
مراسم تشریفات مذهبی
circumstances
شرط موقعیت تشریفات
solemnly
موقرانه با ائین و تشریفات
Easter Sepulchre
تشریفات مذهبی تدفین
an abrupt departure
عزیمت بدون تشریفات
beadledom
تشریفات ورسمیت زیاد
He is very ceremonious.
اهل تشریفات (تشریفاتی ) است
solemnity
ایین تشریفات مراسم سنگین
bureaucrasy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
bureaucracy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracies
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
red tapism
رعایت تشریفات اداری به حدافراط
Dont stand on ceremony.
تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
adjutant's call
احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
bureaucrats
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
initiation
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
ceremonialism
اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
ceremonious
پای بند تشریفات وتعارف رسمی
part performance
عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
bureaucrat
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
air brush
برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
red tapery
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
admin
تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
gobo
نوعی پرده پارچهای سیاه رنگ که در تلویزیون و سینمادوربین را از نور زائد محفوظ نگه میدارد
manning the rail
گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
ritualize
رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
military testament
وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
bureaucreacy
رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
lord high stew of england
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com