English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
incorporator تشکیل دهنده ترکیب کننده
Other Matches
homosphere قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
former تشکیل دهنده
organisers تشکیل دهنده
organizer تشکیل دهنده
organizers تشکیل دهنده
formative تشکیل دهنده
syndicator تشکیل دهنده اتحادیه
fundametal بنیادی تشکیل دهنده
constitutive تشکیل دهنده ساختمانی
constituents جزء تشکیل دهنده
nuclei هسته تشکیل دهنده
constituents سازه تشکیل دهنده
constituent سازه تشکیل دهنده
nucleus هسته تشکیل دهنده
constituent جزء تشکیل دهنده
splicing ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی .
splice ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی .
spliced ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی .
splices ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی .
structual constituent جزء تشکیل دهنده ساختمانی
components ترکیب دهنده
component ترکیب دهنده
polymerize باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن
cellular unit هسته اصلی تشکیل دهنده یکان
building blocks واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
building block واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
concatenate بیشتر ازیک فایل یامجموعهای ازداده ها که باهم ترکیب می شوند تا مجموعهای را تشکیل دهند
chord plane صفحه مار بر وترهای همه مقاطع تشکیل دهنده یک ایرفویل سه بعدی
hidden خط وی تشکیل دهنده شی سه بعدی ولی هنگام نمایش آن به صورت دوبعدی پاک می شوند
gestalt تشکیل و ترکیب چندعامل یاپدیده فیزیکی وحیاتی وروانشناسی برای انجام کارواحدو دست داده جزئی از کل شوند
heterosphere قسمتی از اتمسفر که در ان ساختار و وزن مولکولی متوسط گازهای تشکیل دهنده مختلف است
dither ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithers ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithered ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
lobes یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
lobe یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
component forces نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
parts explosion رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
impurity جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
synthesizer ترکیب کننده
synthesizers ترکیب کننده
components ترکیب کننده
synthesisers ترکیب کننده
mixers ترکیب کننده
compositive ترکیب کننده
mixer ترکیب کننده
concoctor ترکیب کننده
component ترکیب کننده
constitutive ترکیب کننده
combinative ترکیب کننده
alloying constituent ترکیب کننده الیاژ
components جسمهای ترکیب کننده
speech synthesizer ترکیب کننده گفتاری
constituent جزء ترکیب کننده
constituents جزء ترکیب کننده
formative ترکیب کننده سازنده
voder یک ترکیب کننده کلمات
component جسمهای ترکیب کننده
pencil mixer ترکیب کننده مدادی
oxidizer ترکیب کننده کاتالیزور
crystal mixer ترکیب کننده دیودی
voice synthesizer ترکیب کننده صدا
procuring activity یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
frequency synthesizer ترکیب یا تلفیق کننده فرکانس
absorption compound ترکیب شیمیایی جذب کننده
assignor واگذار کننده انتقال دهنده
prolonger تاخیر دهنده طولانی کننده
emitter منتشر کننده پس دهنده امواج
consummative تکمیل کننده انجام دهنده
promoter ترقی دهنده ترویج کننده
tractarian چاپ کننده ویاانتشار دهنده
sanative علاج کننده بهبودی دهنده
truster نسیه دهنده توکل کننده
assigner واگذار کننده انتقال دهنده
improver ترقی کننده بهبودی دهنده
assentient قبول کننده رضایت دهنده
adulterant پست تر کننده استحاله دهنده
admissive داخل کننده اجازه دهنده
sanatory علاج کننده بهبودی دهنده
intoxicating کیف دهنده ازخودبیخود کننده
promoters ترقی دهنده ترویج کننده
polarizer متضاد کننده قطبش دهنده
indicative خبر دهنده اشاره کننده
mover پیشنهاد کننده تکان دهنده
developers فاهر کننده عکس توسعه دهنده
developer فاهر کننده عکس توسعه دهنده
multiplier افزایش دهنده چند برابر کننده
abstergent شستشو دهنده ماده پاک کننده
intercurrent مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
deictic بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
laborsaving تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
systems analysis ترکیب محصولات مختلف از تولید کننده مختلف برای یک سیستم
harmonic motion اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
Afshan [all-over pattern] طرح افشان [با حالت های پیچشی و یا زوایای هندسی و ترکیبی از گل ها و شکوفه ها که نشان دهنده و عدم محدودیت در طرح است. گاه با طرح های دیگر مثل میناخانی، بوته، هراتی، بندی و گل و بته ترکیب می شود]
isomerous جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomer جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
radar netting تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
colminator تقویت کننده نور انتقال دهنده نور
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
composition ترکیب یکان ترکیب رزمی
compositions ترکیب یکان ترکیب رزمی
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
circuitry شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
settling rounds گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
bailer امانت دهنده کفیل دهنده
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
conglutinative التیام دهنده جوش دهنده
bailor امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitor نمایش دهنده ارائه دهنده
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibitors نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibiter نمایش دهنده ارائه دهنده
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
endomorphism تشکیل
establishments تشکیل
establishment تشکیل
endomorphy تشکیل
entelechy تشکیل
incorporation تشکیل
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
umbilication تشکیل ناف
heat of formation گرمای تشکیل
capital formation تشکیل سرمایه
osteogenesis تشکیل استخوان
orogenesis تشکیل کوه
foetation تشکیل جنین
formation صف ارایی تشکیل
siltation تشکیل لجن
hematopoiesis تشکیل خون
fibrillation تشکیل الیاف
annulation تشکیل حلقه
antidim مایع ضد تشکیل مه
flagellation تشکیل تاژک
antitrust مخالف تشکیل
argillaceous تشکیل شده از رس
enthalpy of formation انتالپی تشکیل
spermatogenesis تشکیل نطفه
constitutes تشکیل دادن
placentation تشکیل جفت
embryogen تشکیل جنین
embryogeny تشکیل جنین
stratification تشکیل طبقات
constitute تشکیل دادن
gleization تشکیل خاک رس
formation constant ثابت تشکیل
the house went into secret session تشکیل داد
ossification تشکیل استخوان
to erect into تشکیل دادن از
sporogeny تشکیل هاگ
sporogenesis تشکیل هاگ
strobilation تشکیل رشته
sacculation تشکیل کیسه
constituting تشکیل دادن
preformation تشکیل قبلی
tournaments تشکیل مسابقات
organizes تشکیل دادن
forms تشکیل دادن
organizing تشکیل دادن
bonding تشکیل پیوند
constituted تشکیل دادن
tournament تشکیل مسابقات
formed تشکیل دادن
organize تشکیل دادن
form تشکیل دادن
metamerism تشکیل حلقهای
vacuolation تشکیل حفره
stratification تشکیل چینه
organises تشکیل دادن
organising تشکیل دادن
colonising تشکیل مستعمره دادن
unformed تشکیل نشده ناساخت
domestic capital formation تشکیل سرمایه داخلی
formed تشکیل دادن ساختن
venues محل تشکیل دادگاه
deposit fund account حساب تشکیل سرمایه
colonize تشکیل مستعمره دادن
deposit fund account اعتبار تشکیل سرمایه
piedmont تشکیل شده در کوهپایه
forms تشکیل دادن ساختن
colonizing تشکیل مستعمره دادن
colonizes تشکیل مستعمره دادن
colonized تشکیل مستعمره دادن
involucrum تشکیل استخوان جدید
preform قبلا تشکیل دادن
convened تشکیل جلسه دادن
convenes تشکیل جلسه دادن
entelechy مرحله تشکیل وتحقق
epigenesis تشکیل نطفه ازنو
convening تشکیل جلسه دادن
force development برنامه تشکیل یکانها
beds تشکیل طبقه دادن
bed تشکیل طبقه دادن
convene تشکیل جلسه دادن
syndicates تشکیل اتحادیه دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com