Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
wrought
تشکیل شده به شکل دراورده شده
Other Matches
hatchling
جوجه سراز تخم دراورده
fledglings
جوجه تازه پر وبال دراورده نوچه
fledgeling
مرغ تازه پروبال دراورده جوجه
fledgling
جوجه تازه پر وبال دراورده نوچه
the word is sanctioned by use
کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
incorporation
تشکیل
establishment
تشکیل
endomorphism
تشکیل
endomorphy
تشکیل
entelechy
تشکیل
establishments
تشکیل
constitutes
تشکیل دادن
bonding
تشکیل پیوند
constituting
تشکیل دادن
capital formation
تشکیل سرمایه
constituted
تشکیل دادن
constitute
تشکیل دادن
embryogen
تشکیل جنین
embryogeny
تشکیل جنین
flagellation
تشکیل تاژک
fibrillation
تشکیل الیاف
ossification
تشکیل استخوان
enthalpy of formation
انتالپی تشکیل
formation
صف ارایی تشکیل
argillaceous
تشکیل شده از رس
organize
تشکیل دادن
organizes
تشکیل دادن
organizing
تشکیل دادن
formed
تشکیل دادن
form
تشکیل دادن
forms
تشکیل دادن
organises
تشکیل دادن
antidim
مایع ضد تشکیل مه
annulation
تشکیل حلقه
organisers
تشکیل دهنده
organizer
تشکیل دهنده
organizers
تشکیل دهنده
formative
تشکیل دهنده
tournaments
تشکیل مسابقات
tournament
تشکیل مسابقات
former
تشکیل دهنده
foetation
تشکیل جنین
hematopoiesis
تشکیل خون
placentation
تشکیل جفت
the house went into secret session
تشکیل داد
to erect into
تشکیل دادن از
sacculation
تشکیل کیسه
orogenesis
تشکیل کوه
osteogenesis
تشکیل استخوان
stratification
تشکیل چینه
preformation
تشکیل قبلی
umbilication
تشکیل ناف
vacuolation
تشکیل حفره
organising
تشکیل دادن
stratification
تشکیل طبقات
formation constant
ثابت تشکیل
antitrust
مخالف تشکیل
gleization
تشکیل خاک رس
strobilation
تشکیل رشته
sporogeny
تشکیل هاگ
heat of formation
گرمای تشکیل
metamerism
تشکیل حلقهای
siltation
تشکیل لجن
sporogenesis
تشکیل هاگ
spermatogenesis
تشکیل نطفه
forms
تشکیل دادن ساختن
troop program
برنامه تشکیل یکانها
to form a habit
تشکیل عادت دادن
preform
قبلا تشکیل دادن
convenes
تشکیل جلسه دادن
formed
تشکیل دادن ساختن
convening
تشکیل جلسه دادن
syndicate
تشکیل اتحادیه دادن
syndicate
اتحادیه تشکیل دادن
syndicates
تشکیل اتحادیه دادن
syndicates
اتحادیه تشکیل دادن
ossification
مرحله تشکیل استخوان
epigenesis
تشکیل نطفه ازنو
gang
جمعیت تشکیل دادن
gangs
جمعیت تشکیل دادن
acidic
تشکیل دهندهء اسید
domestic capital formation
تشکیل سرمایه داخلی
vesiculation
تشکیل کیسه یا تاول
form
تشکیل دادن ساختن
vertebration
تشکیل ستون فقرات
convened
تشکیل جلسه دادن
stepwise formation constant
ثابت تشکیل مرحلهای
bond formation energy
انرژی تشکیل پیوند
overall formation constant
ثابت تشکیل کلی
oogenesis
تشکیل و تکامل تخم
chemical bonding
تشکیل پیوند شیمیایی
nucleate
تشکیل هسته دادن
constitutive
تشکیل دهنده ساختمانی
molar heat of formation
گرمای مولی تشکیل
deposit fund account
اعتبار تشکیل سرمایه
deposit fund account
حساب تشکیل سرمایه
lymphopoiesis
تشکیل بافت لنفی
involucrum
تشکیل استخوان جدید
haematogenesis
تشکیل خون تولیدخون
guard cell
گیاهی را تشکیل میدهند
entelechy
مرحله تشکیل وتحقق
piedmont
تشکیل شده در کوهپایه
back bonding
تشکیل پیوند از پشت
standard heat of formation
گرمای تشکیل استاندارد
venue
محل تشکیل دادگاه
venues
محل تشکیل دادگاه
force development
برنامه تشکیل یکانها
constituent
سازه تشکیل دهنده
rate of capital formation
نرخ تشکیل سرمایه
constituent
جزء تشکیل دهنده
constituents
سازه تشکیل دهنده
constituents
جزء تشکیل دهنده
molar enthalpy of formation
انتالپی مولی تشکیل
polygenic
دارای قوه تشکیل
fundametal
بنیادی تشکیل دهنده
syndicator
تشکیل دهنده اتحادیه
back bonding
تشکیل پیوند برگشتی
federalization
تشکیل کشورهای متحد
convene
تشکیل جلسه دادن
pods
تشکیل نیام دادن
pod
تشکیل نیام دادن
colonising
تشکیل مستعمره دادن
colonises
تشکیل مستعمره دادن
colonised
تشکیل مستعمره دادن
differentiating
دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiates
دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiate
دیفرانسیل تشکیل دادن
nucleus
هسته تشکیل دهنده
nuclei
هسته تشکیل دهنده
beds
تشکیل طبقه دادن
colonizing
تشکیل مستعمره دادن
unformed
تشکیل نشده ناساخت
colonizes
تشکیل مستعمره دادن
colonized
تشکیل مستعمره دادن
colonize
تشکیل مستعمره دادن
bed
تشکیل طبقه دادن
incorporator
تشکیل دهنده ترکیب کننده
strobilization
تشکیل رشته باریک شدگی
standard free energy of formation
انرژی ازاد تشکیل استاندارد
pockets
پاکت تشکیل کیسه در بدن
concretionary
تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
confedration of states
دولت جدیدی تشکیل نمیشود
alphabet
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
pocket
پاکت تشکیل کیسه در بدن
self formed
خود بخود تشکیل شده
structual constituent
جزء تشکیل دهنده ساختمانی
constitution
ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
alphabets
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
podzolization
تشکیل خاک خاکستری یا سفید
modularity
تشکیل شده از بخشهای تابعی
humification
تشکیل خاک گیاه دار
constitutions
ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
federated
تشکیل کشورهای متحد دادن
semicircle
نیم دایره تشکیل دادن
circlet
تشکیل دایره کوچک دادن
federating
تشکیل کشورهای متحد دادن
federate
تشکیل کشورهای متحد دادن
circlets
تشکیل دایره کوچک دادن
federates
تشکیل کشورهای متحد دادن
vocalize
تلفظ کردن تشکیل دادن
semicircles
نیم دایره تشکیل دادن
thrombosis
تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
federating
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
to crust
[snow]
تشکیل دادن به پوسته سخت
[برف]
m day force
نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
thromboses
تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
frontogenesis
که نتیجه ان تشکیل ابر وبارندگی است
dyad
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
shroud laid
تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
federate
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federates
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federated
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
nodulation
تشکیل گره هایا غدههای ریز
pyroclastic
تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
high light
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
stratification
تشکیل طبقات زمین چینه بندی
cellular unit
هسته اصلی تشکیل دهنده یکان
self constituted
تشکیل شده بوسیله نفس خود
jacks
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
jack
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
box defence
تشکیل یک مربع برای دفاع ازدروازه
plain flap
فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
doublet
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
doublets
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
andesite
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
registries
پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد
registry
پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد
continuous tone image
تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
dunite
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
diabase
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
convoke
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
surges
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
circuit
و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند
circuits
و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند
protagon
جسم فوسفوری که جزاصلی سفیده مخ را تشکیل میدهد
primary cluster
تشکیل ورودیهای یک جدول در اطراف یک خانه منفردجدول
quintet
بایستی که از پنج بیت تشکیل شده است
quintets
بایستی که از پنج بیت تشکیل شده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com