English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (21 milliseconds)
English Persian
secure تصرف کردن گرفتن هدف
secures تصرف کردن گرفتن هدف
Search result with all words
seize ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
hold جا گرفتن تصرف کردن
holds جا گرفتن تصرف کردن
Other Matches
occupying تصرف کردن
to get possession of تصرف کردن
seizes تصرف کردن
deflowers تصرف کردن
deflowering تصرف کردن
deflowered تصرف کردن
occupies تصرف کردن
to come into تصرف کردن
to take possession of تصرف کردن
to come to تصرف کردن
occupy تصرف کردن
glom on to تصرف کردن
deflower تصرف کردن
holds تصرف کردن
grabbing تصرف کردن
hold تصرف کردن
come into تصرف کردن
seized تصرف کردن
grabs تصرف کردن
grabbed تصرف کردن
seize تصرف کردن
put in possession تصرف کردن
occupation تصرف کردن
occupations تصرف کردن
take possession of تصرف کردن
grab تصرف کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
regain دوباره تصرف کردن
dispossessing از تصرف محروم کردن
dispossesses از تصرف محروم کردن
dispossessed از تصرف محروم کردن
regained دوباره تصرف کردن
regaining دوباره تصرف کردن
regains دوباره تصرف کردن
deforce تصرف غاصبانه کردن
capturing تصرف کردن ربایش
deforce تصرف عدوانی کردن
dispossess از تصرف محروم کردن
capture تصرف کردن ربایش
captures تصرف کردن ربایش
disseise تصرف عدوانی کردن
possessing تصرف کردن دارا بودن
preoccupies از پیش اشغال یا تصرف کردن
possesses تصرف کردن دارا بودن
preoccupy از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupying از پیش اشغال یا تصرف کردن
possess تصرف کردن دارا بودن
evictions چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
eviction چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
to enter ضبط کردن تصرف کردن
occupy تصرف کردن سرگرم کردن
occupies تصرف کردن سرگرم کردن
conquer فتح کردن تصرف کردن
conquers فتح کردن تصرف کردن
occupying تصرف کردن سرگرم کردن
conquering فتح کردن تصرف کردن
escheat حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflame اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seizure تصرف
possessorship تصرف
arrangement تصرف
occupancy تصرف
occupations حق تصرف
right of possession حق تصرف
occupation حق تصرف
occupation تصرف
keeping تصرف
arrangements تصرف
seizures تصرف
lien حق تصرف
occupations تصرف
originality تصرف
tenure تصرف
possession ید تصرف
possession تصرف
acquest تصرف
seizor تصرف کننده
inhabitancy تصرف حق سکنی
lien حق تصرف وثیقه
modification تصرف در معنی
possessing در تصرف داشتن
restitution اعاده تصرف
priorities سبق تصرف
vesture تصرف اراضی
occupation اشغال تصرف
possess در تصرف داشتن
seizin تصرف املاک
seisin تصرف مطلق
priority سبق تصرف
seisin تصرف املاک
seizin تصرف مطلق
possesses در تصرف داشتن
re-entry اعاده تصرف
tenability قابلیت تصرف
figuration ترکیب تصرف
larceny تصرف غیرقانونی
re entry اعاده تصرف
tenendum مدت تصرف
occupations اشغال تصرف
possessory right حق تصرف یا مالکیت
prepossession تصرف قبلی
forcible entry and detainer تصرف عدوانی
seizing تصرف توقیف
forceble entry and detainer تصرف عدوانی
right of lien حق تصرف وثیقه
interpolated دخل و تصرف در سند
redisseinsin اعاده تصرف عدوانی
abated غصب یا تصرف عدوانی
interpolates دخل و تصرف در سند
abating غصب یا تصرف عدوانی
possession by title of ownership تصرف به عنوان مالکیت
mere right حق مالکیت بدون تصرف
abate غصب یا تصرف عدوانی
orinality قوه انشا تصرف
interpolating دخل و تصرف در سند
usucaption تصرف بلا معارض
to hold in fee تصرف مطلق داشتن در
tenement هر چیز قابل تصرف
abates غصب یا تصرف عدوانی
tenements هر چیز قابل تصرف
interpolate دخل و تصرف در سند
expropriator سلب تصرف کننده
forcible de ainer ضبط یا تصرف عدوانی
disposable income درامد قابل تصرف
personal disposable income درامد قابل تصرف شخصی
tenruial وابسته بمدت تصرف یااجاره
ejectment حق تصرف ملک ومطالبه خسارت
suppliant خواهان دعوی اعاده تصرف
reduction into possession از قوه به فعل دراوردن تصرف
land control operation عملیات تصرف اماجهای زمینی
vested in possession واگذاری مال تحت تصرف
lien حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
obtained فراهم کردن گرفتن
engage گرفتن استخدام کردن
obtain گرفتن یا دریافت کردن
obtain فراهم کردن گرفتن
obtains گرفتن یا دریافت کردن
embrace در بر گرفتن بغل کردن
embracing در بر گرفتن بغل کردن
engages گرفتن استخدام کردن
embraces در بر گرفتن بغل کردن
obtains فراهم کردن گرفتن
embraced در بر گرفتن بغل کردن
educe گرفتن استخراج کردن
to fill up گرفتن تکمیل کردن
obtained گرفتن یا دریافت کردن
abalienate منتقل کردن پس گرفتن
bevel پخ کردن لبه گرفتن
hunt down دنبال کردن و گرفتن
circle گرفتن احاطه کردن
surrendered پس گرفتن و تبدیل کردن
surrender پس گرفتن و تبدیل کردن
circled گرفتن احاطه کردن
circling گرفتن احاطه کردن
surrenders پس گرفتن و تبدیل کردن
to smell out گرفتن وپیدا کردن
circles گرفتن احاطه کردن
strike root ریشه کردن گرفتن
fog تیره کردن مه گرفتن
fogs تیره کردن مه گرفتن
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
knight service تصرف مجانی ملک دربرابرخدمت نظامی
things in possession اموالی که بالفعل در تصرف شخص هستند
deflorate تصرف شده بکارت ازدست داده
hold down برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
p is nine points of the law تصرف شرط عمده مالکیت است
misappropriation of public property تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
hold down نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه
run down <idiom> انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
occupy مشغول کردن به کار گرفتن
occupies مشغول کردن به کار گرفتن
employ مشغول کردن بکار گرفتن
frame چارچوب گرفتن طرح کردن
borrowed وام گرفتن اقتباس کردن
to get to شروع کردن دست گرفتن
bath ابتنی کردن حمام گرفتن
bathed ابتنی کردن حمام گرفتن
borrows وام گرفتن اقتباس کردن
wail ناله کردن ماتم گرفتن
occupying مشغول کردن به کار گرفتن
employs مشغول کردن بکار گرفتن
take on گرفتن کارگر هیاهو کردن
employing مشغول کردن بکار گرفتن
ingurgitate فرا گرفتن زیاد پر کردن
gather نتیجه گرفتن استباط کردن
borrow وام گرفتن اقتباس کردن
wailing ناله کردن ماتم گرفتن
employed مشغول کردن بکار گرفتن
mourn ماتم گرفتن گریه کردن
rises ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rise ترقی کردن سرچشمه گرفتن
mourns ماتم گرفتن گریه کردن
wails ناله کردن ماتم گرفتن
wailed ناله کردن ماتم گرفتن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com