Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
self congratulation
تعریف از خود تجلیل نفس
Other Matches
defaulting
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaults
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
magnification
تجلیل
homage
تجلیل
glorification
تجلیل
magnifications
تجلیل
exaltation
تجلیل
aggrantizement
تجلیل
celebrations
تجلیل
celebration
تجلیل
kudos
تجلیل
homage
تجلیل
exalting
تجلیل کردن
glorified
تجلیل یافته
exalts
تجلیل کردن
ennobling
تجلیل کردن
ennobles
تجلیل کردن
ennoble
تجلیل کردن
glorify
تجلیل کردن
exalt
تجلیل کردن
glorifies
تجلیل کردن
ennobled
تجلیل کردن
glorifying
تجلیل کردن
celebrating
تجلیل کردن
celebrates
تجلیل کردن
celebrate
تجلیل کردن
self exaltation
تجلیل نفس
psycho analysis
تجزیه و تجلیل روحی
self congratulatory
وابسته به تجلیل نفس
glorifier
تکریم و تجلیل کننده
obsequy
مجلس ترحیم یا تجلیل متوفی فرمانبرداری
circumscription
تعریف
complimented
تعریف
descriptions
تعریف
quality
تعریف
qualities
تعریف
explanations
تعریف
explanation
تعریف
compliment
تعریف
extolment
تعریف
portrayals
تعریف
portrayal
تعریف
description
تعریف
cell definition
تعریف سل
definiens
تعریف
definitions
تعریف
definition
تعریف
compliments
تعریف
comkplimentarily
با تعریف
complimenting
تعریف
macro definition
درشت تعریف
operational definition
تعریف عملیاتی
job definition
تعریف برنامه
recitations
تعریف موضوع
defining
تعریف کردن
the d. article
حرف تعریف
macro definition
تعریف ماکرو
undefined
تعریف نشده
to crack up
تعریف کردن
nosography
تعریف امراض
recitation
تعریف موضوع
defines
تعریف کردن
macro difinition
درشت تعریف
honorable
شایان تعریف
problem definition
تعریف مسئله
anarthrous
بی حرف تعریف
block definition
تعریف بلوک
circular definition
تعریف دوری
say a good word for
تعریف کردن
contextual definition
تعریف ضمنی
data definition
تعریف داده
self aggrandizement
تعریف از خود
emblazon
تعریف کردن
complimentary
تعریف امیز
article
حرف تعریف
articles
حرف تعریف
he is well spoken of
از او تعریف می کنند
field definition
تعریف فیلد
depiction
نگارش تعریف
depictions
نگارش تعریف
extoll
تعریف کننده
definition of a problem
تعریف یک برنامهThe
recounting
تعریف کردن
recounted
تعریف کردن
praise
تعریف کردن
definable
تعریف پذیر
praising
تعریف کردن
praises
تعریف کردن
praised
تعریف کردن
compliments
تعریف کردن از
complimenting
تعریف کردن از
extoller
تعریف کننده
compliment
تعریف کردن از
complimented
تعریف کردن از
exponents
تعریف کننده
exponent
تعریف کننده
recounts
تعریف کردن
glorifies
تعریف کردن
traduced
تعریف کردن
traducing
تعریف کردن
traduce
تعریف کردن
traduces
تعریف کردن
unreel
تعریف کردن
glorifying
تعریف کردن
define
تعریف کردن
recount
تعریف کردن
glorify
تعریف کردن
defined
تعریف کردن
homager
تجلیل کننده کرنش کننده
dd statement
دستور تعریف داده
data description language
زبان تعریف داده
data definition statement
حکم تعریف داده ها
data definition language
زبان تعریف داده ها
undefined entry
فقره تعریف نشده
system v interface definition
تعریف میانجی سیستم 5
ddl
زبان تعریف داده
defined function
تابع تعریف شده
object oriented
تصویری که از بردارهای تعریف
Defined depth finder
تعریف عمق یاب
domain of definition
دامنه تعریف
[ریاضی]
undefined label
برچسب تعریف نشده
predefined
از پیش تعریف شده
dimensioning
تعریف اندازه چیزی
definite a
The حرف تعریف چون
partially defined
پاره تعریف شده
indefinable
غیر قابل تعریف
redefining
دوباره تعریف کردن
redefines
دوباره تعریف کردن
redefined
دوباره تعریف کردن
redefine
دوباره تعریف کردن
To blow ones own trumpet.
از خود تعریف کردن
user defined
تعریف یا انتخاب کاربر
self prasise
خودفروشی تعریف از خود
well defined function
تابع خوش تعریف
indefinably
غیر قابل تعریف
clear-cut
درست تعریف شده
self applauding
تعریف کننده از خود
portraiture
پیکر نگاری تعریف
self flattering
تعریف کننده از خود
self applause
تعریف وتمجید از خود خودستایی
predefined process
فرایند از پیش تعریف شده
messages
قوانین از پیش تعریف شده که کد
message
قوانین از پیش تعریف شده که کد
predefined function
تابع از پیش تعریف شده
quantification
معرفی عناصر یک جسم تعریف
expressions
تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
accuracy
تعریف دقیق تر خواهد بود
user defined
تعریف شده توسط کاربر
He Spoke very highly of you.
از شما خیلی تعریف می کرد
expression
تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
to plaster any one with praise
تعریف زیادبار کسی کردن
self aggrandizing
تعریف کننده از مقام خود خودبزرگساز
redefinable
انچه مجددا قابل تعریف است
predefined process symbol
نماد فرایند از پیش تعریف شده
Do you know the definition (meaning) of this word?
تعریف این لغت رامی دانید ؟
He told us what the score was.
جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
predefined process symbol
علامت فرایند از پیش تعریف شده
cock and bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull stories
داستان جعلی برای تعریف ازخود
parameters
ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
parameter
ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
ambiguities
آنچه به روشنی تعریف نشده است
ambiguity
آنچه به روشنی تعریف نشده است
cock-and-bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
country file
را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
Have a jock with somebody .
شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
Give me a full account of the events.
جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
user defined key
کلید تعریف شده توسط استفاده کننده
dd name
برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند
hot zone
ناحیه تعریف شده توسط استفاده کننده
prosopopoeia
تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده
Now I am going to tell you something.
حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
the
حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
polarity
تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
type
تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
polarities
تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
vdl
زبانی برای تعریف و معناشناسی زبانهای برنامه نویسی
typed
تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
user defined function
عملکردی که توسط استفاده کننده تعریف شده است
types
تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
ntsc
انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
codepages
تعریف حرفی که توسط کلیدی از صفحه کلید ایجاد شده است
short
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
shorter
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
pert
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
patterns
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
critical path analysis
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
nomenclature
سیستم از پیش تعریف شده برای انتساب کلمات و نشانه ها به اعداد یا اصط لاحات
elastic banding
روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
shortest
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
pattern
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
file level model
نمونهای مربوط به تعریف ساختارهای داده برای کارایی بهینه برنامههای کاربردی یا بررسیهای پایگاه
volts
واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
volt
واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
point set curve
منحنی ایکه توسط یک سری ازپاره خطهای ترسیم شده میان نقاط تعریف میشود
protocols
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
all points addressable mode
حالت گرافیکی که در آن هر پیکسل جداگانه قابل آدرس دهی است و رنگ و خصوصیات آن تعریف شده اند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com