English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (7 milliseconds)
English Persian
veer تغییرجهت دادن
veered تغییرجهت دادن
veers تغییرجهت دادن
to put a bout تغییرجهت دادن
Search result with all words
shunt تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
shunted تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
shunts تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
gybe ازیک سوبسوی دیگرجنبیدن تغییرجهت دادن
to chop back ناگهان تغییرجهت دادن
Other Matches
shift تغییرجهت
shifted تغییرجهت
shifts تغییرجهت
kedge تغییرجهت کشتی
gybe جنبش تغییرجهت
precession تغییرجهت محور جسم گردند
fishtail wind بادی که مداوما به چپ وراست یا جلو و عقب تغییرجهت میدهد
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
garnishing زینت دادن لعاب دادن
pronounce حکم دادن فتوی دادن
to set forth شرح دادن بیرون دادن
slashes چاک دادن شکاف دادن
slashed چاک دادن شکاف دادن
slash چاک دادن شکاف دادن
pronounces حکم دادن فتوی دادن
organizing سازمان دادن ارایش دادن
organizes سازمان دادن ارایش دادن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
insult فحش دادن دشنام دادن
develops بسط دادن پرورش دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
inform اطلاع دادن گزارش دادن
organises سازمان دادن ارایش دادن
insulted فحش دادن دشنام دادن
effectuate انجام دادن صورت دادن
organising سازمان دادن ارایش دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
organize سازمان دادن ارایش دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
cures شفا دادن بهبودی دادن
cure شفا دادن بهبودی دادن
assigns نسبت دادن تخصیص دادن
assigning نسبت دادن تخصیص دادن
assigned نسبت دادن تخصیص دادن
empowered اختیار دادن وکالت دادن
cured شفا دادن بهبودی دادن
empowering اختیار دادن وکالت دادن
instruct دستور دادن اموزش دادن
empowers اختیار دادن وکالت دادن
assign نسبت دادن تخصیص دادن
embellish ارایش دادن زینت دادن
embellished ارایش دادن زینت دادن
embellishes ارایش دادن زینت دادن
houses منزل دادن پناه دادن
instructed دستور دادن اموزش دادن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
instructs دستور دادن اموزش دادن
directed دستور دادن دستورالعمل دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
to switch on اتصال دادن جریان دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
instructing دستور دادن اموزش دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
house منزل دادن پناه دادن
embellishing ارایش دادن زینت دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
give security for تامین دادن ضامن دادن
promoted ترفیع دادن درجه دادن
compensated پاداش دادن عوض دادن
compensate پاداش دادن عوض دادن
order سفارش دادن دستور دادن
relates گزارش دادن شرح دادن
judging حکم دادن تشخیص دادن
judges حکم دادن تشخیص دادن
judged حکم دادن تشخیص دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
relate گزارش دادن شرح دادن
plating اب دادن روکش فلز دادن
irritates خراش دادن سوزش دادن
compensates پاداش دادن عوض دادن
prefers ترجیح دادن برتری دادن
promoted ترفیع دادن ترویج دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
pottion بهره دادن از جهاز دادن به
massage ماساژ دادن تغییر دادن
loans قرض دادن عاریه دادن
promoting ترفیع دادن درجه دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
promoting ترفیع دادن ترویج دادن
massages ماساژ دادن تغییر دادن
promotes ترفیع دادن درجه دادن
empower اختیار دادن وکالت دادن
massaging ماساژ دادن تغییر دادن
incises چاک دادن شکاف دادن
prefer ترجیح دادن برتری دادن
preferring ترجیح دادن برتری دادن
irritated خراش دادن سوزش دادن
expanding توسعه دادن بسط دادن
expands توسعه دادن بسط دادن
irritate خراش دادن سوزش دادن
housed منزل دادن پناه دادن
circulate انتشار دادن رواج دادن
circulated انتشار دادن رواج دادن
develop بسط دادن پرورش دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
circulates انتشار دادن رواج دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
promotes ترفیع دادن ترویج دادن
incised چاک دادن شکاف دادن
mitigates تخفیف دادن تسکین دادن
lends عاریه دادن اجاره دادن
expand توسعه دادن بسط دادن
incise چاک دادن شکاف دادن
purging غرامت دادن جریمه دادن
promote ترفیع دادن درجه دادن
promote ترفیع دادن ترویج دادن
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
to t. a cusomer for goods کالای نسیه به مشتری دادن توگلایاردوی اعتباعجنس به مشتری دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
design پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
skimps کم دادن خسیسانه دادن
skimped کم دادن خسیسانه دادن
skimping کم دادن خسیسانه دادن
skimp کم دادن خسیسانه دادن
mete دادن سهم دادن
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
hold over به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com