English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
I expended all my capital on equipment. تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
Other Matches
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
don't put all your eggs in one basket <idiom> [تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
What have I done to offend you? من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
accessory لوازم یدکی لوازم اضافی
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying خرید کردن در صحرا خرید محلی
over capitalised براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
supply price of capital قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
capital stock سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
capital consumption allowance کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
liquidity trap سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
capitalization تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
disinvestment سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
I was keeping my fingers crossed . خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
multiplier principle اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
financier سرمایه دار سرمایه گذار
financiers سرمایه دار سرمایه گذار
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capitalism کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
purchase price variance سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
order خرید سفارش خرید
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminate تمام شدن تمام کردن
terminated تمام شدن تمام کردن
terminates تمام شدن تمام کردن
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
capital program برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
marginal utility of capital مطلوبیت نهائی سرمایه فایده نهائی سرمایه
registered capital سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
collapse capitalism فروپاشی سرمایه داری سقوط سرمایه داری
marxist economics نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
cobb doglas production function ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
I am freezing ( to death) . از سرمایخ کردم
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
the trusty is that i forgot it فراموش کردم
It slipped my mind. آن را فراموش کردم.
iwas late دیر کردم
eureka >من کشف کردم <
i asked him a question پرسشی از او کردم
I am late. من دیر کردم.
i knocked at the door دق الباب کردم
i hid my self را پنهان کردم
central purchase خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
i made him go او راوادار به رفتن کردم
i managed to do it ان کار را درست کردم
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
What have I done to offend you? من چطور تو را ناراحت کردم؟
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
i a the beauties of nature من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
i made him go او را وادار کردم برود
i was too indulgent to him زیاد به او گذشت کردم
i did that of my own free will این کار را کردم
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
I invited her to lunch . I stood her a lunch . ناهار مهمانش کردم
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . هر چه سعی کردم نشد
i forgot all about it به کلی فراموش کردم
accessories لوازم
tackled لوازم
apparatus لوازم
fittings لوازم
fitments لوازم
tackling لوازم
fitment لوازم
fixing لوازم
equipments لوازم
furnishings لوازم
service لوازم
needments لوازم
fitting لوازم
dixings لوازم
serviced لوازم
fixings لوازم
tackles لوازم
estovers لوازم
equipment لوازم
tackle لوازم
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
i repaid his kindress in kind مهربانی او را عینا` تلافی کردم
I thought so. منم همینطور فکر کردم.
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. هر طور کردم غلط درآمد
i did my best منتهای کوشش خود را کردم
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
Since I left school. ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
I stayed up reading until midnight. تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
the trusty is that i forgot it حقیقا امراینست که فراموش کردم
I sent him packing. دست به سرش کردم. [اصطلاح]
i provided for his safety وسائل سلامت او را فراهم کردم
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
i saw him off the premises کردم تا ازعمارت بیرون رفت
If I find the time . اگر وقت کنم ( کردم )
I was a fool ( naïve enough) to believe her . من را بگه که حرفهایش را باور کردم
i stated the facts چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
photography لوازم عکاسی
kits بسته لوازم
personal effects لوازم شخصی
photographic accessories لوازم عکاسی
hairstyling accessories لوازم آرایشمو
fire-irons لوازم بخاری
outfit لوازم فنی
rigs لوازم لباس
firing accessories لوازم احتراق
camping equipment لوازم مخصوصاردو
rigged لوازم لباس
rig لوازم لباس
Home appliances لوازم خانگی
stationery لوازم التحریر
paraphernalia اسباب لوازم
utensils لوازم اشپزخانه
travelling outfit لوازم سفر
utensil لوازم اشپزخانه
kitchen stuff لوازم اشپزخانه
bedding لوازم تختواب
outfits لوازم فنی
kit بسته لوازم
accessory لوازم کمکی
gear اسباب لوازم
tackling لوازم کار
throwing apparatus لوازم پرتاب
geared اسباب لوازم
tackle لوازم کار
sanitary ware لوازم بهداشتی
fittings لوازم ثابت
tool tether لوازم مورداحتیاج
illuminating fixture لوازم روشنایی
gears اسباب لوازم
fittings لوازم قایق
tackles لوازم کار
accessory لوازم فرعی
accessory لوازم یدکی
maintenance materials لوازم تعمیرات
tackled لوازم کار
accessories لوازم یدکی
plumbing tools لوازم لولهکشیخانه
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
i did it for show برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
i did it only for your sake تنها به خاطرشما این کار را کردم
i am & out پنج لیره اشتباه حساب کردم
I found a hair in the soup . توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
i waved him nearer با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
Upon reflection , I realized that … دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
I had a hell of a time to fix the engine. پدرم درآمد موتور رادرست کردم
drilling fixture لوازم مته کاری
tableware لوازم میز یا سفره
outfitters فروشنده لوازم شکار
desk accessory لوازم رومیزی یا روزمره
drawing materials لوازم نقشه کشی
dressing case جعبه لوازم ارایش
equipage اسباب و لوازم جنگی
duffle bag کیسه لوازم شخصی
stationers فروشنده لوازم التحریر
stationer فروشنده لوازم التحریر
muniment وسیله دفاع لوازم
fire irons لوازم پای بخاری
outfitter فروشنده لوازم شکار
motorcar accessories لوازم اضافی اتومبیل
upholstery اثاثه یا لوازم داخلی
spare parts list فهرست لوازم یدکی
spares stock موجودی لوازم یدکی
accessory box جعبه لوازم یدکی
bathing clothes لوازم شنا [حمام]
fixture لوازم نصب کردنی
bathing gear لوازم شنا [حمام]
bathing things لوازم شنا [حمام]
accessory pouch کیسه کوچک لوازم
table ware لوازم میز یا سفره
swimming things لوازم شنا [حمام]
i owe for all my books پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I stand corrected. من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
I shared out the money among four persons. پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I played every trick in the book . هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I ran away lest I should be seen . فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I stamped on the spider . عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
toiletry لوازم ارایش اسباب توالت
deadlined equipment لوازم و تجهیزات از کار افتاده
duffle لوازم واثاثه قابل حمل
fixtures لوازم برقی و لوله کشی
duffel لوازم واثاثه قابل حمل
sanitate دارای لوازم بهداشتی کردن
dinner set لوازم و فرف شام یا ناهار
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
The news shocked me. این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
I accidentally locked myself out of the house. من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
I have thought long and hard about it. خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com