Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
kick back
<idiom>
تنها استراحت کردن
Other Matches
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
lounges
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounge
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounging
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lie-down
استراحت کردن
outstretch
استراحت کردن
lie down
استراحت کردن
lie by
استراحت کردن
to rest on one's oars
استراحت کردن
rest
استراحت کردن
calm down
<idiom>
استراحت کردن
rests
استراحت کردن
unbuckle
استراحت کردن
go to rest
استراحت کردن
lie up
استراحت کردن
lie off
استراحت کردن
to take one's rest
استراحت کردن
to pause
استراحت کردن
to repose oneself
استراحت کردن
to rest oneself
استراحت کردن
unbuckled
استراحت کردن
unbuckling
استراحت کردن
to go to roost
استراحت کردن
to retire to bed
استراحت کردن
unbuckles
استراحت کردن
to breathe a horse
استراحت کردن به اسب
rest
استراحت کردن بالشتک
retire
استراحتگاه استراحت کردن
to rest up
استراحت کامل کردن
rest up
استراحت کامل کردن
rests
استراحت کردن بالشتک
retires
استراحتگاه استراحت کردن
lie
دراز کشیدن استراحت کردن
lies
: دراز کشیدن استراحت کردن
bucket step
فیکس کردن پا برای استراحت
lied
: دراز کشیدن استراحت کردن
to live to oneself
تنها زندگی کردن
lip service
<idiom>
تنها زبونی موافقت کردن
rat race
<idiom>
رها کردن ،تنها گذاشتن
baring the king
تنها کردن شاه شطرنج
one-track mind
<idiom>
تنها به یک چیز فکر کردن
live out of a suitcase
<idiom>
تنها بایک چمدان زندگی کردن
lair
گل الود کردن استراحت کردن
lairs
گل الود کردن استراحت کردن
idles
استراحت
vacation
استراحت
relaxation
استراحت
vacations
استراحت
idlest
استراحت
idled
استراحت
rests
استراحت
breather
استراحت
rest
استراحت
breathers
استراحت
yasme
استراحت
rehabilitation
استراحت
recumbency
استراحت
byes
استراحت
idle
استراحت
bye
استراحت
relief interval
استراحت متناوب
sick leave
استراحت بیماری
surcease
پایان استراحت
nooning
استراحت نیمروز
relief time
زمان استراحت
rest cure
معالجه با استراحت
resting potential
پتانسیل استراحت
lie-down
استراحت کوتاه
rest period
دوره استراحت
lie down
استراحت کوتاه
electrode bias
ولتاژ استراحت
meal break
استراحت ناهار
binnacle
استراحت پزشکی
idle period
دوره استراحت
respite _
فاصله استراحت
quiescent point
نقطه استراحت
rests
محل استراحت
rest
محل استراحت
repose
اسودگی استراحت
quiescent current
جریان استراحت
lair
محل استراحت جانور
eased
سهولت استراحت رسایی
jump suit
لباس خانه و استراحت
work relief
استراحت توام با کار
i yearn for
ارزوی استراحت دارم
jump suits
لباس خانه و استراحت
eases
سهولت استراحت رسایی
work ratio
نسبت کار به استراحت
easing
سهولت استراحت رسایی
lairs
محل استراحت جانور
lodgment area
منطقه استراحت یا فرود در سر پل
respite
استراحت تمدید مدت
binnacle list
فهرست استراحت پزشکی
ease
سهولت استراحت رسایی
rest
تکیه گاه استراحت
rests
تکیه گاه استراحت
mass practice
تمرین بدون استراحت
parlor car
سالن استراحت قطار
Zen
استراحت بحالت نشسته
zazen
پایان استراحت نشسته
solo
تنها
out in the cold
<idiom>
تنها
single handed
تنها
lonely
تنها
solos
تنها
lone
تنها
unaccompanied
تنها
single
تنها
solitary
تنها
soles
تنها
sole
تنها
just
تنها
single line
خط تنها
only
تنها
loneliest
تنها
unique
تنها
solus
تنها
mere
تنها
by one,s self
تنها
recluses
تنها
recluse
تنها
merest
تنها
by it self
تنها
uniquely
تنها
solitarily
تنها
single-handed
تنها
by oneself
تنها
siolus
تنها
alone
تنها
by yourself
تنها
lonelier
تنها
exclusive
تنها
lounging
محل استراحت ولم دادن
dwelled
محل توقف توقفگاه استراحت
dwell
محل توقف توقفگاه استراحت
lounges
محل استراحت ولم دادن
bedtime
وقت استراحت موقع خوابیدن
dwellings
پیاده شدن برای استراحت
lounged
محل استراحت ولم دادن
rehabilitation
اردوگاه استراحت تسلی دادن
dwelling
پیاده شدن برای استراحت
slack suit
لباس مخصوص گردش یا استراحت
bedtimes
وقت استراحت موقع خوابیدن
lounge
محل استراحت ولم دادن
to take a mandatory break
وقت استراحت اجبا ری گذاشتن
dwells
محل توقف توقفگاه استراحت
he alone went
تنها اورفت
soles
تنها انحصاری
aside
صحبت تنها
singly
تنها انفرادا
fly by the seat of one's pants
<idiom>
دست تنها
bread alone
تنها نان
bare handed
دست تنها
single
تنها یک نفری
lonesome
تنها وبیکس
lone electron
الکترون تنها
soles
شالوده تنها
sole
تنها انحصاری
sole
شالوده تنها
asides
صحبت تنها
to pull a lone oar
تنها کارکردن
single haneded
دست تنها
leave alone
تنها گذاردن
strand
تنها گذاشتن
sole argument
تنها دلیل
strands
تنها گذاشتن
read only
تنها خواندنی
Do not leave me alone.
من را تنها نگذار.
wirte only
تنها نوشتن
soli
تنها خوانان
change of pace
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
change up
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
lying in
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
neutral corner
گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
lounge car
قطار دارای سالن استراحت وتفریح
to reckon with out one's host
تنها به قاضی رفتن
leave in the lurch
<idiom>
دست تنها گذاشتن
not only he came but
نه تنها امد بلکه
adhoc
تنها به این منظور
to pull a lone oar
تنها پارو زدن
lonely hearts
تنها و جویای همدم
To go alone to the judge .
<proverb>
تنها به قاضى رفتن.
out of pure mischief
تنها از روی بدجنسی
lone pair electron
زوج الکترون تنها
monological
تنها سخن گو خودگووخودشنو
but
نه تنها بطور محض
truces
وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
truce
وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
diastasis
استراحت قلب در فاصله بین انقباض و انبساط
longtour area
منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
lounger
کسیکه در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت میکند
ring stool
چهارپایه مخصوص استراحت بین روندهای بوکس
Come along and keep me company.
بامن بیا تا تنها نباشم
bare king
شاه تنها یا بی یاور شطرنج
zoon
تنها محصول یک نطفه واحد
fair-weather friend
<idiom>
شخصی که تنها دوست است
par for the course
<idiom>
تنها چیزیکه انتظار داشته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com