Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
ictus
تپش حمله ناگهانی بیهوشی
Other Matches
vortex breakdown/brust
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
raided
حمله ناگهانی
lunges
حمله ناگهانی
sorties
حمله ناگهانی
lunging
حمله ناگهانی
sortie
حمله ناگهانی
raid
حمله ناگهانی
lunged
حمله ناگهانی
canvasses
حمله ناگهانی
raids
حمله ناگهانی
canvass
حمله ناگهانی
canvassing
حمله ناگهانی
raiding
حمله ناگهانی
lunge
حمله ناگهانی
canvassed
حمله ناگهانی
raid
تک ناگهانی حمله هوایی
raided
تک ناگهانی حمله هوایی
seizures
حمله ناگهانی مرض
raiding
تک ناگهانی حمله هوایی
seizure
حمله ناگهانی مرض
paroxysm
حمله ناگهانی مرض
raids
تک ناگهانی حمله هوایی
thrust line
خط شروع حمله ناگهانی
lash out
<idiom>
ناگهانی حمله به کسی
paroxysms
حمله ناگهانی مرض
kink
حمله ناگهانی پیچیدن
inruption
استیلا حمله ناگهانی
police raid
حمله ناگهانی پلیس
inburst
استیلا حمله ناگهانی
round-up
حمله ناگهانی پلیس
bust
[colloquial]
حمله ناگهانی پلیس
coup de main
حمله ناگهانی با تمام قوا
large scale raid
حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
lunged
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunges
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunging
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunge
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
mush
افزایش ناگهانی زاویه حمله بدون شتاب قائم انی متعاقب که از اندازه حرکت در امتدادمسیر اصلی ناشی میشود
deep stall
وضعیتی در هواپیماهای دارای دم تی شکل که افزایش ناگهانی زاویه حمله سبب عدم توانایی سطوح افقی برای کنترل وضعیت طولی هواپیمامیگردد
ambivalence
توجه ناگهانی و دلسردی ناگهانی نسبت بشخص یاچیزی
nose dive
شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
flurry
اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
flurries
اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
surges
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surge
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surged
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
hysterics
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
velimirovic attack
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
spurt
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurts
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurted
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurting
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
counter riposte
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
anaesthetics
بیهوشی
lipothymy
بیهوشی
anaesthetic
بیهوشی
anesthesia
بیهوشی
unconsciousness
بیهوشی
syncope
بیهوشی
anaesthesia
بیهوشی
insensibility
بیهوشی
insipience
بیهوشی
anesthetics
بیهوشی
epilepsy
بیهوشی
stupidness
بیهوشی حماقت
stupefaction
بیهوشی تخدیر
anaesthetist
متخصص بیهوشی
local anasthesia
بیهوشی موضعی
stupidities
خریت بیهوشی
stupidity
خریت بیهوشی
blackouts
بیهوشی موقت
blackout
بیهوشی موقت
anesthetic
داروی بیهوشی
astonishment
حیرت بیهوشی
rio treaty
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
ond shot
بیک حمله دریک حمله
hysteroid
حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic
حمله تشنجی شبیه حمله
to come to oneself
<idiom>
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
insensibly
از روی بیهوشی یا بی حسی
anaesthetic
بی حسی داروی بیهوشی
trance
از خود بیخودی بیهوشی
to come round
[around]
<idiom>
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
to come to
<idiom>
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
to become conscious
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
anaesthesia
بی حسی داروی بیهوشی
anaesthetics
بی حسی داروی بیهوشی
anesthetics
بی حسی داروی بیهوشی
trances
از خود بیخودی بیهوشی
to anaesthetize locally
سر کردن بیهوشی موضعی زدن
anesthetist
پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
hibernation
بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
blackout
فراموشی
[یا بیهوشی یا نابینایی]
موقتی
[پزشکی]
concussion
صدمه وتکان مغز که منجر به بیهوشی میشود
to have a blackout
فراموشی
[یا بیهوشی یا نابینایی]
موقتی داشتن
[پزشکی]
shallow water blackout
بیهوشی غواص که نفس رازیر اب حبس کرده
front line
خط حمله خط حمله یادفاع
target date
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
post attack
بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
precipitate
ناگهانی
surprise attack
تک ناگهانی
on the spur of the moment
<idiom>
ناگهانی
sudden
ناگهانی
abrupt
ناگهانی
strike
تک ناگهانی
precipitates
ناگهانی
instantaneous
ناگهانی
precipitated
ناگهانی
snaps
ناگهانی
strikes
تک ناگهانی
precipitating
ناگهانی
snapping
ناگهانی
snapped
ناگهانی
snap
ناگهانی
all at once
<idiom>
ناگهانی
spontaneity
ناگهانی
catastrophe
بلای ناگهانی
spurt
خروج ناگهانی
killing
توفیق ناگهانی
spurts
افزایش ناگهانی
bump
تکان ناگهانی
snap
شتابزدگی ناگهانی
spurted
خروج ناگهانی
shock
هراس ناگهانی
catastrophes
بلای ناگهانی
shocked
هراس ناگهانی
flick
تکان ناگهانی
spurting
خروج ناگهانی
flicking
تکان ناگهانی
spurts
خروج ناگهانی
flicks
تکان ناگهانی
flicked
تکان ناگهانی
spurting
افزایش ناگهانی
shocks
هراس ناگهانی
spurt
افزایش ناگهانی
spurted
افزایش ناگهانی
snapped
شتابزدگی ناگهانی
scream
ناگهانی گفتن
screamed
ناگهانی گفتن
screams
ناگهانی گفتن
claps
صدای ناگهانی
booming
ترقی ناگهانی
detonation
انفجار ناگهانی
boomed
ترقی ناگهانی
flaws
اشوب ناگهانی
boom
ترقی ناگهانی
detonations
انفجار ناگهانی
clapped
صدای ناگهانی
twitch
تکان ناگهانی
booms
ترقی ناگهانی
flaw
اشوب ناگهانی
snapping
شتابزدگی ناگهانی
twitching
انقباض ناگهانی
twitching
تکان ناگهانی
twitches
انقباض ناگهانی
snaps
شتابزدگی ناگهانی
twitches
تکان ناگهانی
twitched
انقباض ناگهانی
twitched
تکان ناگهانی
killings
توفیق ناگهانی
twitch
انقباض ناگهانی
clap
صدای ناگهانی
clapping
صدای ناگهانی
shoot up
<idiom>
ناگهانی بلندکردن
supervention
اتفاق ناگهانی
sudden stoppage
توقف ناگهانی
saltus
انتقال ناگهانی
saltation
جنبش ناگهانی
random
مسیر ناگهانی
randomly
مسیر ناگهانی
peripeteia
تغییر ناگهانی
opportunity target
هدف ناگهانی
irruption
ایجاد ناگهانی
power surge
برق ناگهانی
fright
ترس ناگهانی
frights
ترس ناگهانی
crashing
ورشکستگی ناگهانی
switcheroo
تغییر ناگهانی
hit-and-run
<idiom>
تاثیر ناگهانی
all of a sudden
<idiom>
به طور ناگهانی
walk out
<idiom>
ناگهانی رفتن
nosediving
افت ناگهانی
in one's tracks
<idiom>
ناگهانی ،بیدرنگ
nosedives
افت ناگهانی
nosedived
افت ناگهانی
nosedive
افت ناگهانی
brainwaves
الهام ناگهانی
brainwave
الهام ناگهانی
xenogenesis
خلق ناگهانی
crash
ورشکستگی ناگهانی
crashed
ورشکستگی ناگهانی
target of opportunity
هدف ناگهانی
he acted from impluse
نیروی ناگهانی یا
flare up
غضب ناگهانی
blow out
خروج ناگهانی
gusts
باد ناگهانی
to bolt
ناگهانی جهیدن
gust
باد ناگهانی
an abrupt departure
حرکت ناگهانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com