Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
irredeemably
جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
Other Matches
indescribably
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
an irrepressible person
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
subcontracted
قرار دادیا کنترات دست دوم
subcontracting
قرار دادیا کنترات دست دوم
subcontract
قرار دادیا کنترات دست دوم
subcontracts
قرار دادیا کنترات دست دوم
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying
خرید کردن در صحرا خرید محلی
purchase price variance
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
incomputably
بطوریکه نتوان شمرد
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
irrepressible joy
ادمی که نتوان جلواوراگرفت
irretraceable
که نتوان ردانرا گرفت
order
خرید سفارش خرید
kittle cattle
ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
ineffably
بطوریکه نتوان بیان کرد
You cannot make bricks without straw.
<proverb>
بى کاه نتوان خشت ساخت .
incommutably
بطوریکه نتوان معاوضه نمود
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
no enemy is insignificant
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
an inseparable prefix
سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
inscrutably
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
You cannot put old heads on young shoulders .
<proverb>
سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
irretraceable
که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
irrepressible joy
کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
incommunicably
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
incomprehensibly
بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
incompressibly
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
inextricably
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
illimitably
بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
incommunicableness
چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
incommunicability
چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
irremissibly
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
identity of indiscernibles
یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
irreclaimably
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
oversale
پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
ineradicably
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
central purchase
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
an impossible hat
کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
pareto optimality
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
Fire cannot be extinguished by fire .
<proverb>
آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
buy
خرید
buys
خرید
underwrite
خرید
underwrites
خرید
underwriting
خرید
underwritten
خرید
underwrote
خرید
buying
خرید
bondwoman
زن زر خرید
bond servant
زر خرید
shopping
خرید
purchases
خرید
procurement
خرید
purchasing
خرید
purchase
خرید
purchased
خرید
buyer's market
بازار خرید
monopolist
انحصار خرید
lump sum purchase
خرید یکجا
rebuy
خرید مکرر
lump sum purchase
خرید کلی
corners
خرید یکجا
counter purchase
خرید متقابل
local purchase
خرید از محل
buyers market
بازار خرید
monopsony
انحصار خرید
cornering
خرید یکجا
offer to purchase
پیشنهاد خرید
buying price
قیمت خرید
buying rate
نرخ خرید
coemption
خرید کل محصول
nundination
خرید و فروش
corner
خرید یکجا
buying and selling
خرید و فروش
credit purchase
خرید نسیه
local purchase
خرید محلی
local procurement
خرید محلی
regional purchase
خرید محلی
bargain
خرید ارزان
short covering
پیش خرید
impulse buying
خرید بی مقدمه
dear bought
گران خرید
redemption yield
بازده خرید
field buying
خرید در صحرا
forward purchase
خرید سلف
forward purchasing
پیش خرید
futures exchange
خرید اتی
forward purchase
پیش خرید
purchasing officer
مامور خرید
buys
خرید کردن
purchasing power
توان خرید
purchasing power
قدرت خرید
purchase rate
نرخ خرید
purchase order
سفارش خرید
purchase order
دستور خرید
purchase notice agreements
پیمان خرید
purchase notice agreements
قراردادهای خرید
conditions of purchase
شرایط خرید
buy
خرید کردن
business
خرید یا فروش
purchasing office
دفتر خرید
purchasing office
قسمت خرید
purchasing department
دفتر خرید
shopping basket
سبد خرید
dealing
خرید و فروش
purchasing department
قسمت خرید
purchasing officer
مسئول خرید
purchasing analyst
تحلیل گر خرید
purchase requisition
درخواست خرید
purchasing patterns
الگوی خرید
shopping cart
گاری خرید
businesses
خرید یا فروش
purchasable
باب خرید
bulk buying
خرید فله
hire purchase
خرید اقساطی
achate
عقیق خرید
advance purchase
خرید سلف
blanket buying
خرید کلی
redemption
باز خرید
real estate
خرید زمین
procurement cycle
دوره خرید
bids
پیشنهاد خرید
bid
پیشنهاد خرید
oniomania
جنون خرید
to make a purchase
خرید کردن
open purchase
خرید ازاد
acquisition authority
اجازه خرید
offer to purchase
پیشنهاد جهت خرید
oligopsony
خرید نیمه انحصاری
open indent
سفارش خرید باز
real purchasing power
قدرت خرید واقعی
salable
قابل خرید معاملهای
saleable
قابل خرید معاملهای
open purchase
خرید از بازار ازاد
the longs
پیش خرید کنندگان
purchasing research
تحقیق در خصوص خرید
purchase journal
دفتر روزنامه خرید
purchasing power parity
برابری قدرت خرید
value for money
قدرت خرید پول
procuration
تحصیل چیزی خرید
procuance
تحصیل چیزی خرید
purchasing power of money
قدرت خرید پول
procurement lead time
زمان انجام خرید
purchase ledger
دفتر بزرگ خرید
preclusive buying
خرید پیشگیری کننده
overbuy
در خرید افراط کردن
real account
حساب خرید املاک
Examine it first before buying.
قبل از خرید امتحانش کن
stock trading
خرید و فروش سهام
demand
تقاضای خرید کالا
handles
خرید و فروش کردن
on approval
خرید کالا به شرط
handle
خرید و فروش کردن
bulk buying
خرید بصورت عمده
bulk buying
خرید درحجم زیاد
shopped
کارخانه خرید کردن
shops
کارخانه خرید کردن
hedging
خرید و فروش تامینی
irredeemable
باز خرید نشدنی
automated purchasing
خرید بصورت اتوماتیک
demanded
تقاضای خرید کالا
demands
تقاضای خرید کالا
purchase
خرید خریداری کردن
purchased
خرید خریداری کردن
purchases
خرید خریداری کردن
credit
خرید وفروش اعتباری
credited
خرید وفروش اعتباری
crediting
خرید وفروش اعتباری
credits
خرید وفروش اعتباری
hedge
خرید و فروش تامینی
hedged
خرید و فروش تامینی
hedges
خرید و فروش تامینی
off-market purchases
خرید در بیرون از بورس
average purchase rate
نرخ متوسط خرید
blanket buying
خرید بصورت عمده
duopsony
انحصار دو قطبی خرید
course of dealing
دوره مذاکرات خرید
course of dealing
دوره خرید و فروش
current purchasing power
قدرت خرید فعلی
duopsony
انحصار دو جانبه خرید
furriery
خرید وفروش خز خزدوزی
shop
کارخانه خرید کردن
call option
خرید به شرط خیار
collaborative purchase
خرید با تشریک مساعی
home trade
خرید وفروش داخلی
institute of purchasing and supply
موسسه خرید و عرضه
buy in advance
پیش خرید کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com