Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
They act after their kind.
جنس خود رفتار می کنند.
Other Matches
Act your age
[and not your shoe size]
!
به سن خودت رفتار بکن !
[مثل بچه ها رفتار نکن !]
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
noncompatibility
دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessing system
سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessor
تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
modes
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
mode
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
collision detection
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
MMU
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
CSMA CD
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
companding
دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
treatments
رفتار
comporting
رفتار
treatment
رفتار
gesture
رفتار
exploits
: رفتار
exploiting
: رفتار
exploit
: رفتار
conduct
رفتار
gestured
رفتار
gesturing
رفتار
comports
رفتار
behaviour
رفتار
demeanor
رفتار
treament
رفتار
conducted
رفتار
dealing
رفتار
conducts
رفتار
demeanour
رفتار
comported
رفتار
comport
رفتار
deportment
رفتار
actions
رفتار
action
رفتار
thews
رفتار
conducting
رفتار
ergasia
رفتار
bad conduct
سو رفتار
comportment
رفتار
behaviuor
رفتار
demarch
رفتار
demarche
رفتار
behavior
رفتار
behavio
رفتار
misconduct
رفتار بد
havings
رفتار
geste
رفتار
ethic
رفتار
haviour
رفتار
gest
رفتار
behavior therapy
رفتار درمانی
behavior repertoire
خزانه رفتار
conduct
رفتار اخلاقی
behavior rehearsal
تمرین رفتار
etiquette
روش رفتار
conducted
رفتار اخلاقی
behavior modification
تغییر رفتار
conducting
رفتار اخلاقی
demeaned
رفتار کردن
to deport oneself
رفتار کردن
treat
رفتار کردن با
treats
رفتار کردن با
collective behavior
رفتار جمعی
get on one's high horse
<idiom>
رفتار با تکبر
brusqurie
خشونت در رفتار
iron fist
رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
carried away
رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
macho
نرینه رفتار
treated
رفتار کردن با
treat
رفتار کردن
verbal behavior
رفتار کلامی
unsports manlike conduct
رفتار ناجوانمردانه
fair shake
<idiom>
رفتار درست
treated
رفتار کردن
treats
رفتار کردن
to demean oneself
رفتار کردن
conducts
رفتار اخلاقی
propriety of behaviour
درستی رفتار
elicited behavior
رفتار فراخوانده
incipient behavior
رفتار اغازین
misconduct
سوء رفتار
ethogram
شرح رفتار
explicit behavior
رفتار اشکار
overt behavior
رفتار اشکار
expressive behavior
رفتار بیانگر
fal lal
رفتار فریفانه
immoral
زشت رفتار
frivolous
سبک رفتار
nonverbal behavior
رفتار غیرکلامی
illtreat
سوء رفتار
maternal behavior
رفتار مادری
maladdress
رفتار ناهنجار
demeans
رفتار کردن
demean
رفتار کردن
avoidance behavior
رفتار اجتنابی
automatic behavior
رفتار خودکار
covert behavior
رفتار نااشکار
target behavior
رفتار اماج
stereotypy
رفتار قالبی
implicit behavior
رفتار نااشکار
spontaneous behavior
رفتار خودانگیخته
social behavior
رفتار اجتماعی
anankaslia
رفتار وسواسی
anancastia
رفتار وسواسی
regressive behavior
رفتار واپس رو
illtreatment
سوء رفتار
anancasm
رفتار وسواسی
ambivalent behavior
رفتار دو سوگرا
elastic behavior
رفتار ارتجاعی
learned behavior
رفتار اموخته
attitudes
روش و رفتار
manner
رفتار ادب
affable
<adj.>
خوش رفتار
cruelty
سوء رفتار
bearing
رفتار سلوک
brusque
خشن در رفتار
attitude
روش و رفتار
chilly
<adj.>
سرد
[رفتار]
high frequency performance
رفتار فرکانس بالا
to get up to nonsense
ابلهانه رفتار کردن
organizational citizenship behavior
رفتار شهروندی سازمانی
misbehaviour
بدرفتاری سوء رفتار
to misbehave oneself
درست رفتار نکردن
levity
رفتار سبک لوسی
iam a of such conduct
از این رفتار شرمنده ام
misbehavior
بدرفتاری سوء رفتار
even-handed treatment
رفتار
[عملکرد]
عادلانه
locomotor behavior
رفتار جابه جایی
last word
بیان یا رفتار قاطع
jitter
با عصبانیت رفتار کردن
keep up appearances
<idiom>
حفظ رفتار درست
babies
مانندکودک رفتار کردن
mannish
دارای رفتار مردانه
paternity
رفتار پدرانه اصلیت
stereotyped
دارای رفتار قالبی
purposive behavior
رفتار غایت نگر
skullduggery
رفتار زیرجلکی وخائنانه
problem behavior
رفتار مشکل افرین
sportmanship
رفتار و اخلاق انسانی
contact behavior
رفتار تماس جویانه
butch
خشن و مرد رفتار
confrontational
رفتار همراهبا اعتراض
shoot straight
<idiom>
منصفانه رفتار کردن
baby
مانندکودک رفتار کردن
apopathetic behavior
رفتار گروه زاد
despotize
مستبدانه رفتار کردن
Harsh ( rough) manners .
رفتار خشک وخشن
detour behavior
رفتار غیر مستقیم
She has engaging manners .
رفتار گیرایی دارد
play off
<idiom>
رفتار مختلف با اشخاص
consumer behaviour
رفتار مصرف کننده
correctional custudy
روش اصلاح رفتار
skulduggery
رفتار زیرجلکی وخائنانه
behavior sampling
نمونه گیری از رفتار
behavioral
وابسته به رفتار و سلوک
discriminated operant
رفتار عامل افتراقی
image response
رفتار فرکانس تصویر
well-behaved
خوش رفتار با ادب
douceur
شیرینی وفرافت رفتار
well behaved
خوش رفتار با ادب
abidance
رفتار برطبق توافق
duress
شدت رفتار خشن وتند
get along with someone
<idiom>
رفتار خوب با کسی داشتن
to go with the tide
طبق مقتضیات رفتار کردن
to lump them all together
<idiom>
با همه یکسان رفتار کردن
impluse response
رفتار در مقابل فشار ضربهای
matronize
مانند رئیسه رفتار کردن
to wrong
غیر منصفانه رفتار کردن
punctilio
نکته دقیق در ایین رفتار
wrongs
غیر منصفانه رفتار کردن
go ape
<idiom>
از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
princeliness
رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
wrong
غیر منصفانه رفتار کردن
scenario
طرح
[نحوه رفتار]
[سناریو]
an empty gesture
رفتار
[تعارف]
خشک وخالی
wronging
غیر منصفانه رفتار کردن
scenarios
طرح ها
[نحوه رفتار]
[سناریو]
attitudes
حالت قرار گرفتن رفتار
attitude
حالت قرار گرفتن رفتار
common touch
<idiom>
با همه رفتار مناسب داشتن
moral philosophy
اصول اخلاق ایین رفتار
to act
[be]
one's age
<idiom>
<verb>
طبق سن خود رفتار کردن
You haven't changed.
تو هیچ تغییر نکرده ای
[رفتار]
.
live up to one's principles
موافق مرام خود رفتار کردن
clownish
دارای رفتار زمخت وبدون اداب
mannered
دارای سبک یا رفتار بخصوص تصنعی
correctional treatment
روش معالجه از راه اصلاح رفتار
stereotyping
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotype
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to cultivate good manners
کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
princesse
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
schoolmasters
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
grandmothers
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmother
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
princess
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotypy
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
make oneself at home
<idiom>
مثل خونه خود رفتار کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com