English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6 milliseconds)
English Persian
replied جواب شفاهی دفاعیه
replies جواب شفاهی دفاعیه
reply جواب شفاهی دفاعیه
replying جواب شفاهی دفاعیه
Other Matches
statement of defence لایحه دفاعیه
cross bill لایحه دفاعیه
irresponsive جواب ندهنده بی جواب
reply [answer] پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
nuncupatory شفاهی
parol شفاهی
oral شفاهی
vivas voce شفاهی
nuncupative شفاهی
viva voce شفاهی
by word of mouth شفاهی
verbal شفاهی
orals شفاهی
voices شفاهی صوتی
verbal agreement موافقت شفاهی
parol arrest جلب شفاهی
oral evidence دلیل شفاهی
oral test ازمون شفاهی
oral evidence شهادت شفاهی
nuncupative will وصیت شفاهی
interlocutory decree حکم شفاهی
unwritten غیرکتبی شفاهی
unwritten بطور شفاهی
gentlemen's agreement قرارداد شفاهی
nonverbal غیر شفاهی
parol arrest توقیف شفاهی
viva voting رای شفاهی
simple contract قرارداد شفاهی
voice شفاهی صوتی
voicing شفاهی صوتی
vivas voce امتحان شفاهی
vocabular زبانی شفاهی
parol promise قرارداد شفاهی
interpreters مترجم شفاهی
verbalization بیان شفاهی
parol evidence شهادت شفاهی
interpreter مترجم شفاهی
viva report گزارش شفاهی
viva voting گزارش شفاهی
viva voce شفاها امتحان شفاهی
catechesis تعالیم مذهبی شفاهی
oral information اطلاعات گفتاری [شفاهی]
word of mouth صدای کلمه شفاهی
simple content debt دین ناشی از قرارداد شفاهی
cabala حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
cabbala حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
cabbalah حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
verbalized بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizing بصورت شفاهی بیان کردن
verbalising بصورت شفاهی بیان کردن
verbalised بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize بصورت شفاهی بیان کردن
verbalises بصورت شفاهی بیان کردن
oral trade test ازمون شفاهی از اطلاعات عمومی افراد
talk out بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to interpret [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
barrister وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
barristers وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
rejoinders جواب
counterplea جواب رد
comebacks جواب
riposte جواب
riposted جواب
ripostes جواب
riposting جواب
replies جواب
antiphony جواب
response جواب
whyŠthere is the answer در سر جواب
comeback جواب
recalcitrancy جواب رد
replied جواب
recalcitrance جواب رد
rejoinder جواب
reply جواب
resolvent جواب
repost جواب
in reply to در جواب
irreprovable بی جواب
replying جواب
responses جواب
slandered درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slanders درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandering درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slander درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
snip snap جواب زیرکانه
unanswerable جواب ناپذیر
undertaker جواب گو مسئول
undertakers جواب گو مسئول
interlocutors جواب دهنده
responsory جواب جماعت
undertaking جواب گو مسئول
send away جواب دادن
answered : جواب پاسخ
A straightforward answer. جواب سر راست
question answer سئوال- جواب
response position مکان جواب
answering : جواب پاسخ
reply paid جواب قبول
favourable جواب مساعد
voice response جواب صوتی
brusque پیش جواب
answers : جواب پاسخ
recitative جواب دادن
reply paid /RP/ [reply prepaid] جواب قبول
answerable جواب دار
The wrong answer. جواب غلط
counter memorial جواب یادداشت
answer : جواب پاسخ
interlocutor جواب دهنده
toss off <idiom> حاضر جواب
an abrupt answer جواب تند
answer mode حالت جواب
answer pennant پرچم جواب
auto answer خود جواب
have it <idiom> به جواب رسیدن
A correct answer. جواب صحیح
nope جواب منفی
to give the mitten جواب کردن
to make a response جواب دادن
irrefragably بطور بی جواب
respond جواب دادن
responded جواب دادن
responds جواب دادن
Touché! خوب جواب دادی!
A crushing reply(retort). جواب دندان شکن
to comply [with] [به نیازی] جواب دادن
flea in one's ear <idiom> جواب دندان شکن
out in left field <idiom> از جواب صحیح دورشدن
He answered nothing. اصلا جواب نداد
To dismiss(sack,discharge)someone. کسی را جواب کردن
In response (reply) to your letter. در جواب نامه تان
to accommodate [به نیازی] جواب دادن
to meet [به نیازی] جواب دادن
talk back <idiom> بی ادبانه جواب دادن
unique solution جواب منحصر بفرد
rebuts جواب متقابل دادن
retorts جواب متقابل دادن
rebutted جواب متقابل دادن
rebutting جواب متقابل دادن
sallies جواب سریع و زیرکانه
sally جواب سریع و زیرکانه
have her cable لنگر جواب دادن
counterclaim جواب به ادعای شاکی
counterbid جواب خریداربه فروشنده
corespondent مسئول جواب گویی
retort جواب متقابل دادن
retort جواب متقابل تلافی
rebut جواب متقابل دادن
repartee جواب شوخی امیز
answers جواب احتیاج را دادن
answer جواب احتیاج را دادن
unansweable بی جواب تکذیب ناپذیر
answered جواب احتیاج را دادن
to return a greeting جواب سلام دادن
retorts جواب متقابل تلافی
telephone responder جواب دهنده تلفن
answering جواب احتیاج را دادن
sockdologer اتمام حجت جواب
sockdolager اتمام حجت جواب
answers جواب دادن از عهده برامدن
replying پاسخ دادن جواب کتبی
answered جواب دادن از عهده برامدن
reply پاسخ دادن جواب کتبی
answering جواب دادن از عهده برامدن
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
replied پاسخ دادن جواب کتبی
answer جواب دادن از عهده برامدن
replies پاسخ دادن جواب کتبی
A logical remark has no answer. <proverb> یرف یساب جواب ندارد .
He didnt return (acknowledge) my greetings. جواب سلام مرا نداد
Please answer the telephone. لطفا" جواب تلفن را بدهید
Answer me this question. جواب این سؤالم را بده
To take the salute. جواب سلام ( نظامی ) رادادن
meet some one's objections به ایرادات کسی جواب دادن
He was pressed for pressed for ad answer . به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
bite the hand that feeds you <idiom> جواب خوبی را با بدی دادن
improvisator بدیهه ساز حاضر جواب
audio response device دستگاه جواب دهنده سمعی
refutatory تکذیب کننده متضمن جواب رد
antiphony انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
refutative تکذیب کننده متضمن جواب رد
Why don't you answer? چرا جواب نمی دهید؟
responsor دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
We wI'll be notified(informed)of the results today. امروز جواب کار معلوم می شود
replication جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
the answer is right under your nose <idiom> جواب مثل روز روشن است
To answer back. جواب دادن ( یکی بدو کردن )
A sharp note(reply). نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
counter جواب دادن معامله بمثل کردن با
countering جواب دادن معامله بمثل کردن با
responsive دارای عکس العمل سریع جواب گو
countered جواب دادن معامله بمثل کردن با
This does not satisfy me. این جواب مرا قانع نمی کند
verbal note شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
antiphon سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دستهء دیگرخوانده میشود
parol contract قرارداد کتبی امضا نشده قرارداد شفاهی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com