English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 78 (5 milliseconds)
English Persian
answer : پاسخ دادن
answer جواب دادن از عهده برامدن
answer ضمانت کردن
answer دفاع کردن
answer جوابگو شدن
answer بکار امدن بکاررفتن
answer بدرد خوردن مطابق بودن
answer جواب احتیاج را دادن
answer : جواب پاسخ
answer دفاع
answer پاسخ
answer زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answer حالتی از مودم که پاسخ ها را با استفاده از ارتباط با مودم اصلی ایجاد میکند
answer مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answer سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer tone ی که مودم پاسخگو پیش از تغییر مسیر انتشار میدهد
answer پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی
answer پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer پاسخ به یک سوال
answer [to something] پاسخ [به چیزی] [راه حل]
Other Matches
in answer to در پاسخ به
an a answer پاسخ مثبت
right answer پاسخ درست
to answer in the a پاسخ مثبت دادن
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
Why don't you answer? چرا جواب نمی دهید؟
to frame an answer پاسخی را طرح کردن
glib answer پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
no answer [n/a] [in forms] بدون پاسخ [در برگه برای پر کردن]
The wrong answer. جواب غلط
A correct answer. جواب صحیح
to be at a loss for an answer پاسخی نداشتن
reply [answer] پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
the answer to the riddle حل این معما
the answer is right under your nose <idiom> جواب مثل روز روشن است
early answer پاسخ زود
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
A straightforward answer. جواب سر راست
Answer me this question. جواب این سؤالم را بده
Please answer the telephone. لطفا" جواب تلفن را بدهید
question answer در صف گذاشتن
answer mode حالت پاسخ
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
question answer صف بستن
question answer صف
question answer سئوال- جواب
originate answer مدمی که میتواند هم پیامهارا تولید کرده و هم به انهاجواب دهد
answer pennant پرچم جواب
auto answer خود جواب
answer/originate دریافت / ارسال
answer/originate که میتواند داده دریافت یا ارسال کند
answer/originate رسانه ارتباطی
the answer is in the negative پاسخ ان منفی است
to definitive answer پاسخ قطعی
to press for an answer با صرار یا فشار پاسخ خواستن
To answer back. جواب دادن ( یکی بدو کردن )
answer/originate مثل مودم
whyŠthere is the answer شرط در امده تقریبا معنی میدهد
whyŠthere is the answer در سر جواب
an abrupt answer جواب تند
answer key کلید پاسخها
answer mode حالت جواب
to answer the call of nature <idiom> به توالت رفتن [اصطلاح روزمره]
reaction [answer, commentary] پاسخ
reaction [answer, commentary] نظر
reaction [answer, commentary] رای
voice answer back پاسخ سمعی
A logical remark has no answer. <proverb> یرف یساب جواب ندارد .
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
The answer to fools is silence. <proverb> جوب ابلهان خاموشى است .
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
to fail to provide an answer درماندن در دادن پاسخ
More money is not the answer to this problem. پول بیشتر حل این مسئله نیست.
auto answer indicator جوابگویاتوماتیکی
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
He was pressed for pressed for ad answer . به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
Force is the answer to force. <proverb> جواب زور را زور مى دهد .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com