Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
syncopate
حالت غش یاسنکوپ پیداکردن
Other Matches
acetolysis
تجزیهء جسمی در اثراضافه شدن جوهر سرکه حالت استیله و هیدرولیز پیداکردن در ان واحد
syncopative
کوتاه کننده کلمه وابسته به همبرش یاسنکوپ
the i
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
loave
پیداکردن
to work out
پیداکردن
acquiring
پیداکردن
to find out
پیداکردن
to pluck up heart
دل پیداکردن
discover
پیداکردن
discovered
پیداکردن
discovering
پیداکردن
acquires
پیداکردن
discovers
پیداکردن
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogue
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analog
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogues
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
convertor
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
put through
ارتباط پیداکردن
to get ones hand in
تسلط پیداکردن در
short circuit
اتصال پیداکردن
to get into debt
بدهی پیداکردن
short
اتصالی پیداکردن
to get into debt
وام پیداکردن
slants
شیب پیداکردن
to form a habit
عادتی پیداکردن
to come to an agreement
موافقت پیداکردن
shorter
اتصالی پیداکردن
to come in to notice
اهمیت پیداکردن
shortest
اتصالی پیداکردن
outreach
دسترسی پیداکردن
slant
شیب پیداکردن
slanted
شیب پیداکردن
print
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
to strike a bargain
درمعامله موافقت پیداکردن
faltered
تزلزل یا لغزش پیداکردن
faltered
لکنت زبان پیداکردن
falter
تزلزل یا لغزش پیداکردن
falter
لکنت زبان پیداکردن
falters
تزلزل یا لغزش پیداکردن
preconceive
قبلا عقیده پیداکردن
crick
انقباض عضله پیداکردن
shining
پیداکردن شکار در شب بانورافکن
to come to terms
سازش یا موافقت پیداکردن
to butt out
پیش امدگی پیداکردن
up hill
به بالا شیب پیداکردن
interdigitate
بهم اتصال پیداکردن
to study out
با بر رسی یا مطالعه پیداکردن
autotomize
انفصال خودبخود پیداکردن
misbelieve
اعتقاد خطا پیداکردن
falters
لکنت زبان پیداکردن
devitrify
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
alternates
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
alternated
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternate
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
diverged
ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
diverge
ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
to get the run of a metre
وزن شعری را فهمیدن یا پیداکردن
photosensitize
نسبت بنور حساسیت پیداکردن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
diverges
ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
genitive
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
escapes
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaped
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
have a bone to pick
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
escaping
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
herbescent
اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
escape
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
eudemonology
مبحث اخلاقیات برای پیداکردن سعادت بشر
to p upon any one's blunder
لغزش کسیراباشتیاق پیداکردن وبدان حمله نمودن
barrier light
نورافکن ساحل دریا برای پیداکردن مسیر کشتی
uart
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
marginal case
حالت نهائی حالت حدی
transitoriness
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
spectralness
حالت طیفی حالت شبحی
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
spectrality
حالت طیفی حالت شبحی
browsing
نگاه کردن به فایلها یالیستهای کامپیوتر برای پیداکردن یک چیز جالب
homing device
رادارهای ردیاب امواج رادیویی و رادار برای پیداکردن ایستگاه فرستنده انها
crude
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
spots
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
universal
قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
batter
خمیدگی خمیدگی پیداکردن باخمیرپوشاندن
batters
خمیدگی خمیدگی پیداکردن باخمیرپوشاندن
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
tempered
حالت
phase
حالت
tempers
حالت
makes
حالت
postures
حالت
glass eyed
بی حالت
phased
حالت
temper
حالت
idiocrasy
حالت
moods
حالت
temperament
حالت
states
حالت
state-
حالت
estates
حالت
estate
حالت
phases
حالت
stated
حالت
self
حالت
queasiness
حالت قی
case
حالت
cases
حالت
pyreticosis
حالت تب
state
حالت
if
حالت
predicaments
حالت
predicament
حالت
condition
حالت
feverishness
حالت تب
febricity
حالت تب
expressions
حالت
attitudes
حالت
attitude
حالت
mood
حالت
line condition
حالت خط
situations
حالت
status
حالت
situation
حالت
expression
حالت
stating
حالت
grain
حالت
disposition
حالت
manner
حالت
unexpressive
بی حالت
make
حالت
posturing
حالت
stances
حالت
ill conditioned
بد حالت
temperaments
حالت
postured
حالت
posture
حالت
stance
حالت
fettle
حالت
in form
خوش حالت
free wheeling
حالت خلاصی
exceptional case
حالت استثنایی
final state
حالت پایانی
jussive
حالت امری
excited state
حالت برانگیخته
feminity
حالت زنانه
feminineness
حالت زنانه
facial expression
حالت چهره
febile
دارای حالت تب
isopiestic
حالت فشارمتعادل
expressive eyes
چشمان با حالت
goutiness
حالت نقرسی
hang over
حالت خماری
heat proof quality
حالت نسوزی
inactive status
حالت انتساب
humanness
حالت انسانیت
i.c.
حالت اولیه
iciness
حالت یخی
in a state of depression
در حالت افسردگی
idiocrasy
حالت مخصوص
ignition condition
حالت احتراق
incipience
حالت نخستین
insert mode
حالت درج
fugitiveness
حالت شخص
input mode
حالت ورودی
initial state
حالت اغازی
gas phase
حالت گازی
glassy state
حالت شیشهای
vitreus state
حالت شیشهای
incipincy
حالت نخستین
grittiness
حالت شنی
ground state
حالت پایه
idle position
حالت سکون
resilience
حالت ارتجاعی
acedia
حالت خ-لسه
worst case scenario
بدترین حالت
adrenergic reponse state
حالت پر ادرنالینی
affectedly
با حالت بخودگرفته
affectivity
حالت عاطفی
amentia
حالت هذیان
answer mode
حالت جواب
answer mode
حالت پاسخ
antisepsis
حالت ضد عفونی
arborescence
حالت شاخهای
atilt
با حالت حمله
automatism
حالت خودکاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com