Total search result: 201 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
forward seat |
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین |
|
|
Other Matches |
|
holing |
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر |
hole |
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر |
holed |
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر |
holes |
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر |
the i |
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است |
mode |
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود |
modes |
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود |
to sit out |
نشستن بیشتر نشستن از |
jockette |
سوارکار زن |
horse man |
سوارکار |
jockeys |
سوارکار |
knight |
سوارکار |
knighting |
سوارکار |
horsewomen |
سوارکار |
knights |
سوارکار |
jockey |
سوارکار |
horsewoman |
سوارکار |
knighted |
سوارکار |
bug boy |
سوارکار مبتدی |
valet |
خدمتگزار سوارکار |
jump rider |
سوارکار در پرش |
valeting |
خدمتگزار سوارکار |
valets |
خدمتگزار سوارکار |
valeted |
خدمتگزار سوارکار |
postboy |
سوارکار مسابقه |
boy |
سوارکار مسابقه اسبدوانی |
boys |
سوارکار مسابقه اسبدوانی |
foreground |
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری |
eclipse award |
جایزه سوارکار ممتاز سال |
mount |
اسب مسابقه با سوارکار مانت |
mounts |
اسب مسابقه با سوارکار مانت |
charley horse |
کشیدگی یا گرفتگی عضلانی ران سوارکار |
driving |
بردن مسابقه در نتیجه فشارزیاد سوارکار |
clerk of the scale |
متصدی توزین سوارکار ووسایلش پس از مسابقه |
classical seat |
وضع بدنی سوارکار روی زین |
weigh out |
توزین سوارکار و زین و یراق پیش از مسابقه |
silks |
ژاکت و کلاه مخصوص سوارکار یا ارابه ران |
squared |
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع |
vitrifying |
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور |
squares |
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع |
squaring |
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع |
analog |
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال |
square |
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع |
analogue |
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال |
analogues |
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال |
oblique case |
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی |
convertor |
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند |
set down |
معلق ساختن سوارکار یا راننده ارابه بخاطر خطا |
printed |
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold |
print |
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold |
prints |
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold |
plebeianism |
حالت عوام یا مردم پست حالت توده |
devitrify |
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن |
alternated |
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس |
state of rest |
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن |
alternate |
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس |
alternates |
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس |
plasticity |
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی |
genitive |
حالت مالکیت حالت مضاف الیه |
winner's circle |
محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه |
joint |
دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود |
uart |
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند |
spectrality |
حالت طیفی حالت شبحی |
spectralness |
حالت طیفی حالت شبحی |
transitoriness |
حالت ناپایداری حالت بی بقایی |
marginal case |
حالت نهائی حالت حدی |
cold forming |
حالت دهی در حالت سرد |
weigh in |
وزن کردن سوارکار و زین ویراق پس ازمسابقه وزن کشی |
weigh-in |
وزن کردن سوارکار و زین ویراق پس ازمسابقه وزن کشی |
weigh-ins |
وزن کردن سوارکار و زین ویراق پس ازمسابقه وزن کشی |
awaiting |
نشستن |
to lose ground |
پس نشستن |
await |
نشستن |
awaits |
نشستن |
to take a chair |
نشستن |
sit |
نشستن |
sits |
نشستن |
awaited |
نشستن |
perch |
نشستن |
perches |
نشستن |
perching |
نشستن |
seize |
نشستن |
seized |
نشستن |
perched |
نشستن |
running aground |
به گل نشستن |
recoils |
پس نشستن |
recoil |
پس نشستن |
recoiled |
پس نشستن |
recoiling |
پس نشستن |
seizes |
نشستن |
to give ground |
پس نشستن |
stranding |
به گل نشستن کشتی |
sit up |
راست نشستن |
subsided |
فرو نشستن |
subside |
فرو نشستن |
sags |
فرو نشستن |
sag |
فرو نشستن |
sagged |
فرو نشستن |
land |
بزمین نشستن |
sitting duck <idiom> |
بی خیال نشستن |
land |
به زمین نشستن |
to fill the chair |
برکرسی نشستن |
to run aground |
بگل نشستن |
to lie in a |
درکمین نشستن |
to fall back |
عقب نشستن |
to sit up |
راست نشستن |
to f. the throne |
برتخت نشستن |
to take ground |
بگل نشستن |
to come to the throne |
بر تخت نشستن |
to a the throne |
برتخت نشستن |
to take ground |
بخاک نشستن |
to take the wheel |
پشت رل نشستن |
outsit |
بیشتر نشستن از |
take sanctuary |
بست نشستن |
suppurate |
چرک نشستن |
land |
به گل نشستن کشتی |
to lie in w |
درکمین نشستن |
sprawls |
پهن نشستن |
sprawling |
پهن نشستن |
sprawl |
پهن نشستن |
ambushes |
در کمین نشستن |
dwit koobi |
نشستن به عقب |
to hunker down |
چمباتمه نشستن |
hunker down |
روی پا نشستن |
strands |
به گل نشستن کشتی |
strand |
به گل نشستن کشتی |
to knock back |
عقب نشستن |
bow out |
عقب نشستن |
setback |
عقب نشستن |
straddle |
گشاد نشستن |
straddles |
گشاد نشستن |
ambushing |
در کمین نشستن |
ambushed |
در کمین نشستن |
ambush |
در کمین نشستن |
benches |
بر کرسی نشستن |
swamp |
به گل نشستن قایق |
swamped |
به گل نشستن قایق |
swamping |
به گل نشستن قایق |
swamps |
به گل نشستن قایق |
bench |
بر کرسی نشستن |
thrones |
برتخت نشستن |
throne |
برتخت نشستن |
setbacks |
عقب نشستن |
give way |
عقب نشستن |
rankled |
چرک نشستن |
landing |
نشستن هواپیما |
rankling |
چرک نشستن |
landings |
نشستن هواپیما |
rankle |
چرک نشستن |
subsiding |
فرو نشستن |
insidiate |
در کمین نشستن |
abate |
فرو نشستن |
ground |
بزمین نشستن |
subsides |
فرو نشستن |
straddled |
گشاد نشستن |
sit up <idiom> |
بیدار نشستن |
ground position |
در خاک نشستن |
rankles |
چرک نشستن |
sprawls |
بی پروا درازکشیدن یا نشستن |
to sit on the bench |
روی نیمکت نشستن |
landing |
بزمین نشستن هواپیما |
beach |
بگل نشستن کشتی |
sit out |
تا پایان چیزی نشستن |
beached |
بگل نشستن کشتی |
beaches |
بگل نشستن کشتی |
waylay |
درکمین کسی نشستن |
waylays |
درکمین کسی نشستن |
slump test |
ازمایش فرو نشستن |
waylaying |
درکمین کسی نشستن |
sprawling |
بی پروا درازکشیدن یا نشستن |
landings |
بزمین نشستن هواپیما |
waylaid |
درکمین کسی نشستن |
sit idly by <idiom> |
عین ماست نشستن |
primer setback |
عقب نشستن چاشنی |
sprawl |
بی پروا درازکشیدن یا نشستن |
To come to grief. To be runied. |
بخاک سیاه نشستن |
stranding |
به گل نشستن تصادفی کشتی |
crude |
حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ] |
hatched |
نصفه در روی تخم نشستن |
scrawled |
خط خطی کردن گشاد نشستن |
scrawling |
خط خطی کردن گشاد نشستن |
To sit (walk) straight. |
راست نشستن ( راه رفتن ) |
hatch |
نصفه در روی تخم نشستن |
scrawl |
خط خطی کردن گشاد نشستن |
round out |
دورزدن هواپیما برای نشستن |
to sit under a pre cher |
پای وعظ واعظی نشستن |
still hunting |
شکار باروش در کمین نشستن |
sprawls |
گشاد نشستن هرزه روییدن |
sprawl |
گشاد نشستن هرزه روییدن |
hatches |
نصفه در روی تخم نشستن |
clogs |
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن |
clogged |
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن |
clog |
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن |
To incite someone. |
زیر پای کسی نشستن |
sprawling |
گشاد نشستن هرزه روییدن |
scrawls |
خط خطی کردن گشاد نشستن |
mump |
خاموش وعبوس نشستن ترشرو بودن |
grabble |
پهن نشستن جمع اوری کردن |
swatted |
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن |
To accpt the consequences . to face the music . |
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن ) |