Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English
Persian
house
خانه نشین شدن
housed
خانه نشین شدن
houses
خانه نشین شدن
to keep house
خانه نشین شدن
Search result with all words
homebody
ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
stay at home
خانه نشین
Other Matches
The tenant is like a colonist .
<proverb>
اجاره نشین خوش نشین است .
riverain
کرانه نشین ساحل نشین
lady help
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole
کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
it is but a step to my house
تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
mansion house
خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
houndstooth check
طرح خانه خانه مورب پارچه
tricotine
پارچه زبر لباسی خانه خانه
honeycombs
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycomb
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
toft
عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
our neighbour door
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
hound's tooth check
طرح خانه خانه مورب پارچه
Honey comb design
طرح خانه زنبوری
[یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
palatinate
کنت نشین ساکن کنت نشین
bagnio
فاحشه خانه جنده خانه
cellular
لانه زنبوری خانه خانه
weigh house
قپاندار خانه ترازودار خانه
garde manger
سرد خانه اشپز خانه
i do not know your house
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
cells
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
formula
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
range
یک خانه یا تعدادی خانه
honey comb
خانه خانه کردن
ranges
یک خانه یا تعدادی خانه
ranged
یک خانه یا تعدادی خانه
the house is in my possession
خانه در تصرف من است خانه در دست من است
marchman
سر حد نشین
deposits
ته نشین
lake dweller
اب نشین
alluvion
ته نشین
anus
نشین
sediments
ته نشین
anuses
نشین
companion
هم نشین
alluvium
ته نشین
deposit
ته نشین
lees
ته نشین
sediment
ته نشین
fecal
ته نشین
palating
کنت نشین
easterners
خاور نشین
paludicole
مرداب نشین
nomadic
چادر نشین
solitudinarian
گوشه نشین
slummer
زاغه نشین
ala
شاه نشین
precipitator
ته نشین کننده
planeted
سیاره نشین
plainsman
جلگه نشین
prelature
اسقف نشین
renter
کرایه نشین
sea gauge
اب نشین کشتی
bay-window
شاه نشین
passerine
شاخه نشین
paludous
مرداب نشین
seater
کرسی نشین
sedimentate
ته نشین شدن
paludose
مرداب نشین
alette
شاه نشین
silvicolous
جنگل نشین
easterner
خاور نشین
tenant
کرایه نشین
frontbenchers
پیش نشین
frontbencher
پیش نشین
duchies
دوک نشین
emirates
امیر نشین
diocese
اسقف نشین
emirate
امیر نشین
woodman
جنگل نشین
to take one's s. on the throne
بر تخت نشین
precipitating
ته نشین کردن
precipitates
ته نشین کردن
precipitated
ته نشین کردن
precipitate
ته نشین کردن
consorts
هم نشین شدن
consorting
هم نشین شدن
consorted
هم نشین شدن
consort
هم نشین شدن
settles
ته نشین شدن
duchy
دوک نشین
dioceses
اسقف نشین
bay window
شاه نشین
tenants
کرایه نشین
spelaean
غار نشین
residual
پس مانده ته نشین
residue
زیادتی ته نشین
residues
زیادتی ته نشین
islanders
جزیره نشین
islander
جزیره نشین
colonists
مستعمره نشین
colonist
مستعمره نشین
dais
شاه نشین
alcoves
شاه نشین
alcove
شاه نشین
bay windows
شاه نشین
settle
ته نشین شدن
deposit
ته نشست ته نشین
governor's seat
حکومت نشین
governor's seat
حاکم نشین
grand duchy
دوک نشین
assort
هم نشین شدن
half pace
شاه نشین
arboraceous
درخت نشین
antiset
ماده ضد ته نشین
anchorite
خلوت نشین
ancress
زن گوشه نشین
hermitess
زن گوشه نشین
anchoress
زن گوشه نشین
alluvion
ته نشین سیل
borderer
سرحد نشین
foul ground
کفه ته نشین
depone
ته نشین کردن)
deposits
ته نشست ته نشین
dalesman
دره نشین
cotenant
هم اجاره نشین
sediment
ته نشین شدن
sediments
ته نشین شدن
dreg
ته نشین اشغال
cloisterer
گوشه نشین
chief tomn
امیر نشین
chief tomn
حاکم نشین
eremite
گوشه نشین
cenobite
صومعه نشین
exurbanite
حومه نشین
floaty
دارای اب نشین کم
forntiersman
مرز نشین
khanate
خان نشین
forntiersman
سرحد نشین
hilariously
تپه نشین
oppidan
شهر نشین
freeman
شهر نشین
unsociable
گوشه نشین
foresters
جنگل نشین
forester
جنگل نشین
provincial
ایالت نشین
convex
شاه نشین
tartars
ته نشین رسوب
tartar
ته نشین رسوب
lessee
اجاره نشین
low lander
ساحل نشین
marchman
مرز نشین
Bedouins
بادیه نشین
Bedouin
بادیه نشین
nemoral
جنگل نشین
freemen
شهر نشین
khanate
خان نشین
cottager
کلبه نشین
illuviate
ته نشین شدن
hutholder
کلبه نشین
paces
شاه نشین
paced
شاه نشین
pace
شاه نشین
insessorial
جوف نشین
insessorial
شاخه نشین
cottagers
کلبه نشین
islaner
جزیره نشین
isles
جزیره نشین کردن
isle
جزیره نشین کردن
solitary
گوشه نشین منزوی
hermits
زاهد گوشه نشین
hermit
زاهد گوشه نشین
stylite
زاهد مناره نشین
armchairs
پشت میز نشین
settlor
ماندگار خوش نشین
percher
مرغ چوب نشین
nomads
چادر نشین ایلیاتی
anchorite
گوشه نشین زاهد
anchoret
زاهد گوشه نشین
brooder
روی تخم نشین
argol
دردشراب .ته نشین شراب
recluse
منزوی گوشه نشین
recluses
منزوی گوشه نشین
chief residence
مقرعمده حاکم نشین
nomad
چادر نشین ایلیاتی
percher
مرغ شاخه نشین
deskman
پشت میز نشین
armchair
پشت میز نشین
tenants
کرایه نشین متصرف
immigrant
غریب کوچ نشین
immigrants
غریب کوچ نشین
settlers
ماندگار خوش نشین
settler
ماندگار خوش نشین
to tip something
[British E]
ته نشین کردن چیزی
tenant
کرایه نشین متصرف
deposit
: ته نشین کردن گذاشتن
deposits
: ته نشین کردن گذاشتن
urbanist
شهر نشین متمدن
urbanistic
شهر نشین متمدن
county town
حاکم نشین استان
county towns
حاکم نشین استان
half-pace
شاه نشین نیم گرد
compass window
شاه نشین نیم گرد
hermitic
وابسته بزاهدهای گوشه نشین
alluvial
ته نشینی مربوط به رسوب و ته نشین
seadrome
محل فرود هواپیمای اب نشین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com