Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
upstroke
خط منبسط بطرف بالا
Other Matches
skyward
بطرف اسمان بطرف بالا
upgraded
بطرف بالا
upgrading
بطرف بالا
upgrade
بطرف بالا
atop
بطرف بالا
upgrades
بطرف بالا
upwards
بطرف بالا
upward
بطرف بالا
uptilt
بطرف بالا کج کردن
upthrust
حرکت بطرف بالا
upwell
بطرف بالا رفتن
upthrust
بطرف بالا پرتاب کردن
overhand
بازی با دست بطرف بالا
upstroke
حرکت قلم بطرف بالا
upload
نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
expand
منبسط شدن منبسط کردن
expanding
منبسط شدن منبسط کردن
expands
منبسط شدن منبسط کردن
upwash
حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
prolate
منبسط
trig
منبسط
distent
منبسط
stretched
منبسط شدن
stretch
منبسط شدن
patulous
منبسط پهن
expander
منبسط کننده
expanded
منبسط شده
stretches
منبسط شدن
exploded
منبسط کردن
extends
منبسط کردن
extending
منبسط کردن
explode
منبسط کردن
explodes
منبسط کردن
exploding
منبسط کردن
extend
منبسط کردن
rarify
منبسط کردن
rarefy
منبسط کردن
artificial expended clay
رس منبسط شده مصنوعی
stretched
منبسط کردن کش امدن
volume expander
منبسط کننده دینامیکی
stretch
منبسط کردن کش امدن
stretches
منبسط کردن کش امدن
porrect
پهن شده منبسط
cellular expanded
بتن با حفره منبسط
extensor
عضلهء منبسط ماهیچهء بازکننده
extensible
منبسط شدنی توسعه پذیر
expand
منبسط کردن توسعه دادن
expands
منبسط کردن توسعه دادن
porrect
منبسط کردن ارائه دادن
expanding
منبسط کردن توسعه دادن
spinwriter
چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
into
بطرف
in-
بطرف
at
بطرف
in
بطرف
levo
بطرف چپ
with
بطرف درجهت
edgeways
بطرف جلوباشد
to win over to one's side
بطرف خوداوردن
pakkorro
بطرف بیرون
coastward
بطرف ساحل
mediad
بطرف وسط
manward
بطرف انسان
mesail
بطرف وسط
riverward
بطرف رودخانه
onwards
بطرف جلو
forwards
بطرف جلو
frontwards
بطرف جلو
rearward
بطرف عقب
mesal
بطرف وسط
frontward
بطرف جلو
to
بطرف روبطرف
cityward
بطرف شهر
cephalad
متمایل بطرف سر
heavenward
بطرف اسمان
homes
بطرف خانه
toward
بطرف نسبت به
home
بطرف خانه
apporro
بطرف جلو
orient
بطرف خاوررفتن
aport
بطرف چپ کشتی
orienting
بطرف خاوررفتن
orients
بطرف خاوررفتن
abaft
بطرف عقب
coastwards
بطرف ساحل
dorsad
بطرف پشت
earthward
بطرف زمین
eastwards
بطرف مشرق
downwards
بطرف پائین
to the east of
بطرف مشرق
edgewise
بطرف لبه
homeward
بطرف منزل
without
بطرف خارج
on
بعلت بطرف
earthwards
بطرف زمین
let off
<idiom>
خالی کردن (تفنگ)،منبسط کردن
gravitate
متمایل شدن بطرف
lean
تکیه دادن بطرف
outward
بطرف خارج بیرونی
southeastward
بطرف جنوب شرقی
stern ward
بطرف عقب کشتی
gravitated
متمایل شدن بطرف
stern wards
بطرف عقب کشتی
gravitates
متمایل شدن بطرف
gravitating
متمایل شدن بطرف
leaned
تکیه دادن بطرف
leans
تکیه دادن بطرف
phototropism
گرایش بطرف نور
ina northerly direction
بطرف شمال شمالا
inboard
بطرف مرکز کشتی
downswing
نوسان بطرف پایین
inwards or inward
بطرف داخل بباطن
downstroke
ضربه بطرف پایین
deasil
متمایل بطرف راست
cephalad
متمایل بطرف راس
northeastward
بطرف شمال شرقی
norther
بیشتر بطرف شمال
northwardly
بطرف شمال شمالی
northwestwards
بطرف شمال غربی
biteuro chagi
ضربه پا بطرف اریب
athwart
از طرفی بطرف دیگر
outwards
بطرف خارج بیرونی
ap chagi
ضربه پا بطرف جلو
adaxial
متمایل بطرف محور
ashore
بکنار بطرف ساحل
nobbles
بطرف خود اوردن
southern
جنوبا بطرف جنوب
nobbling
بطرف خود اوردن
nobbled
بطرف خود اوردن
astern
بطرف عقب پسین
front
بطرف جلو روکردن به
fronting
بطرف جلو روکردن به
nobble
بطرف خود اوردن
transposes
بطرف دیگر معادله بردن
outcurve
انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
upthrow
بطرف بالاانداختن تحول شدید
evanesce
بطرف صفر میل کردن
step turn
چرخش بطرف پایین تپه
strelli
غلت عقب بطرف بالانس
transpose
بطرف دیگر معادله بردن
soiuth ward
بطرف جنوب متمایل بجنوب
transposing
بطرف دیگر معادله بردن
retrorse
بطرف پایین و عقب خم شده
westwards
بسوی باختر بطرف مغرب
westward
بسوی باختر بطرف مغرب
pull
بطرف خود کشیدن کشش
pulls
بطرف خود کشیدن کشش
starboard
بطرف راست حرکت کردن
dextrorotation
گردش بطرف قطب راست
south wards
بطرف جنوب متمایل بجنوب
cockshot
پرتاب تیر بطرف هدف
bate
بال زدن بطرف پایین
cockshy
پرتاب تیر بطرف هدف
adductor
تمایل عضو بطرف محور
the clouds above
ابرهای بالا یا بالا سر
capacole
چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
gravitates
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
to push down
بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
banked turn
انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
gravitate
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
levorotary
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
levorotatory
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
gravitating
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
comebacker
ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
bind
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
gravitated
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
binds
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
place kick
توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
to face somebody
[something]
چهره خود را بطرف کسی
[چیزی]
گرداندن
lordosis
انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
downbeat
حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
banking track
انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
in and in
مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
out and in
گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
deflections
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
leg break
بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
deflection
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
nose down
خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
transposition
انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
downwash
زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
retrorocket
راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
wash in
پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
skate off
حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
jet propulsion
جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
apl
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
tabbed flap
فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
pull up
بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ssquare rig
کشتی دکل دار دارای بادبان خم شده بطرف دکل
skittle
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
inflexed
منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
nose up
چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com