English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (3 milliseconds)
English Persian
statem room خوابگاه افسران ناو
Other Matches
baton عصای افسران
batons عصای افسران
senior officer ارشدترین افسران
officer's mess نهارخوری افسران
opposite numbers افسران شاغل
wardroom اطاق افسران
officer's mess سالن غذاخوری افسران
senior officers افسران ارشدیا بالارتبه
wardroom باشگاه افسران ناو
shoulder mark درجه سردوشی افسران
wardroom اطاق افسران ناو
staffs افسران صاحب منصبان
opposite numbers افسران مشغول به کار
staff افسران صاحب منصبان
staffed افسران صاحب منصبان
they were badly officered افسران انها خوب نبودند
officers call نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
ward room اطاق افسران در کشتی جنگی
cabins خوابگاه
garde robe خوابگاه
garderobe خوابگاه
bedroom خوابگاه
cubicles خوابگاه
cubicle خوابگاه
bedrooms خوابگاه
sleeping room خوابگاه
bedchamber خوابگاه
bed chamber خوابگاه
cabin خوابگاه
doss خوابگاه
dorm خوابگاه
dorms خوابگاه
chambers خوابگاه
chamber خوابگاه
archon یکی از افسران عالیرتبهء اتن قدیم
top-secret مخصوص افسران وخواص خیلی محرمانه
top secret مخصوص افسران وخواص خیلی محرمانه
reserved list صورت افسران دریایی ذخیره یا احتیاط
accommodation for the night خوابگاه برای یک شب
excubitorium خوابگاه رومی
refugee hostel خوابگاه پناهندگان
boarding houses خوابگاه و خوراک
youth hostel خوابگاه جوانان
boarding house خوابگاه و خوراک
berths خوابگاه کشتی
berthing خوابگاه کشتی
bunkhouse ساختمان خوابگاه
driver's dormitory خوابگاه رانندگان
berthed خوابگاه کشتی
dormitory-suburb خوابگاه کارگران
sleeping carriage خوابگاه قطار
berth خوابگاه کشتی
muster roll دفتر بازدید افسران وسربازان در یک یکان نظامی
gun room اطاق افسران جزء درکشتیهای جنگی بزرگ
The officers were brifed on (about) the detailes. افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
chambers اتاق خواب خوابگاه
chamber اتاق خواب خوابگاه
lucarne پنجره عمودی خوابگاه
stalag بازداشتگاه افسران و درجه داران زمان جنگ درالمان
accommodation date تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
wagon lit اطاق ترن دارای خوابگاه
bat allowance فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
bat money فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
board and lodging خوابگاه با پذیرایی غذا [در مهمانسرا یا هتل]
bunks حرف توخالی وبی معنی خوابگاه
bunk حرف توخالی وبی معنی خوابگاه
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
mafrash مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com