English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
to report to the police خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
Other Matches
precinct [American E] ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
policing district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
scissoring 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
presented معرفی کردن
nominate معرفی کردن
introduce معرفی کردن
presenting معرفی کردن
presents معرفی کردن
introducing معرفی کردن
introduced معرفی کردن
nominates معرفی کردن
nominating معرفی کردن
recommend معرفی کردن
recommending معرفی کردن
present معرفی کردن
introduces معرفی کردن
recommends معرفی کردن
insets معرفی کردن
inset معرفی کردن
bring forward معرفی کردن
speak well for معرفی کردن
representations معرفی کردن
representation معرفی کردن
to register [with a body] اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
reports معرفی کردن خود
preconize بعموم معرفی کردن
reported معرفی کردن خود
report معرفی کردن خود
police بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
policed بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
polices مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
polices بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
nark مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
to r.someone as a کسی را به سمتی معرفی کردن
instantiate معرفی کردن بوسیله کنسرت
meets معرفی شدن به ملاقات کردن
meet معرفی شدن به ملاقات کردن
to call 911 [American English] تلفن اضطراری کردن [به پلیس یا آتش نشانی]
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
to proclam someone a traitor کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
to give publicity to بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
personation خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
to i. any one into abenefice کسیرابرای دریافت درامد کلیسا معرفی کردن
to register with the police نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
to report somebody [to the police] for breach of the peace از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
bear arms سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
boolean algebra قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
walkthrough جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
declares معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declare معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
bobbies پلیس
german shepherd سگ پلیس
bobby پلیس
constable پلیس
constables پلیس
policed پلیس
guard dog سگ پلیس
polices پلیس
police پلیس
gendarmes پلیس
K9 [canine] سگ پلیس
cops پلیس
cop پلیس
police dog سگ پلیس
gendarme پلیس
border guard پلیس مرزبانی
border police پلیس مرزبانی
runner افسر پلیس
police power دادگاه پلیس
frontier police پلیس مرزبانی
police power نیروی پلیس
police office پاسگاه پلیس
police calls استمداد پلیس
police reporter مخبر پلیس
plainclothesman پلیس مخفی
road guard پلیس راه
patrol wagon اتومبیل پلیس
battle lights چراغ پلیس
local building inspector پلیس ساختمان
shore patrol پلیس ساحلی
police forces نیروی پلیس
patrolmen پلیس گشتی
police stations مرکز پلیس
police officer افسر پلیس
police force دادگاه پلیس
police force نیروی پلیس
patrolman پلیس گشتی
Interpol پلیس بینالمللی
paddywagon اتومبیل پلیس
police officer مامور پلیس
police forces دادگاه پلیس
police station مرکز پلیس
police station ایستگاه پلیس
policemen مامور پلیس
vice squads جوخه پلیس
police officers مامور پلیس
vice squad جوخه پلیس
policeman مامور پلیس
police officers افسر پلیس
flatfoot پلیس گشتی
runners افسر پلیس
police stations ایستگاه پلیس
reclame معرفی
designation معرفی
designations معرفی
representation معرفی
reference معرفی
representations معرفی
presentation معرفی
presentations معرفی
shore patrol پلیس نیروی دریایی
give in charge تحویل پلیس دادن
bust [colloquial] حمله ناگهانی پلیس
raided ورود ناگهانی پلیس
raiding ورود ناگهانی پلیس
raid ورود ناگهانی پلیس
rozzer [British E] پلیس [اصطلاح روزمره]
black Marias اتومبیل گشتی پلیس
filth [British E] پلیس [اصطلاح روزمره]
cop پلیس [اصطلاح روزمره]
mountie پلیس سوار کانادا
under police surveillance تحت نظر پلیس
turn over to the police تحویل پلیس دادن
round-up حمله ناگهانی پلیس
police raid حمله ناگهانی پلیس
posse comitatus دسته افراد پلیس
constableship وفیفه یا رتبه پلیس
The police held the crowd back. پلیس جمعیت را عقب زد
The police stopped me. پلیس جلویم را گرفت
peeler اسباب پوست کن پلیس
peelers اسباب پوست کن پلیس
black Maria اتومبیل گشتی پلیس
raids ورود ناگهانی پلیس
bust [colloquial] ورود ناگهانی پلیس
round-up ورود ناگهانی پلیس
police raid ورود ناگهانی پلیس
introduction معارفه معرفی
letter معرفی نامه
introductions معارفه معرفی
letter of reference معرفی نامه
letters معرفی نامه
representer معرفی کننده
designative معرفی کننده
presentable شایان معرفی
presentee معرفی شده
nominator معرفی کننده
letter of introduction معرفی نامه
nuncupatory معرفی کننده
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
pig [American E] پلیس [اصطلاح تحقیر آمیز]
squad cars اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
posses دسته افراد پلیس جماعت
squad car اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
concierge پلیس محافظ درب ورودی
concierges پلیس محافظ درب ورودی
give a person in charge کسی را تحویل پلیس دادن
posse دسته افراد پلیس جماعت
gestapo گشتاپو سازمان پلیس مخفی
net authentication معرفی ایستگاههای شبکه
introductions معرفی رسمی اشناسازی
letterman دارنده معرفی نامه
introduction معرفی رسمی اشناسازی
presentably بطور قابل معرفی
initial campaign معرفی کالا به بازار
algebra قوانینی که برای معرفی
The police officer took down the car number . افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
large scale raid حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
police state اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
The thief surrender himself to the police. سارق خود را تسلیم پلیس کرد
He is known to the police . هویتش نزد پلیس معلوم است
police states اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
id کارتی که ضخص را معرفی میکند
quantification معرفی عناصر یک جسم تعریف
reagency امادگی برای واکنش یا معرفی
social credit تصادی معرفی شده است
roll out معرفی یک کالای تجارتی به بازار
computer generations روش معرفی پیشرفتها در محاسبه
good wine needs no bush چیزخوب نیازمند به معرفی نیست
The details of the report were verified by the police. جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
Police are out in force. نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
copper [police officer] پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
subscripted variable عنصری در آرایه که با یک همراه معرفی میشود
tag نوار پشت پوتین کارت معرفی
I have been referred. (introduced,recommended)to you by MR. . . . از جانب آقای ... به شما معرفی شده ام
tags نوار پشت پوتین کارت معرفی
Can you recommend a guest house? آیا میتوانید یک پانسیون به من معرفی کنید؟
Can you recommend a hotel? آیا میتوانید یک هتل به من معرفی کنید؟
predefined آنچه قبلا معرفی شده است
who are your reference? چه اشخاصی را دارید که شمارا معرفی کنند
technological تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com