English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (7 milliseconds)
English Persian
electrochemical corrosion خوردگی الکتروشیمیایی
Other Matches
electrochemical cell پیل الکتروشیمیایی
electrochemical equivalent هم ارز الکتروشیمیایی
electrochemical potential پتانسیل الکتروشیمیایی
electrode position رسوبگیری الکتروشیمیایی
hair crack شکاف خوردگی ترک خوردگی
wears خوردگی
erosion-corrosion خوردگی
corrsion خوردگی
wear خوردگی
chafe خوردگی
corrosion خوردگی
chafes خوردگی
chafing خوردگی
erosion خوردگی
abrasions خوردگی
abrasion خوردگی
fissuration ترک خوردگی
ricking پیچ خوردگی
queasiness بهم خوردگی
ruga تاب خوردگی
ricked پیچ خوردگی
rugosity چروک خوردگی
rancidity باد خوردگی
cracking ترک خوردگی
shrinkage چروک خوردگی
disbandment برهم خوردگی
torsion پیچ خوردگی
surface corrosion خوردگی سطحی
ricks پیچ خوردگی
cancellation قلم خوردگی
pliature چین خوردگی
folium چین خوردگی
electrolytic corrosion خوردگی الکترولیتی
galvanic corrosion خوردگی گالوانیکی
graphitic corrosion خوردگی گرافیتی
indisposedness بهم خوردگی
induration پینه خوردگی
crossing out قلم خوردگی
intercrystalline corrosion خوردگی کریستالی
inurement پینه خوردگی
kink پیچ خوردگی
corrosive action اثر خوردگی
erosion corrosion خوردگی- فرسودگی
muss بهم خوردگی
backfall زمین خوردگی
rick پیچ خوردگی
twist پیچ خوردگی
uneasiness بهم خوردگی
collission بهم خوردگی
folding چین خوردگی
screw پیچ خوردگی
screws پیچ خوردگی
vermiculation کرم خوردگی
wrinkling چین خوردگی
wrinkles چین خوردگی
wrinkle چین خوردگی
fractions ترک خوردگی
fraction ترک خوردگی
turmoil بهم خوردگی
twisting پیچ خوردگی
twists پیچ خوردگی
hot crack ترک خوردگی گرم
stress corrosion خوردگی در اثر تنش
amusement فریب خوردگی پذیرایی
slight cold سرما خوردگی کم یا جزئی
deception حیله فریب خوردگی
turns پیچ خوردگی قرقره
deceptions حیله فریب خوردگی
fold چین خوردگی زمین
folded چین خوردگی زمین
trainsick دچاربهم خوردگی حال
worm hole جای کرم خوردگی
folds چین خوردگی زمین
turn one's stomach <idiom> باعث حال به هم خوردگی
turn پیچ خوردگی قرقره
amusements فریب خوردگی پذیرایی
corrosion pit فرورفتگی در اثر خوردگی
corrosion control جلوگیری و کنترل خوردگی
folding test ازمایش چین خوردگی
bending over test ازمایش چین خوردگی
anticorrosive protection حفافت در برابر خوردگی
caries کرم خوردگی دندان
indispositions بهم خوردگی مزاج
indisposition بهم خوردگی مزاج
revolts بهم خوردگی انقلاب
he is recovered from his cold سرما خوردگی او برطرف شد
revolt بهم خوردگی انقلاب
disorderliness اختلال بهم خوردگی
cavities کرم خوردگی دندان
cavity کرم خوردگی دندان
wear فرسایش خوردگی جنگ افزارها
corrosion زنگ خوردگی فرسایش شیمیایی
he is rather i. than sick بهم خوردگی یاساکت دارد
stainless steel فولاد مقاوم در برابر خوردگی
cold cracking ترک خوردگی فلز سرد
upset _ برهم زنی بهم خوردگی
cross folding test ازمایش چین خوردگی عرضی
wears فرسایش خوردگی جنگ افزارها
carsick مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
corrosion resistant مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
to knock under تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
varus پیچ خوردگی پابسوی درون چنبرشدگی پاازدرون
structural damage خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
oxygen tent چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen tents چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
seasickness تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا
seasick مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
nurse a cold سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
airsick مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
monel الیاژی از نیکل و کبالت که دربرابر خوردگی مقاوم است
windage پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
crevice corrosion خوردگی ناشی از وجود ترک مویی یا درز در ساختمان یک قطعه
damask سیاهی و یارنگی که براثر خوردگی روی فولاد صیقلی فاهر میشود
plasma plating ضد خوردگی و مقاوم دربرابر سایش روی سطح توسط جریان بسیار داغ
passivating پوشاندن سطح فلزات با لایهای از مواد خنثی یا بی اثربرای جلوگیری از خوردگی الکتروشیمیائی
pitting corrosion سوراخهائی که در سطح بتن یا فلز در اثر خوردگی ایجاد میشود و به کرم خوراکی معروف است
altitude sickness حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
parkerizing عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
scleroderma مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
sensitive to corrosion حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com