English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
To be on the safe side. خیلی احتیاط بخرج دادن
Other Matches
persevere استقامت بخرج دادن
emote هیجان بخرج دادن
perseveres استقامت بخرج دادن
to pretend holiness تقدس بخرج دادن
persevered استقامت بخرج دادن
pass off بخرج دادن قلمداد کردن
To go flat out . To make astupendous effort. غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
To be patient. To bear up. حوصله کردن ( حوصله بخرج دادن )
army reserve command فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
on بخرج
at the expense of بخرج
Please be unbiased(fair,objective). تعصب بخرج ندهید
Dutch :هرکس بخرج خود
slash تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
We had our lunch at companys expense . بخرج شرکت نهار خوردیم
He is not tactful (diplomatic)in dealing with people. دررفتارش با مردم سیاست بخرج نمی دهد
flip one's lid <idiom> خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
rattling خیلی تند خیلی خوب
emergencies خیلی خیلی فوری
emergency خیلی خیلی فوری
discretional <adj.> با احتیاط
rashes بی احتیاط
guardless بی احتیاط
reservations احتیاط
discretion احتیاط
discrete <adj.> با احتیاط
prudent [discreet] <adj.> با احتیاط
caution احتیاط
rash بی احتیاط
reservation احتیاط
careful با احتیاط
yoghurt احتیاط
prudish با احتیاط
imprudent بی احتیاط
yogurts احتیاط
yoghourts احتیاط
yoghurts احتیاط
prudence احتیاط
precautions احتیاط
retenv احتیاط
incircumspect بی احتیاط
injudicious بی احتیاط
circumspective با احتیاط
cautioned احتیاط
canniness احتیاط
for fealty of با احتیاط
incautious بی احتیاط
reserve احتیاط
incosiderate بی احتیاط
circumspection احتیاط
precautious با احتیاط
well-advised با احتیاط
ciecumspect با احتیاط
reserving احتیاط
cautel احتیاط
reserves احتیاط
closeness احتیاط
cautions احتیاط
nicety احتیاط
niceties احتیاط
cautioning احتیاط
precaution احتیاط
discreet <adj.> با احتیاط
improvident بی احتیاط
vigilance احتیاط
indiscreet بی احتیاط
forgetter بی احتیاط
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
cautiousness احتیاط کاری
warily احتیاط کار
cautelous احتیاط کار
charily از روی احتیاط
hands down بدون احتیاط
wariness احتیاط کار
with reserve بقید احتیاط
chary با احتیاط ودقیق
cannily از روی احتیاط
ca'canny با احتیاط جلورفتن
unresponsive بدون احتیاط
circumspectly ازروی احتیاط
battle reserve احتیاط جنگی
prudently از روی احتیاط
prudent از روی احتیاط
measure of prevention احتیاط کاری
reservedly از روی احتیاط
cautiously از روی احتیاط
indiscreet بی تمیز بی احتیاط
reserve center مرکز احتیاط
floating reserve احتیاط سیال
to take in a reef احتیاط کردن
for the sake of precaution برای احتیاط
tactical reserve احتیاط تاکتیکی
general reserve احتیاط عمومی
reserve echelon رده احتیاط
prudential از روی احتیاط
in case برای احتیاط
fabian احتیاط کار
reserve force نیروی احتیاط
reservedness احتیاط کاری
reserve احتیاط یدکی
reserve officer افسر احتیاط
discreetness احتیاط کاری
discreetnss احتیاط کاری
prudentially از روی احتیاط
mobile reserve احتیاط متحرک
reserves احتیاط یدکی
operational reserve احتیاط عملیاتی
reserving احتیاط یدکی
Ton play safe . To tread cautiously. با احتیاط عمل کردن
to keep guard بودن احتیاط کردن
bold خشن وبی احتیاط
forethought مال اندیشی احتیاط
reserve mobilization بسیج نیروهای احتیاط
precaution حزم احتیاط کردن
boldest خشن وبی احتیاط
tactical reserve نیروهای احتیاط تاکتیکی
wariness از روی احتیاط محتاطانه
if you don't watch it اگر احتیاط نکنید
Caution demands that . . . شرط احتیاط آنست که …
Be careful ! احتیاط کن ( مواظب باش )!
To err on the side of caution. جانب احتیاط راگرفتن
Mind what you're doing! [Be careful!] احتیاط کن [مواظب باش ] !
warily از روی احتیاط محتاطانه
reserve components قسمتهای احتیاط ارتش
reserve center مرکز اموزش احتیاط
over caution احتیاط بیش اندازه
to be on guard بودن احتیاط کردن
He drives recklessly. بی احتیاط رانندگی می کند
precautions حزم احتیاط کردن
bolder خشن وبی احتیاط
army reserve احتیاط نیروی زمینی
base reserves ذخایرپادگانی نیروی احتیاط پادگانی
army reserve قسمت احتیاط نیروی زمینی
unadvised تند وبی ملاحظه بی احتیاط
unadvied تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
assembly محل بسیج افراد احتیاط
guarded احتیاط امیز ملاحظه کار
to handle something with care چیزی را با احتیاط جابجا کردن
floating reserve نیروی ذخیره احتیاط متحرک
ready reservist جزو احتیاط اماده به خدمت
mincingly با احتیاط با فرو گذاری حقیقت
stalking قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
guard احتیاط نرده روی عرشه کشتی
stalks قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
affiliated unit یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
stalked قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
guarding احتیاط نرده روی عرشه کشتی
to edge one's way [towards something] [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
precautions درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
to play it safe با احتیاط عمل کردن [اصطلاح روزمره]
guards احتیاط نرده روی عرشه کشتی
Handle the boxes with care. جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
precaution درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
stalk قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
reserved list صورت افسران دریایی ذخیره یا احتیاط
mobilization به حرکت دراوردن تحرک بخشیدن بسیج احتیاط ها
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
yellow arc محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
reservoir سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
reservoirs سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
initial reserves ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
very خیلی
in large quantities خیلی خیلی
routh خیلی
copious خیلی
highly خیلی
dammit خیلی
many خیلی
for long خیلی
damn خیلی
ten خیلی
dumpiness خیلی
far and away خیلی
to a large extent خیلی
not a few خیلی ها
abysmal <adj.> خیلی بد
villainous خیلی بد
very little خیلی کم
seldom خیلی کم ندرتا
high خیلی بزرگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com