Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
it is of a normal size
دارای اندازه عادی یا معمولی است
Other Matches
normal
عادی معمولی
onery
عادی معمولی
ornary
عادی معمولی
ornery
عادی معمولی
workaday
معمولی عادی
normalizes
بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalize
بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalising
بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalises
بصورت عادی و معمولی دراوردن
normalised
بصورت عادی و معمولی دراوردن
standard gauge
اندازه معمولی
outsize
اندازه متفاوت با عادی
supernumerary
بیش از اندازه عادی فوق عددی
extrasensory
ماورای احساس معمولی خارج از احساس عادی
normal price
قیمت عادی قیمت معمولی
aircraft arresting hook
مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
middle sized
دارای اندازه متوسط
of an out size
دارای اندازه غیر معمل
routinize
عادی یا روزمره کردن بجریان عادی انداختن
hypermnesia
ازدیاد غیر عادی خاطرات وافکار گذشته افزایش غیر عادی حافظه
angle
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it.
<proverb>
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typeface
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analogue
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage
اندازه گیر اندازه گرفتن
gage
اندازه وسیله اندازه گیری
sizes
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
measure
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
longhand
خط معمولی
copybook
معمولی
faceless
معمولی
routines
معمولی
routinely
معمولی
received
معمولی
routine
معمولی
open cheque
چک معمولی
run-of-the-mill
<idiom>
معمولی
usu
معمولی
wonted
معمولی
ordinary
معمولی
ferial
معمولی
light water
اب معمولی
conventional
معمولی
standard
معمولی
normal
معمولی
standards
معمولی
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
commonest
معمولی متعارفی
ordinary share
سهام معمولی
standard bar
میله معمولی
mulberry
توت معمولی
mulberries
توت معمولی
unselected clay
خاک رس معمولی
ordinary clay
خاک رس معمولی
complementing
تعارفات معمولی
commoners
معمولی متعارفی
standard brick
اجر معمولی
general cargo
کالای معمولی
complements
تعارفات معمولی
common link
حلقه معمولی
complement
تعارفات معمولی
complemented
تعارفات معمولی
common
معمولی متعارفی
ordinal type
نوع معمولی
general
کلی معمولی
American bond
آجرچینی معمولی
medium lampholder
سرپیچ معمولی
irregular
غیر معمولی
banal
مبتذل معمولی
commonplace
معمولی مبتذل
nonstandard
غیر معمولی
rudas
پست معمولی
ambient
پس زمینه معمولی
undresses
جامه معمولی
undress
جامه معمولی
typical
<adj.>
بافت معمولی
single precision
با دقت معمولی
mass concrete
بتن معمولی
general
معمولی و نه مخصوص
generals
کلی معمولی
ap seogi
ایستادن معمولی
generals
معمولی و نه مخصوص
hepatica
غافث معمولی
normal permeability
نفوذپذیری معمولی
man in the street
فرد معمولی
normal interval
فاصله معمولی صف
normal good
کالای معمولی
wrought iron
اهن معمولی
charge hand
کارگر معمولی
undressing
جامه معمولی
white mulatto
توت معمولی
ethanol
الکل معمولی
ethyl alcohol
الکل معمولی
street virus
ویروس معمولی
standard trench
سنگر معمولی
ranko
سرباز معمولی
rock brake
بسفایج معمولی
mean
پست معمولی
meaner
پست معمولی
meanest
پست معمولی
plain concrete
بتن معمولی
piper nigrum
فلفل معمولی
common whipping
بست معمولی
the a merchant
سوداگر معمولی
everyday
معمولی مبتذل
procedure message
پیام معمولی
standard
طبیعی یا معمولی
standards
طبیعی یا معمولی
standard motor
موتور معمولی
civil time
ساعت معمولی
gauges
اندازه اندازه گیر
gauged
اندازه اندازه گیر
gauge
اندازه اندازه گیر
stand
سطح معمولی اب دریا
joiner door
درب معمولی ناو
week day
روز معمولی هفته
walk
گام معمولی اسب
admedium lampholder
سرپیچ بزرگتر از معمولی
in normal situations on public roads
در ترافیک معمولی خیابان
conventional
جنگ افزارهای معمولی
conventional forces
نیروهای رزمی معمولی
conventional milling machine
دستگاه فرز معمولی
light hydrogen
هیدروژن سبک یا معمولی
stake driver
بوتیمار معمولی امریکایی
inverted l antenna
انتن معمولی رادیو
l antenna
انتن معمولی رادیو
walked
گام معمولی اسب
martlet
پرستوی معمولی اروپایی
meadow mushroom
قارچ خوراکی معمولی
regular weave
[plain]
بافت معمولی و ساده
fencing measure
فاصله معمولی دو شمشیرباز
milkwort
پلی گالای معمولی
undersized
کوچکتر ازاندازه معمولی
well-worn
پیش پا افتاده معمولی
well worn
پیش پا افتاده معمولی
normal charge
خرج معمولی توپ
chamomile
بابونه معمولی یامعطر
standard rain gage
باران سنج معمولی
ordinary grasp
گرفتن میله معمولی
common stock
سهام معمولی شرکت
head cold
سرماخوردگی معمولی زکام
standard size whole brick
اجر فشاری معمولی
routes
راه جریان معمولی
normal sulphation of battery
سولفاتی شدن معمولی
bracket
حالت معمولی کروشه
normal magnetization curve
خم مغناطیس پذیری معمولی
standard lamp holder
سرپیچ معمولی لامپ
route
راه جریان معمولی
walks
گام معمولی اسب
outre
خارج از حدود معمولی
combination grasp
گرفتن معمولی و برعکس
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
fair wear and tear
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
horseweed
خزه معمولی امریکای شمالی
It was the usual scene.
صحنه
[موقعیت]
معمولی بود.
ordinary differential equation
[ODE]
معادله دیفرانسیل معمولی
[ریاضی]
ordinary least square method
روش حداقل مربعات معمولی
ordinary
پیام معمولی از نظر ارجحیت
deffered maintenance
تعمیر ونگهداری غیر معمولی
conventional take off and landing
هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
guttersnipe
نوک دراز یا پاشله معمولی
angular momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
moment of momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
stream gaging
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
measuring converter
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
commonest
عادی
groovy
عادی
run of the mill
عادی
gen
عادی
unexceptional
عادی
regulars
عادی
common
عادی
commoners
عادی
routines
عادی
regular
عادی
normal
عادی
customary
عادی
routinely
عادی
private
عادی
ordinary
عادی
habitual
عادی
run-of-the-mill
عادی
uncritical
عادی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com