Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
solid looking
دارای قیافه جامد وبیروح
Other Matches
snooty
دارای قیافه تحقیر امیز
exanimate
دل مرده وبیروح
looked
قیافه
countenancing
قیافه
looks
قیافه
sight
قیافه
look
قیافه
countenanced
قیافه
unfavorable
بد قیافه
facial expression
قیافه
countenance
قیافه
leered
قیافه
expression
قیافه
gesturing
قیافه
expressions
قیافه
leer
قیافه
leering
قیافه
snoot
قیافه
leers
قیافه
mien
قیافه
sights
قیافه
countenances
قیافه
gestured
قیافه
gesture
قیافه
solid
جامد
inorganic
جامد
solids
جامد
rigid
جامد
heavyset
جامد
massy
جامد
robust
جامد یا
exanimate
جامد
robustly
جامد یا
illiquid
جامد
physiognomist
قیافه شناس
expressionless
قیافه ناگویا
gest
قیافه اشاره
gauntly
با قیافه بدsmear
semblance
قیافه فن قوی
death mask
قیافه مرده
poses
قیافه گرفتن
death masks
قیافه مرده
physignomy
قیافه شناسی
goodlooking
خوش قیافه
To strike an a attitude . To put on a stern look .
قیافه گرفتن
grimness
قیافه سبع
posed
قیافه گرفتن
pose
قیافه گرفتن
good-looking
<adj.>
خوش قیافه
posing
قیافه گرفتن
geste
قیافه اشاره
pull a long face
<idiom>
قیافه گرفتن
semisolid
نیمه جامد
monoatomic solid
جامد تک اتمی
paraffin wax
پارافین جامد
solid solution
محلول جامد
soild state
حالت جامد
solid propellant
سوخت جامد
soild solution
محلول جامد
insensitivity
جامد کساد
thickened fuel
سوخت جامد
solidified
جامد کردن
solidifies
جامد کردن
solidify
جامد کردن
solidifying
جامد کردن
solidly
بطور جامد
sediment discharge
بده جامد
discharge of solids
بده جامد
solidification
تبدیل به جامد
crystalin solid
جامد متبلور
solid fuel
سوخت جامد
insensitive
جامد کساد
concretion
جامد شدن
monohydrate
جامد تک ابه
solid state
حالت جامد
disguising
تغییر قیافه دادن
poseur
ژستو قیافه گیر
leering
رنگ قیافه منظر
deadpan
قیافه خشک و بی روح
leered
رنگ قیافه منظر
leers
رنگ قیافه منظر
poseurs
ژستو قیافه گیر
posers
ژستو قیافه گیر
disguises
تغییر قیافه دادن
looker
خوش قیافه نگهدار
masquerading
قیافه فاهری بخوددادن
disguised
تغییر قیافه دادن
to have the g.in one's face
قیافه شوم داشتن
poser
ژستو قیافه گیر
to keep one's countenance
قیافه خودراتغییر دادن
disguise
تغییر قیافه دادن
masqueraded
قیافه فاهری بخوددادن
masquerades
قیافه فاهری بخوددادن
physiognomies
قیافه شناسی سیما
handsome
خوش قیافه زیبا
leer
رنگ قیافه منظر
physiognomy
قیافه شناسی سیما
as plain as a pikestaff
<idiom>
مثل شیربرنج
[قیافه]
masquerade
قیافه فاهری بخوددادن
She is a good – looker .
دختر خوش قیافه ای است
to change one's countenance
تغییر قیافه یا رنگ دادن
deadpan
قیافه خشک و بی روح داشتن
pose
قیافه گیری برای عکسبرداری
posed
قیافه گیری برای عکسبرداری
poses
قیافه گیری برای عکسبرداری
pokerface
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
posing
قیافه گیری برای عکسبرداری
physiognomically
موافق علم قیافه شناسی
snoot
شکلک دراوردن قیافه گرفتن
She is beginning to lose her looks .
قیافه اش را دارد از دست می دهد
guise
تغییر قیافه لباس مبدل
guises
تغییر قیافه لباس مبدل
disguisement
تغییر قیافه یا جامه پوشیدگی
solidifying
جامد کردن یا شدن
solid state component
مولفهء حالت جامد
solid state device
دستگاه حالت جامد
solid state diffusion
پخش حالت جامد
solid
ماده جامد سفت
solidify
جامد کردن یا شدن
solid state physics
فیزیک حالت جامد
solids press down
اجسام جامد سوی
solid support
تکیه گاه جامد
solidifies
جامد کردن یا شدن
substitutional solid solution
محلول جامد جانشینی
solidified
جامد کردن یا شدن
solid state cartridge
کارتریج حالت جامد
exploded view
شرحی از یک ساختمان جامد
solids
ماده جامد سفت
soild state electrode
الکترود حالت جامد
adamantly
جسم جامد و سخت
gas solid chromatography
کروماتوگرافی گاز- جامد
concretely
بطور محکم یا جامد
solid state circuitry
مدارات حالت جامد
precipitate electrode
الکترود حالت جامد
adamant
جسم جامد و سخت
physiognomonic
تشخیس دهنده وابسته به قیافه شناسی
straight face
چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
There were some angry looks in the crowd .
قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
physiognomical
مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
The town has a European look.
این شهر قیافه اروپایی دارد
physiognomic
وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
three-dimensional
و بنابراین به نظر جامد می آید
pentahedron
جسم جامد پنج وجهی
restrictor
لایهای از سوخت جامد فاقداکسیدان
hardens
تبدیل به جسم جامد کردن
harden
تبدیل به جسم جامد کردن
solid-state laser
لیزر حالت جامد
[فیزیک]
You look ridiculous in that old hat .
با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
She flirts with every handsome man she meets .
برای هر مرد خوش قیافه ای قر وغمزه می آید
wham
صدای بهم خوردن اجسام جامد
stereography
فن نمایش اجسام جامد برسطح مستوی
coanda effect
گرایش سیال برای چسبیدن به سطح جامد
can not judge a book by its cover
<idiom>
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
hall effect
یچ الکترونیکی در حالت جامد که با میدن مغناطیسی کار میکند
adsorption
انقباض گازها و مایعات روی سطوح سخت و جامد
cure time
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
aerosol
ترکیب کلوئیدی ذرات بسیارریز مایع یا جامد در گاز یک دست
aerosols
ترکیب کلوئیدی ذرات بسیارریز مایع یا جامد در گاز یک دست
terriers
نوعی موشک زمین به هوا باسوخت جامد و هدایت شونده
terrier
نوعی موشک زمین به هوا باسوخت جامد و هدایت شونده
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
volumetric loading/density
خارج قسمت حجم کل سوخت موتور راکت جامد به کل بدنه یا پوسته
boost rocket
موتور راکت با سوخت جامد یامایع برای به حرکت دراوردن یک رسانگر
cartridges
محفظه پرتابل سوخت جامد یاسیستم خودسوزی برای پرتاب پرتابه
cartridge
محفظه پرتابل سوخت جامد یاسیستم خودسوزی برای پرتاب پرتابه
restricted propellant
سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
wire frame model
نمایش داده شده با خط وط و منحنی به جای مکانهای توپر یا داشتن فاهر جامد
regression rate
سرعت خطی سوختن دانههای سوخت جامد در امتداد عمودبر سطح در نقطه موردنظر
chemisorption
پیوند یک مایع یا یک گاز باسطح و یا داخل یک جسم جامد توسط پیوندها یانیروهای شیمیایی
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
age hardening
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
migration
حرکت در سطح مولکولی از یک جسم جامد به جسم جامددیگر
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
charge
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charges
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
brinell hardness
سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
end stopped
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
phototransistor
نیمه هادی حالت جامد که باجذب نور حفره هایی در ان ایجاد میشود و این جریان توسط عمل ترانزیستور تاچندین برابر تشدید میشود
Indo-persian rug
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
monadelphous
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
off colored
دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
polyisotopic
دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
winy
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winey
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
pentadactyl
دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
odoriferous
دارای بو
three legged
دارای سه پا
bilabiate
دارای دو لب
glochidiate
دارای مو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com