Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (13 milliseconds)
English
Persian
semipermanent
دارای مدت محدود
Search result with all words
curb
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
limitary
دارای قدرت محدود
one idead
دارای فکر محدود
small minded
دارای ذوق واستعداد محدود
Other Matches
illmitable
محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
incomprehensive
محدود
lock step
محدود
moderated
محدود
terminates
محدود
indefinite
نا محدود
moderating
محدود
limitary
محدود
finte
محدود
limiting
محدود
moderates
محدود
indeterminable
نا محدود
terminated
محدود
terminate
محدود
moderate
محدود
limited
محدود
incomprehensible
نا محدود
ambient
محدود
limit
محدود
finite
محدود
limited access
محدود
limited editions
چاپ محدود
limited editions
کالای محدود
narrow market
بازار محدود
stint
محدود کردن
inter play
حرکت محدود
finitely
بطور محدود
qualified
مقید محدود
straiten
محدود کردن
straightlaced
محدود درفشار
peg down
محدود کردن
limit
محدود کردن
limited edition
فرآوردهی محدود
limited edition
کالای محدود
limited edition
چاپ محدود
contracted
مختصر محدود
bottomless
غیر محدود
qualify
محدود کردن
qualifies
محدود کردن
qualificatory
محدود سازنده
restricted
محدود الاستعمال
catathymic amnesia
یادزدودگی محدود
circumscribed amnesia
یادزدودگی محدود
qualified property
مالکیت محدود
limited editions
فرآوردهی محدود
containment
محدود کردن
infinite
نا محدود بی اندازه
limited integrator
انتگرال محدود
limited divorce
طلاق محدود
parochial
ناحیهای محدود
limited denied war
جنگ محدود
bound
مرز محدود
restrainable
محدود ساختنی
limitative
محدود کننده
straitlaced
محدود درفشار
finite population
جامعه محدود
copyrighted
محدود به حق کپی
controlled war
جنگ محدود
limited objective
هدف محدود
de escalation
محدود سازی
abound
محدود کردن
abounded
محدود کردن
limiting speed
سرعت محدود
abounding
محدود کردن
limiting size
اندازه محدود
abounds
محدود کردن
delimitation
محدود ساختن
delimitate
محدود کردن
set out
محدود کردن
sex limited
محدود به جنس
limited power
اختیارات محدود
containment
محدود نگاهداشتن
restrict
محدود کردن
restricting
محدود کردن
restrictions
محدود کردن
limiter
محدود کننده
trammel
محدود ساختن
restriction
محدود کردن
confined
محدود شده
restrictive
محدود سازنده
restrictive
محدود کننده
restricts
محدود کردن
finite integral
انتگرال محدود
confined equifer
سفره محدود
unbound
غیر محدود
stints
محدود کردن
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
narrow mindedly
با فکر محدود متعصبانه
corporations
شرکت بامسئولیت محدود
corporation
شرکت بامسئولیت محدود
input limiter
محدود کننده ورودی
narrowest
محدود باریک کردن
limited war
جنگ محدود وموضعی
infintate
منفی و نا محدود ساختن
voltage limiter
محدود کننده ولتاژ
narrower
محدود باریک کردن
limiting factor
عامل محدود کننده
incomprehensively
بطور غیرجامع یا محدود
partial jurisdiction
حق خود گردانی محدود
transfinite
خارج ازاعداد محدود
illimitable
نامحدود محدود نشدنی
closed
مسابقه محدود به سن یاجنس
transfinite
ماوراء اعداد محدود
limited denied war
جنگ ناخواسته محدود
your vocabulary is limited
شما محدود است
provincialism
عقایدوافکار محدود محلی
airspace restricted area
منطقه پرواز محدود
autonomy
استقلال محلی محدود
limited liability company
شرکت با مسئولیت محدود
limited liability company
شرکت با مسئوولیت محدود
narrow
محدود باریک کردن
narrowed
محدود باریک کردن
i/o bound
محدود به ورودی خروجی
locals
محدود بیک محل
current limiter
محدود کننده جریان
compass
محدود کردن فهمیدن
double limiter
محدود کننده مضاعف
restricted area
منطقه اتش محدود
rectilineal
محدود بخطوط راست
man
شبکه با گسترده محدود
limited access road
راه با ورودی محدود
controlled access road
راه با ورودی محدود
blind bombing zone
منطقه بمباران محدود
extensive agricultuse
کشاورزی غیر محدود
mans
شبکه با گسترده محدود
restrictions
یک چیز محدود شده
sinedie
تاتاریخ غیر محدود
local
محدود بیک محل
finite element method
روش المان محدود
determinate
تعیین شده محدود
determinative
محدود کننده صفت
diode limiter
محدود کننده دیودی
stenophagous
غذای محدود خوار
restriction
یک چیز محدود شده
narrow
محدود کردن کوته فکر
partial jurisdiction
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
terminates
محدود کردن خاتمه یافتن
terminated
محدود کردن خاتمه یافتن
narrowed
محدود کردن کوته فکر
narrower
محدود کردن کوته فکر
narrowest
محدود کردن کوته فکر
metropolitan area network
شبکه گسترده در مسافت محدود.
terminate
محدود کردن خاتمه یافتن
local
مربوط به سیستم با دستیابی محدود
locals
مربوط به سیستم با دستیابی محدود
restrictive trade practices
روشهای محدود کردن تجارت
copyrights
محدود شده با قوانین کپی
copyright
محدود شده با قوانین کپی
closed interval
فاصله محدود
[کراندار]
[ریاضی]
impaled
محدود کردن میله کشیدن
run length limited recording
ثبت محدود طول اجرا
limited access
دراری محدودیت مدارک محدود
impales
محدود کردن میله کشیدن
territorialization
محدود کردن بیک ناحیه
limitation clause
شرط محدود کردن مسئوولیت
grid current limiting
محدود کردن جریان شبکه
open interval
فاصله نا محدود
[بی کران]
[ریاضی]
impaling
محدود کردن میله کشیدن
rll
ثبت محدود طول اجرا
impale
محدود کردن میله کشیدن
fire restriction
محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
gagged
پوزه بند بستن محدود کردن
open indent
سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
time policy
بیمه نامه دریایی با مدت محدود
gag
پوزه بند بستن محدود کردن
gagging
پوزه بند بستن محدود کردن
classes
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classing
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
gags
پوزه بند بستن محدود کردن
clip someone's wings
<idiom>
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
classed
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
circumscription
انحصار فضایامحیط محدود ومشخص شده
home range
جای محدود برای فعالیت حیوانات
class
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
special
سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
delimiting
تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
delimited
تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
delimit
تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
peripheral
و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
delimits
تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
capital expenditure
هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
illimitably
بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
an infinite verb
فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
competition
رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
competitions
رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
parochialism
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
liberty civil
ازادیی که محدود باشد بوضع قوانین برای اسایش مردم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com