Dictiornary-Farsi | داروهای محرک اعصاب | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
analeptics	داروهای محرک اعصاب


Other Matches

energetics	داروهای محرک
psychic energizer	داروهای محرک
vasomotor	اعصاب محرک رگها
vasomotor nerves	اعصاب محرک رگها
drive shafts	میله محرک محور محرک
drive shaft	میله محرک محور محرک
s r s model	الگوی محرک- پاسخ- محرک
hallucinogenic drugs	داروهای توهم زا
tricyclic drugs	داروهای سه حلقهای
tisane	داروهای جوشانده
depressant drugs	داروهای کندساز
tisane	داروهای خیسانده
analgesics	داروهای دردزا
analgetics	داروهای دردزا
antianxiety drugs	داروهای ضد اضطراب
narcotics	داروهای مخدر
s s model	الگوی محرک- محرک
stimulus stimulus model	الگوی محرک- محرک
psychotropic drugs	داروهای روان گردان
psychedelic drugs	داروهای روان پریشی زا
psychedelic	وابسته به داروهای توهم زا
internist	متخصص داروهای درونی
hypnotics	داروهای خواب اور
hypnotic drugs	داروهای خواب اور
emmenagogue	داروهای ازدیاد قاعدگی
toxicology	مبحث داروهای سمی
neuroleptics	داروهای ارام بخش
ataractic drugs	داروهای ارام بخش
psychotomimetics	داروهای روان پریشی زا
anaphrodisia	داروهای فلج کنندهء اعضاء تناسلی
they rate as tonic drugs	انها جزو داروهای نیروبخش بشمار میروند
doping	نیروی کاذب حاصل از داروهای غیر مجاز
Babies should be classified as antidepressants.	نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
rhatany	ریشه یکجور گیاه در امریکای جنوبی که در ساختن داروهای ... بکار میبرند
nervation	رگ و پی اعصاب
neurotoxic	مخدر اعصاب
neurosyphilis	سیفلیس اعصاب
neurosurgery	جراحی اعصاب
neuropharmacology	داروشناسی اعصاب
neuropathist	پزشک اعصاب
neurotomy	تشریح اعصاب
neurophysiology	فیزیولوژی اعصاب
peripheral nerves	اعصاب پیرامونی
neurochemistry	شیمی اعصاب
sensory nerves	اعصاب حساسه
nervous prostration	ضعف اعصاب
neuralgia	درد اعصاب
neurosis	اختلال اعصاب
neurologist	ویژه گر اعصاب
neuroses	اختلال اعصاب
nervous prostration	کسالت اعصاب
nerve gases	گاز اعصاب
nerve gas	گاز اعصاب
war of nerves	جنگ اعصاب
neurasthenia	ضعف اعصاب
neuremia	اختلال اعصاب
neurility	وفیفه اعصاب
taste nerves	اعصاب چشایی
neurologist	متخصص اعصاب
somatic nerves	اعصاب تنی
nervous prostration	سستی پی خستگی اعصاب
neuroanatomy	کالبد شناسی اعصاب
neurodynamic substances	مواد پویاساز اعصاب
neural	وابسته به سلسله اعصاب
neuropathologist	اسیب شناس اعصاب
neuropsychiatrist	پزشک اعصاب و روان
let down one's hair <idiom>	تمدد اعصاب کردن
nerve racking	خسته کننده اعصاب
nerve-racking	خسته کننده اعصاب
to stretch oneself	تمد د اعصاب کردن
reticulum	بافت نگاهدارنده اعصاب
neurovegetative system	دستگاه اعصاب نباتی
nerve wrack	خسته کننده اعصاب
neurasthenic	دچار خستگی یاضعف اعصاب
pain in the neck	آدم [چیز] اعصاب خورد کن
to blow out one's brains	اعصاب کسی را خورد کردن
You're a pain in the neck!	اعصاب آدم را خورد می کنی!
nervous	عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
This drug excites the nerves.	این دارو اعصاب را تحریک می کند
neuration	بخش پی یا اعصاب درتن عصب بندی
pull oneself together	بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
The nerves can only take so much .	اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
end bulb	انتهای اعصاب در پوست یا مخاط که به ان endcopuscle نیز می گویند
myelin sheath	ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
excitant	محرک
exciter	محرک
stimulative	محرک
motory	محرک
motorial	محرک
line driver	محرک خط
irritative	محرک
incitation	محرک
fomenter	محرک
stimulus trace	رد محرک
irritant	محرک
instigators	محرک
instigator	محرک
exciting	محرک
stimulus	محرک
stimuli	محرک
stimulants	محرک
stimulating	محرک
excitative	محرک
actuator	محرک
trigger	محرک
triggered	محرک
triggers	محرک
motive	محرک
motivation	محرک
agitator	محرک
agitators	محرک
driving	محرک
motives	محرک
irritants	محرک
appetizing	محرک
motors	محرک
stimulant	محرک
affective	محرک
irritating	محرک
driver	محرک
incentive	محرک
motor	محرک
motor-	محرک
provocative	محرک
incentives	محرک
drivers	محرک
anabiotic	محرک
motored	محرک
primum mobile	محرک اصلی
proximal stimulus	محرک مجاور
stimulation	ایجاد محرک
propellent	انگیزه محرک
peripheral driver	محرک جنبی
neutral stimulus	محرک بی اثر
locomotiveorgans	اندامهای محرک
affecting	محرک احساسات
propellants	انگیزه محرک
propellant	انگیزه محرک
standard stimulus	محرک معیار
stimulant drug	داروی محرک
stimulus word	واژه محرک
stressor	محرک تنش زا
subliminal stimulus	محرک زیراستانهای
tachistoscope	محرک نما
impetus	نیروی محرک
drives	ولت محرک
drive	ولت محرک
pep pill	قرص محرک
pep pills	قرص محرک
motives	محرک باعث
stimulus situation	موقعیت محرک
stimulus produced	محرک زاد
stimulus pattern	طرح محرک
stimulus ambiguity	ابهام محرک
stimulus bound	محرک- وابسته
stimulus conduction	رسانش محرک
stimulus continuum	پیوستار محرک
stimulus control	کنترل محرک
stimulus discrimination	تمیز محرک
stimulus discrimination	افتراق محرک
stimulus equivalence	هم ارزی محرک
stimulus free	محرک- نابسته
stimulus generalization	تعمیم محرک
stimulus gradient	شیب محرک
stimulus intensity	شدت محرک
stimulus novelty	تازگی محرک
stimulus object	شیئی محرک
negative tropism	محرک گریزی
conditioned stimulus	محرک شرطی
effective stimulus	محرک موثر
dymanic	قوه محرک
driving wheel	چرخ محرک
driving spindle	هرزگرد محرک
driving member	عضو محرک
comparison stimulus	محرک مقایسهای
bus driver	محرک گذرگاه
adience	محرک گرایی
electromotor	محرک الکتریکی
consummatory stimulus	محرک پایانی
abience	محرک گریزی
crankcase	حوض محرک
exteroceptive	محرک خارجی
adequate stimulus	محرک بسنده
driveshaft	میله محرک
motive	محرک باعث
device driver	محرک دستگاه
eliciting stimulus	محرک فراخوان
driving force	نیروی محرک
terminal stimulus	محرک پایانی
aversive stimulus	محرک ازارنده
discriminative stimulus	محرک افتراقی
main exciter	محرک اصلی
maintaining stimulus	محرک نگهدارنده
analeptic	محرک روحی
prime movers	محرک اصلی
prime movers	دستگاه محرک
prime movers	عامل محرک کل
prime mover	محرک اصلی
prime mover	دستگاه محرک
driving motor	موتور محرک