Dictiornary-Farsi | دربرگرفتن دراغوش گرفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (12 milliseconds)

English	Persian
enfold	دربرگرفتن دراغوش گرفتن
enfolded	دربرگرفتن دراغوش گرفتن
enfolding	دربرگرفتن دراغوش گرفتن
enfolds	دربرگرفتن دراغوش گرفتن


Other Matches

cuddling	دراغوش گرفتن
to fold in ones arms	دراغوش گرفتن
hugs	دراغوش گرفتن
hugging	دراغوش گرفتن
hugged	دراغوش گرفتن
hug	دراغوش گرفتن
clasp	دراغوش گرفتن
clasps	دراغوش گرفتن
clasping	دراغوش گرفتن
cuddles	دراغوش گرفتن
cuddled	دراغوش گرفتن
cuddle	دراغوش گرفتن
embracing	دراغوش گرفتن
embraces	دراغوش گرفتن
embraced	دراغوش گرفتن
embrace	دراغوش گرفتن
embosom	دراغوش گرفتن
intwine	دراغوش گرفتن
clasped	دراغوش گرفتن
entwining	دراغوش گرفتن
entwine	دراغوش گرفتن
entwined	دراغوش گرفتن
entwines	دراغوش گرفتن
inwind	دراغوش گرفتن
inclip	چسبیدن دراغوش گرفتن
enclasp	دراغوش گرفتن بچنگ اوردن
snuggling	دربرگرفتن
twines	دربرگرفتن
twined	دربرگرفتن
twine	دربرگرفتن
enclasp	دربرگرفتن
run away with <idiom>	دربرگرفتن
snuggles	دربرگرفتن
snuggled	دربرگرفتن
twining	دربرگرفتن
snuggle	دربرگرفتن
encompasses	شامل بودن دربرگرفتن
encompassed	شامل بودن دربرگرفتن
encompassing	شامل بودن دربرگرفتن
encompass	شامل بودن دربرگرفتن
to fondle to the heart	دراغوش فشردن
embrasure	دراغوش گیری
embrasures	دراغوش گیری
embracery	دراغوش گیری
to hug oneŠs chains	دراغوش گیری گلاویزی
bays	حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bayed	حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bay	حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
baying	حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bosom	بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
bosoms	بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
offsets	برامدگی یا فرورفتگی هائی که برای دربرگرفتن قسمتهای دیگر ساختمان پیش بینی میشود
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
acquiring	گرفتن
ceased	گرفتن
cease	گرفتن
acquire	گرفتن
acquires	گرفتن
ceasing	گرفتن
take	گرفتن
overtakes	گرفتن
to break in	گرفتن
overtaken	گرفتن
takes	گرفتن
overtake	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
raclaim	پس گرفتن
catch	گرفتن
retreat	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
break out	در گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
abating	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
abate	اب گرفتن از
pushing	گرفتن
retreated	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieve	پس گرفتن
ceases	گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
seizes	گرفتن
retreats	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
seized	گرفتن
obturate	گرفتن
seize	گرفتن
detracts	گرفتن
lute	گل گرفتن
lutes	گل گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
to take up	گرفتن
to shut off	را گرفتن
accustom	خو گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
accustoming	خو گرفتن
grabs	گرفتن
accustoms	خو گرفتن
grabbing	گرفتن
tong	گرفتن
grabbed	گرفتن
grab	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
wive	زن گرفتن
renovate	از سر گرفتن
encumber	گرفتن
encumbered	گرفتن
detracting	گرفتن
detracted	گرفتن
detract	گرفتن
situating	جا گرفتن
situates	جا گرفتن
situate	جا گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
reclaim	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
withdraw	پس گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
reclaims	پس گرفتن
encumbers	گرفتن
encumbering	گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
capture	گرفتن
puddle	گل گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
tithe	ده یک گرفتن از
puddles	گل گرفتن
to call back	پس گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
accompanied	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompany	دم گرفتن
wed	گرفتن
holds	گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
hold	گرفتن
captures	گرفتن
capturing	گرفتن
renovating	از سر گرفتن
flea	کک گرفتن
fleas	کک گرفتن
to lay a wager	گرفتن
to hunt out	گرفتن
to get at	گرفتن
retake	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
retakes	پس گرفتن
retaking	پس گرفتن
unsay	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
to draw back	پس گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
to catch on	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
adeem	پس گرفتن
skims	کف گرفتن از
acclimatized	خو گرفتن
skimmed	گرفتن کف
acclimatizes	خو گرفتن
resumed	از سر گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
nails	گرفتن
nailed	گرفتن
nail	گرفتن
resume	از سر گرفتن
get	گرفتن
catch on	گرفتن
gets	گرفتن
getting	گرفتن
recapture	پس گرفتن
resumes	از سر گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
cork	گرفتن
corks	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
devest	گرفتن