Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
welter
درهم و برهمی خشکی
Other Matches
turbidness
درهم برهمی
foul-ups
درهم و برهمی
foul-up
درهم و برهمی
messiness
درهم برهمی
higgledy-piggledy
درهم برهمی
sloppiness
درهم برهمی
macaron
زبان درهم برهمی که بالاتین درست شود
mashing
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
shagginess
در هم برهمی شاخههای درخت
disembroil
ازدرهم برهمی دراوردن رهاکردن
pleach
درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwine
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining
درهم بافتن درهم بافته شدن
clutters
درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered
درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter
درهم ریختگی درهم وبرهمی
mainland
خشکی
drought
خشکی
land
خشکی
parchedness
خشکی
rigidity
خشکی
leanness
خشکی
dryness
خشکی
aridity
خشکی
stiffness
خشکی
barrenness
خشکی
crispness
خشکی
drouth
خشکی
dry gap bridge
پل خشکی
droughts
خشکی
land n
خشکی
xeransis
خشکی
constipation
خشکی
terra firma
خشکی
dry land
خشکی
ankylosis
خشکی بند
overland route
راه خشکی
constipate
خشکی اوردن
overland
از راه خشکی
catatonic rigidity
خشکی کاتاتونیایی
chapt
خشکی زدن
land breeze
باد خشکی
loosen
از خشکی در اوردن
loosening
از خشکی در اوردن
lands man
اهل خشکی
loosens
از خشکی در اوردن
landsman
اهل خشکی
hypnotic rigidity
خشکی هیپنوتیسمی
huskiness
درشتی خشکی
zerophytes
خشکی پسند
corkiness
سبکی خشکی
landing
ورود به خشکی
landings
ورود به خشکی
xerophytes
خشکی پسند
waterfront
پیشرفتگی خشکی در اب
waterfronts
پیشرفتگی خشکی در اب
loosened
از خشکی در اوردن
landfalls
دیدن خشکی
landfall
دیدن خشکی
landlocked
محصور در خشکی
landlocked
محاط در خشکی
aground
به خشکی نشسته
stiff neck
خشکی گردن
landward
بسوی خشکی
spits
یک نقطه از خشکی
absolute drought
خشکی مطلق
spit
یک نقطه از خشکی
constipation
خشکی مزاج
[پزشکی]
costiveness
خشکی مزاج
[پزشکی]
dyschezia
خشکی مزاج
[پزشکی]
land lubber
ادم خشکی مانده
xerostomia
خشکی دهان
[پزشکی]
eschar
خشکی پوست زخم
spits
پیشرفت خشکی در دریا
spit
پیشرفت خشکی در دریا
dry mouth
خشکی دهان
[پزشکی]
He is curt ( rigid , strict ) .
آدم خشکی است
dry mouth syndrome
خشکی دهان
[پزشکی]
chap
خشکی زدن پوست
land carriage
حمل و نقل خشکی
terrarium
نمایشگاه جانوران خشکی
landside
طرف روبه خشکی
terraqueous
شامل خشکی ودریا
overland mail
پستی که از راه خشکی برود
land
به خشکی امدن پیاده شدن
amphibian vehicle
وسیله نقلیه برای خشکی و اب
landfalls
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfall
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
road haulier
حمل کننده کالا از طریق خشکی
portage
حمل قایق سبک روی خشکی
landsman
کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
landfall n
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
holm
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
horse
اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
playing
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
landing net
تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
gaff
میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
garbled
درهم
currency of early islam
درهم
drachmas
درهم
hash
درهم
mixed
درهم
unsettled
درهم
entangled
درهم
the name of the unit of silver
درهم
drachmae
درهم
drachm
درهم
uptight
درهم
graded sand
شن درهم
shaggy
درهم
drachma
درهم
puchery
درهم کشیدن
conflating
درهم آمیختن
conflates
درهم آمیختن
pial
درهم وبرهم
pleach
درهم بافتن
conflated
درهم آمیختن
pell-mell
درهم برهم
conflate
درهم آمیختن
tousy
درهم وبرهم
topsyturvy
درهم برهم
topsy turvydom
درهم وبرهمی
higgledy-piggledy
درهم برهم
unorganized
درهم و برهم
disarray
درهم وبرهمی
tear up
درهم دریدن
wild and woolly
درهم ریخته
untidier
درهم و برهم
smiter
درهم شکننده
writhen
درهم پیچیده
rimple
درهم کشیدن
raddle
درهم بافتن
mix up
درهم وبرهمی
cramped
درهم و برهم
foul-up
درهم گوریدگی
dumped rockfill
درهم سنگریز
elusory
درهم برهم
emboly
درهم فرورفتگی
foul-ups
درهم گوریدگی
fondu
درهم امیزنده
galley west
درهم وبرهم
hash total
جمع کل درهم
hugger mugger
درهم وبرهمی
hurry scurry
درهم وبرهم
hurry skurry
درهم وبرهم
immingle
درهم امیختن
in a bad order
درهم برهم
in a tangle
درهم وبرهم
interfluous
درهم امیزنده
cramp hand writing
خط درهم و برهم
mixed environment
محیط درهم
mix-up
درهم وبرهمی
mix-ups
درهم وبرهمی
meshed
درهم جا افتاده
out of order
درهم برهم
anastomois
درهم بازشدگی
olla
اش درهم برهم
olio
درهم و برهم
at sixes and sevens
درهم و برهم
topsy-turvy
<idiom>
درهم برهم
break down
درهم شکستن
off the rails
مختل درهم
muss
درهم وبرهمی
condenser
درهم فشارنده
higgledy piggledy
درهم وبرهم
intwine
درهم بافتن
overwhelms
درهم شکستن
overwhelmed
درهم شکستن
overwhelm
درهم شکستن
untidiest
درهم و برهم
vanquishing
درهم شکستن
vanquishes
درهم شکستن
vanquished
درهم شکستن
vanquish
درهم شکستن
woebegone
درهم و برهم
helter-skelters
درهم برهم
helter-skelter
درهم برهم
misrule
درهم وبرهمی
misruled
درهم وبرهمی
disrupts
درهم گسیختن
disrupting
درهم گسیختن
disrupt
درهم گسیختن
scrunching
درهم شکستن
scrunches
درهم شکستن
scrunched
درهم شکستن
scrunch
درهم شکستن
misruling
درهم وبرهمی
misrules
درهم وبرهمی
imbroglios
درهم و برهم
imbroglio
درهم و برهم
crashing
درهم شکستن
crashes
درهم شکستن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com