English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 26 (3 milliseconds)
English Persian
plays بازی
plays نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
plays تفریح بازی کردن
plays تفریح کردن ساز زدن
plays الت موسیقی نواختن
plays زدن
plays رل بازی کردن
plays روی صحنهء نمایش فاهرشدن
plays نمایش نمایشنامه
plays اداره مسابقه
plays کیفیت یاسبک بازی
plays شرکت درمسابقه انفرادی
plays ضربه به توپ
plays رقابت
plays شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays بازی کردن
plays خلاصی داشتن
plays بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays خلاصی بازی
plays حرکت ازاد
Other Matches
He plays the piano too پیانو هم می زند
She plays the piano well. خوب پیانومی زند
passion plays نمایش مصیبت وشهادت
passion plays تعزیه
my fancy plays round that idea خیال من همواره در پیرامون این موضوع سیر میکند
He plays a beautiful game of volleyball. مثل ماه والیبال بازی می کند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com