Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
Please pay the bearer .	دروجه حامل بپردازید ( چک وغیره )
Other Matches
pay to the bearer	دروجه حامل بپردازید
in f.of	دروجه
pay to self	به امضا کننده بپردازید
weapon carrier	کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
light ship	کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
vehicle	حامل
porters	حامل
stave	حامل
bearer	حامل
porter	حامل
conveyer	حامل
conveyor	حامل
gerent	حامل
bearers	حامل
carrier	حامل
bearer cheque	چک حامل
vectors	حامل
vehicles	حامل
carriers	حامل
vector	حامل
vehicle	حامل رسانه
bearers	در وجه حامل
messenger wire	سیم حامل
vehicles	حامل رسانه
bearer bond	سند حامل
messengers	طناب حامل
messenger	طناب حامل
bearer	در وجه حامل
linkboy	حامل مشعل
carrier gas	گاز حامل
carrier frequency	فرکانس حامل
carrier frequency	بسامد حامل
carrier detect	تشخیص حامل
carrier detect	کشف حامل
vector	حامل بردار
vectors	حامل بردار
breech block carrier	حامل کولاس
bearing angle	زاویه حامل
carrier system	سیستم حامل
image carrier	حامل تصویر
gestatorial	حامل پاپ
transport	ترابری حامل
transported	ترابری حامل
transporting	ترابری حامل
transports	ترابری حامل
data carrier	حامل داده
data carrier	حامل داده ها
color carrier	حامل رنگ
bearer cheque	چک در وجه حامل
osborne shackle	قلاب حامل
payable to the bearer	در وجه حامل
thurifer	حامل بخوردان
thurifer	حامل مجمر
bearing	زاویه حامل
sound carrier	حامل صوت
video carrier	حامل ویدئو
vectorial	حامل بردار
tape transport	حامل نوار
linkmen	حامل مشعل
linkman	حامل مشعل
radius vector	شعاع حامل
carrier wave	موج حامل
comports	دربرداشتن حامل بودن
comporting	دربرداشتن حامل بودن
comport	دربرداشتن حامل بودن
warrant to bearer	به حواله کرد حامل
carrier frequency	فرکانس موج حامل
stave	روی خط حامل نوشتن
comported	دربرداشتن حامل بودن
weapon carrier	حامل جنگ افزار
telephone carrier current	جریان حامل تلفنی
stretcher-bearers	حامل تخت روان
carrier color signal	پیام رنگی حامل
carriers	حامل غلطک حمال
carriers	برنامه حامل میکرب
carrier	حامل غلطک حمال
stretcher bearer	حامل تخت روان
carrier	برنامه حامل میکرب
victualler	کشتی حامل خواربار
current carrying conductor	رسانای حامل بار
stretcher-bearer	حامل تخت روان
platforms	رسانگر حامل گیرنده
platform	رسانگر حامل گیرنده
bearer stock	اسناد در وجه حامل
caddied	حامل وسایل بازیگر
perseus	حامل راس الغول
persi	حامل راس الغول
slaver	کشتی حامل بردگان
caddy	حامل وسایل بازیگر
armor bearer	حامل اسلحه زرهدار
caddying	حامل وسایل بازیگر
gestatoraial chair	کرسی حامل پاپ
bearer bond	سند در وجه حامل
caddies	حامل وسایل بازیگر
caddie	حامل وسایل بازیگر
conversion angle	زاویه حامل مسیر ناو
payable to bearer	قابل پرداخت در وجه حامل
flagship	کشتی حامل پرچم امیرالبحری
flagships	کشتی حامل پرچم امیرالبحری
color carrier reference	فاز مبنای حامل رنگ
party boat	قایق بزرگ حامل مشتریان
flag ship	ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
ignitor	محفظه حامل باروت اشتعال
signaled	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
signal	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
signalled	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
airdrop container	جعبه حامل بار دربارریزی هوایی
carrier wave	موج حامل امواج رادار یا بی سیم
carabineer	سرباز حامل تفنگ کارابین کوتاه
frequency medulation	تعدیل تناوب یا بسامد موج حامل
charge carrier	حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
vectorial	شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
signpost	تیر حامل اعلان تابلو راهنما
bank note	چک تضمین شده سند در وجه حامل
carrier frequency	فرکانس حامل امواج بی سیم یا رادار
vector	شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
carabinier	سرباز حامل تفنگ کارابین کوتاه
carriage paid to	هزینه حمل به حامل پرداخت شده
radar picket cap	هواپیمای گشتی هوایی حامل رادار
common carrier	متصدی حمل ونقل حامل مشترک
signposts	تیر حامل اعلان تابلو راهنما
vectors	شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
blank endorsement	فهر نویسی بدون ذکر نام حامل
black endorsement	براتی که در وجه حامل فهرنویسی شده باشد
carriage and insurance paid to	هزینه حمل و بیمه به حامل پرداخت شده
destination carrier	کشتی حامل ناو تعمیراتی بمقصد یاتعمیرگاه
taperer	حامل شمع در مراسم مذهبی باریک کننده
guided missile cruiser	زره شکن حامل موشک هدایت شونده
outriggers	اعضای سازنده اولیه حامل قسمت دم هواپیما
light quantum	کوچکترین ذره حامل انرژی درنورواشعه تابشی
And so on and so forth. Etcetera et cetera .	وغیره وغیره
etcaetera	وغیره
et cetera	وغیره
led line	خط کوتاهی که در بالایاته حامل برای نت هابیرون ازحامل می افزایند
information box	قسمت یا کادر حامل اطلاعات مربوط به عکس هوایی
scabbing	بوش گذاری در فضای دیواره واگنهای حامل مهمات
nose piece	قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
ensigns	سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
ensign	سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
snap	قفلکیف وغیره
snapped	قفلکیف وغیره
snapping	قفلکیف وغیره
piled	پرزقالی وغیره
pile	پرزقالی وغیره
dale	خلیج وغیره
snaps	قفلکیف وغیره
dales	خلیج وغیره
sheeting	ملافه وغیره
strop	ریل بندیهای داخل هواپیمابرای اتصال کابل چتر حامل بار
furnace	تون حمام وغیره
furnaces	تون حمام وغیره
Dont move . Hold it. Keep stI'll.	بی حرکت ( در عکاسی وغیره )
propellor	پروانه هواپیماوکشتی وغیره
service charge	سرویس مهمانخانه وغیره
ratoon	نهال موز وغیره
seance	جلسه احضارارواح وغیره
To score a goal .	گل زدن ( درفوتبال وغیره )
clop	لنگی اسب وغیره
coequal	درشان ومقام وغیره
coronal	هاله خورشید وغیره
coronel	هاله خورشید وغیره
curlicue	تزئینات خطاطی وغیره
dower	لانه خرگوش وغیره
frontlet	پیشانی اسب وغیره
dossal	پشتی صندلی وغیره
sash	حمایل نظامی وغیره
dossel	پشتی صندلی وغیره
stationed	ایستگاه اتوبوس وغیره
tube	لوله خمیرریش وغیره
pillbox	قوطی حب دارو وغیره
pillboxes	قوطی حب دارو وغیره
subsidence	تخفیف درد وغیره
vases	گلدان نقره وغیره
shell	پوست فندق وغیره
vase	گلدان نقره وغیره
shelling	پوست فندق وغیره
shells	پوست فندق وغیره
propeller	پروانه هواپیماوکشتی وغیره
snout	لوله کتری وغیره
snouts	لوله کتری وغیره
station	ایستگاه اتوبوس وغیره
dollop	دسته علف وغیره
stations	ایستگاه اتوبوس وغیره
sashes	حمایل نظامی وغیره
dollops	دسته علف وغیره
tamp	سوراخی را با شن وغیره پرکردن
tubes	لوله خمیرریش وغیره
trap	زانویی مستراح وغیره
re issuable notes	اوراق بهادار در وجه حامل که پس از یک بار پرداخت دوباره قابل استفاده هستند
sick bays	بهداری کشتی ودانشکده وغیره
To hit a wining streak.	شانس آوردن ( درقمار وغیره )
eversion	برگرداندن پلک چشم وغیره
hides	پوست خام گاووگوسفند وغیره
hide	پوست خام گاووگوسفند وغیره
speedup	ازدیاد تولید یا سرعت وغیره
float	بستنی مخلوط با شربت وغیره
To be decorated .	نشان گرفتن ( مدال وغیره )
hobs	با دندانه ماشین وغیره بریدن
The kI'lled and the wounded.	کشته وزخمی ( در جنگ وغیره )
horologe	ساعت مچی ودیواری وغیره

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com