Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
sinus
درون حفرههای پیشانی وگونه ها
sinuses
درون حفرههای پیشانی وگونه ها
Other Matches
frontomalar bone
استخوان پیشانی وگونه
frontomalar
مربوط به پیشانی وگونه
sinusitis
ورم درون حفرههای سر یا جیبهای هوایی
genusand species
جنس وگونه
lunar craters
حفرههای ماه
moon craters
حفرههای ماه
antrum
حفرههای بدن
locular
دارای حفرههای کوچک
octahedral holes
حفرههای هشت وجهی
intercoastal
رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
acinarious
پوشیده شده از حفرههای کروی
tamp
دوباره پرکردن حفرههای ازمایشی
fluffs
موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
fluffing
موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
fluffed
موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
fluff
موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
teethridge
برجستگی استخوان فک که حفرههای دندانها بر ان قراردارد
in line processing
پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
forehead
پیشانی
haffit
پیشانی
fascia
پیشانی
frontal
پیشانی
foreheads
پیشانی
brow
پیشانی
foreheand
پیشانی
front face
پیشانی
front view
پیشانی
haffet
پیشانی
brows
پیشانی
faces
پیشانی
fascias
پیشانی
sinciput
پیشانی
face
پیشانی
head band
پیشانی بند
crownet
پیشانی بند
frontal lobe
قطعه پیشانی
entablature
پیشانی در معماری
riser
پیشانی پله
coronets
پیشانی بند
coronet
پیشانی بند
headbands
پیشانی بند
prefrontal
پیش پیشانی
frontlet
پیشانی بند
head lamp
چراغ پیشانی
headband
پیشانی بند
frontal bone
استخوان پیشانی
metopic
وابسته به پیشانی
retreating forehead
پیشانی تو رفته
frontal lobe syndrome
نشانگان قطعه پیشانی
frontal association area
منطقه ارتباطی پیشانی
faces
پیشانی جنگی گلنگدن
frontonasal
مربوط به پیشانی وبینی
corsa
[پیشانی در گچ بری سر ستونها]
forelock
کاکل موی پیشانی
forelocks
کاکل موی پیشانی
beetle brow
پیشانی پیش امده
bevelled edge weld
جوش درز پیشانی
kow-tows
پیشانی بر زمین نهادن
foretop
کاکل موی پیشانی
frontlet
پیشانی اسب وغیره
kow-towing
پیشانی بر زمین نهادن
white face
جانور پیشانی سفید
kotow
پیشانی برخاک نهادن
kowtow
پیشانی برخاک نهادن
to knock head
پیشانی برخاک نهادن
prefrontal cortex
قشر پیش پیشانی
face
پیشانی جنگی گلنگدن
shim
خط سفید پیشانی اسب
kow-tow
پیشانی بر زمین نهادن
nasofrontal
وابسته به بینی و پیشانی
kow-towed
پیشانی بر زمین نهادن
septum
حفرههای بینی پره بینی
breech head
پیشانی جنگی گلنگدن یا کولاس
fronting
خط اول میدان رزم پیشانی
front
خط اول میدان رزم پیشانی
phylactery
پیشانی بند وباز وبند
diadems
سربندیا پیشانی بند پادشاهان
glabella
برامدگی پیشانی میان دو ابرو
diadem
سربندیا پیشانی بند پادشاهان
architrave-cornice
[پیشانی ستون بدون حاشیه ی تزئینی]
lovelock
طره زلف روی پیشانی یا شقیقه
frisette
حلقه زلف روی پیشانی زنانfrieze
to knock head
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
kow-towed
زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن
kow-towing
زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن
kow-tow
زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن
kow-tows
زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن
head space
فاصله بین پیشانی جنگی گلنگدن و انتهای لوله
kowtow
سجودچینی که عبارت است ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
kotow
سجودچینی که عبارت است ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
english toy spaniel
نوعی سگ پشمالوی دارای پیشانی برامده وبینی روبه بالا
dentil-band
[بخش مستطیلی شکلی از لایه ی گچ بری شده در قسمتی از پیشانی سرستون]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
prefrontal
واقع در جلو استخوان پیشانی جلو مغزی
endocarp
درون بر
reentrant
درون رو
inward
درون
interior
درون
endogenous
درون زا
abintra
از درون
ben
درون
interiors
درون
interiorly
از درون
inly
از درون
inhaul line
درون کش
inbound
به درون
in the recesses of the heart
در درون دل
insides
درون
cores
درون
internally
از درون
core
درون
inside
درون
interstitial
درون شبکهای
intrapersonal
درون فردی
intraindividual
درون فردی
intrafusal
درون دوکی
feed
درون گذاشت
intradermic
درون پوستی
intradermal
درون پوستی
intracranial
درون جمجمهای
intracellular
درون یاختهای
autochthonous
درون خیز
ingrowing
درون رویان
ataraxia
ارامش درون
subversion
درون واژگونی
intramolecular
درون ذرهای
intramolecular
درون مولکولی
interiors
درونی درون
inland
درون کشور
introspective
درون نگر
introspective
درون نگرانه
immigration
درون کوچی
introjection
درون فکنی
introflexion
سوی درون
intrauterine
درون رحمی
self reflection
درون اندیشی
intrastate
درون کشوری
intrastate
درون ایالتی
intrapsychic
درون روانی
throughout
از درون وبیرون
intramuscular
درون عضلانی
intramuscular
درون ماهیچهای
insalivate
درون یورش
inrush
درون یورش
inpouring
بسوی درون
insight
درون بینی
endogenous variable
متغیر درون زا
endogeny
درون زایی
endolymph
درون- لنف
endomorph
درون دگرگون
entotic
درون گوشی
entoptic
درون چشمی
endophagous
درون خوار
endoplasm
درون مایه
endopsychic
درون روانی
endoscope
درون بین
endosmose
درون راند
endothelium
درون پوش
endozoic
درون جانوری
entoderm
درون پوست
endocrine
درون ریز
endogenous
درون زاد
inner directed
درون وابسته
inlier
درون هشته
feeds
درون گذاشت
ingression
درون روی
influent
درون ریز
idiotropic
درون نگر
endobiotic
درون بافتی
endocardium
درون شامه دل
endocrinology
درون ریزشناسی
endoderm
درون پوست
endogamous
درون همسری
endogamy
درون همسری
endogen
درون زایی
insights
درون بینی
entrances
درون رفت
inbuilt
درون بافته
introverts
درون گرا
emigration
درون کوچکی
input
درون گذاشت
input
درون داد
inputted
درون گذاشت
inputted
درون داد
inwards or inward
سوی درون
introvert
درون گرا
located inside
در درون قرارگرفته
transcrystalline
درون بلورهای
entrancing
درون رفت
intercontinental
درون بری
underground water
اب درون زمین
on line
درون خطی
assimilation
درون سازی
entrance
درون رفت
retropulsion
درون ریزی
pronation
درون گرداندن
entranced
درون رفت
online
درون خطی
interpolation
درون یابی
interpolation
درون گیری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com