Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (17 milliseconds)
English	Persian
snog	در آغوش گرفتن
snogged	در آغوش گرفتن
snogging	در آغوش گرفتن
snogs	در آغوش گرفتن
Other Matches
bear hug	سخت در آغوش گیری
bear hugs	سخت در آغوش گیری
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
retaking	پس گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
pushing	گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
to get at	گرفتن
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
abating	اب گرفتن از
retreating	پس گرفتن
abates	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
abate	اب گرفتن از
take	گرفتن
takes	گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
resumed	از سر گرفتن
resumes	از سر گرفتن
resuming	از سر گرفتن
get at	گرفتن
to hunt out	گرفتن
fleas	کک گرفتن
flea	کک گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
infold	در بر گرفتن
indwell	جا گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
retakes	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
getting	گرفتن
retake	پس گرفتن
gets	گرفتن
get	گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
false grip	گرفتن
accompany	دم گرفتن
acquiring	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
tithes	ده یک گرفتن از
overtakes	گرفتن
capture	گرفتن
overtaken	گرفتن
overtake	گرفتن
captures	گرفتن
capturing	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
raclaim	پس گرفتن
hold	گرفتن
acquires	گرفتن
acquire	گرفتن
to call back	پس گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompanied	دم گرفتن
wed	گرفتن
catch	گرفتن
holds	گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
puddles	گل گرفتن
puddle	گل گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
to break in	گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to catch on	گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
obturate	گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
To go bad and stink.	بو گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
retrieve	پس گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
to draw back	پس گرفتن
seizes	گرفتن
seized	گرفتن
seize	گرفتن
cease	گرفتن
ceased	گرفتن
ceases	گرفتن
ceasing	گرفتن
break out	در گرفتن
to lay a wager	گرفتن
grabbing	گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
wive	زن گرفتن
encumber	گرفتن
encumbered	گرفتن
withdraws	پس گرفتن
lute	گل گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
withdraw	پس گرفتن
reclaims	پس گرفتن
deglutinate	گرفتن
accustoming	خو گرفتن
nails	گرفتن
detracting	گرفتن
detracts	گرفتن
nailed	گرفتن
nail	گرفتن
accustom	خو گرفتن
grabbed	گرفتن
encumbering	گرفتن
grabs	گرفتن
skimmed	گرفتن کف
grab	گرفتن
detracted	گرفتن
skim	کف گرفتن از
tong	گرفتن
skim	گرفتن کف
skimmed	کف گرفتن از
encumbers	گرفتن
unsay	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
skims	گرفتن کف
lutes	گل گرفتن
to shut off	را گرفتن
recapture	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recapturing	پس گرفتن
skims	کف گرفتن از
reclaiming	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
disesteem	کم گرفتن
corks	گرفتن
cork	گرفتن
catch on	گرفتن
devest	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
renovate	از سر گرفتن
receives	گرفتن
situate	جا گرفتن
to take up	گرفتن
receive	گرفتن
situates	جا گرفتن
reclaim	پس گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
renovating	از سر گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
accustoms	خو گرفتن
renovated	از سر گرفتن
detract	گرفتن
resume	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
adeem	پس گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
situating	جا گرفتن
accomplishing	صورت گرفتن
differentiate	دیفرانسیل گرفتن
differentiate	مشتق گرفتن
celebrates	جشن گرفتن
accomplishes	صورت گرفتن
to catch hold of	محکم گرفتن
snare	با تله گرفتن
to catch up	گرفتن ربودن
accomplish	صورت گرفتن
monopolizes	امتیازانحصاری گرفتن
snares	با تله گرفتن
to stand a. off	کناره گرفتن
wrestle	کشتی گرفتن
wrestled	کشتی گرفتن
celebrate	جشن گرفتن
to split the d.	میانه را گرفتن
wrestles	کشتی گرفتن
celebrate	یادبود گرفتن
monopolizing	امتیازانحصاری گرفتن
differentiates	مشتق گرفتن
snatch	گرفتن مقدار کم
to suck in	فرا گرفتن
to blow one's nose	دماغ گرفتن
to take by storm	با حمله گرفتن
fathoming	اندازه گرفتن
to bring to book	حساب پس گرفتن
floods	سیل گرفتن
to take a d.	تصمیم گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com