English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (9 milliseconds)
English Persian
to lay by the heels در بند نهادن بزمین زدن
Other Matches
aground بزمین
land بزمین نشستن
to lick the dust بزمین خوردن
to laylow بزمین زدن
landed وابسته بزمین
set down بزمین گذاشتن
to knock down بزمین زدن
to hurl down بزمین زدن
to hew down بزمین افکندن
to cast down بزمین زدن
felled بزمین زدن
felling بزمین زدن
fells بزمین زدن
land vi بزمین رسیدن
to measure one'd length رو بزمین خوابیدن
to set down بزمین گذاشتن
ground بزمین نشستن
fell بزمین زدن
To stamp the ground . با پا بزمین کوبیدن
To fall head first . با سر بزمین خوردن
overbear بزمین زدن
rootle پوز بزمین زدن
geomorphic شبیه بزمین زمینی
the horse paws the ground اسب سم بزمین میزنند
to bring to ruin فناکردن بزمین زدن
landing بزمین نشستن هواپیما
landings بزمین نشستن هواپیما
The plan landed . هواپیما بزمین نشست
knock down باضربت بزمین کوبیدن
to clatter down با صدا بزمین افتادن
captive balloon بالون بزمین بسته
trailers گیاهی که بزمین یا در ودیوار میچسبد
trailer گیاهی که بزمین یا در ودیوار میچسبد
floors بزمین زدن شکست دادن
fall out ذرات رادیواکتیوی که از جو بزمین میریزد
floored بزمین زدن شکست دادن
floor بزمین زدن شکست دادن
lobbed چیزی راسنگین بزمین زدن
lobbing چیزی راسنگین بزمین زدن
lobs چیزی راسنگین بزمین زدن
lob چیزی راسنگین بزمین زدن
handstand دست ها بزمین وپاهادر هوا
to lay down ones arms سلاح خودرا بزمین گذاشتن
handstands دست ها بزمین وپاهادر هوا
stratus ابر گسترده ونزدیک بزمین
click صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
kite balloon یکجوربالن بزمین بسته که به بادبادک درازمیماند
clicks صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
clicked صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
ventre a terre سراسیمه باشتاب هرچه بیشتر شکم بزمین
to knock down زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
land tie تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
cocking کج نهادن
cocks کج نهادن
cock کج نهادن
invest نهادن
invests نهادن
investing نهادن
invested نهادن
enmesh دردام نهادن
incage درقفس نهادن
incept بنیاد نهادن
inearth درخاک نهادن
doin روبخرابی نهادن
exposure در معرض نهادن
exposures در معرض نهادن
vats در خمره نهادن
vat در خمره نهادن
bottoms بنیان نهادن
bottom بنیان نهادن
to dig up the hatchet اغازجنگ نهادن
titles نام نهادن
inhume در خاک نهادن
intitle نام نهادن
to fall tl blows اغازجنگ نهادن
to assume the a بنیادجنگ نهادن
overtaxed بارسنگین نهادن بر
overtaxes بارسنگین نهادن بر
inchoate بنیاد نهادن
overtaxing بارسنگین نهادن بر
exposed در معرض نهادن
to lay it on with a trowel نهادن قراردادن
to lay the foundations of بنیاد نهادن
shutting برهم نهادن
lay down کنارگذاشتن در کف نهادن
shuts برهم نهادن
to set a trap دام نهادن
shut برهم نهادن
to set on foot آغاز نهادن
interred در قبر نهادن
to take to اغاز نهادن
overtax بارسنگین نهادن بر
interring در قبر نهادن
inter در خاک نهادن
inter در قبر نهادن
interred در خاک نهادن
incarcerating در زندان نهادن
interring در خاک نهادن
inters در خاک نهادن
to step inside قدم نهادن در
to cage up درقفس نهادن
to step in قدم نهادن در
to walk in قدم نهادن در
entitle نام نهادن
entitles نام نهادن
entitling نام نهادن
incarcerate در زندان نهادن
institute بنیاد نهادن
instituted بنیاد نهادن
institutes بنیاد نهادن
instituting بنیاد نهادن
title نام نهادن
cage درقفس نهادن
incarcerated در زندان نهادن
cages درقفس نهادن
incarcerates در زندان نهادن
inters در قبر نهادن
To lay a wreath ( of flowers ). دسته ( تاج ) گه نهادن
set نهادن مرتب کردن
setting up نهادن مرتب کردن
kow-tow پیشانی بر زمین نهادن
kow-towed پیشانی بر زمین نهادن
kow-towing پیشانی بر زمین نهادن
to knock head پیشانی برخاک نهادن
to take a step forward یک قدم پیش نهادن
to step aside بیکسو گام نهادن
sets نهادن مرتب کردن
kow-tows پیشانی بر زمین نهادن
lay fast by the heels در بند یا زندان نهادن
lay by the heels در بند یا زندان نهادن
pullulate اغاز توسعه نهادن
kowtow پیشانی برخاک نهادن
enmesh گرفتارکردن درشبکه نهادن
kotow پیشانی برخاک نهادن
to bell the cat زین برگرگ نهادن
die down روبزوال نهادن مردن
To lay the foundation. پی نهادن ( پی ریزی کردن )
uplifts متعال ساختن روبتعالی نهادن
immesh در دام نهادن گرفتار کردن
uplift متعال ساختن روبتعالی نهادن
enters بدست اوردن قدم نهادن در
submitting گردن نهادن مطیع شدن
entered بدست اوردن قدم نهادن در
begins اغاز نهادن شروع کردن
begin اغاز نهادن شروع کردن
submitted گردن نهادن مطیع شدن
submits گردن نهادن مطیع شدن
submit گردن نهادن مطیع شدن
enter بدست اوردن قدم نهادن در
overreached پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
enchain در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
outmatch عقب گذاشتن قدم فراتر نهادن از
overreaches پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
overreaching پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
enfetter دربند نهادن درقید عبودیت ازردن
get through <idiom> کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
to step out گامهای بلند برداشتن پابیرون نهادن
overreach پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
theorised فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorises فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorize فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorized فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizes فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizing فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorising فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
constitute تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituting تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
predial slaves بردگان وابسته بزمین بردگان زراعتی
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
name someone after <idiom> اسم نهادن روی کسی [به کسی لقب دادن]
crush له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com