English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
sleep out در محلی غیراز محل کار خود خوابیدن
Other Matches
blit در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
bitblt در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
outside of غیراز
short of غیراز
out side of جز غیراز
outsides غیراز
outside غیراز
if there is [are] no <prep.> غیراز این
but for <prep.> غیراز این
save for <prep.> غیراز این
local procurement تدارک محلی فراورده محلی
localism ایین محلی علاقه محلی
memoranda ست و استطلاع از طرقی غیراز ارسال این نامه باعث تضییع وقت میشود
memorandums ست و استطلاع از طرقی غیراز ارسال این نامه باعث تضییع وقت میشود
memorandum ست و استطلاع از طرقی غیراز ارسال این نامه باعث تضییع وقت میشود
local posts پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
incubating بر خوابیدن
hit the hay <idiom> خوابیدن
to go to bed خوابیدن
sleep خوابیدن
to lie down خوابیدن
to go to sleep خوابیدن
to run down خوابیدن
to lie d. خوابیدن
to go to roost خوابیدن
to retire to bed خوابیدن
to oversleep oneself پر خوابیدن
bed خوابیدن
go to rest خوابیدن
incubate بر خوابیدن
lie خوابیدن
lies خوابیدن
incubated بر خوابیدن
ti turn in خوابیدن
incubates بر خوابیدن
beds خوابیدن
sleeping خوابیدن
sleeps خوابیدن
lied خوابیدن
sleep out بیرون خوابیدن
groveled دمر خوابیدن
grovel دمر خوابیدن
grovels دمر خوابیدن
to lie on the back بر پشت خوابیدن
kipping خوابیدن بستر
to lie on the face دمر خوابیدن
kipped خوابیدن بستر
kip خوابیدن بستر
lie on the face دمر خوابیدن
lie on the back به پشت خوابیدن
supine برپشت خوابیدن
to take one's rest اسودن خوابیدن
to measure one'd length رو بزمین خوابیدن
to measure one'd length دمر خوابیدن
grovelled دمر خوابیدن
to keep late hours دیر خوابیدن
to lie prostrate روبه زمین خوابیدن
stagnating خوابیدن کساد شدن
stagnates خوابیدن کساد شدن
stagnated خوابیدن کساد شدن
stagnate خوابیدن کساد شدن
incubate روی تخم خوابیدن
incubated روی تخم خوابیدن
incubates روی تخم خوابیدن
incubating روی تخم خوابیدن
oversleep بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeping بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeps بیش از حد معمول خوابیدن
To sleep on ones side. روی پهلو خوابیدن
nestled در اغوش کسی خوابیدن
nestle در اغوش کسی خوابیدن
doss شاخ زدن خوابیدن
nestles در اغوش کسی خوابیدن
berth جای خوابیدن درقایق
berths جای خوابیدن درقایق
incubation خوابیدن روی تخم
overslept بیش از حد معمول خوابیدن
berthing جای خوابیدن درقایق
berthed جای خوابیدن درقایق
To lie on ones belly . روی شکم خوابیدن ( دمر)
bedtimes وقت استراحت موقع خوابیدن
to keep early Šor good Šhours زود خوابیدن وزود برخاستن
bedtime وقت استراحت موقع خوابیدن
reclines برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
reclined برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
chean چرخش بدون خوابیدن تیغه اسکیت
to sleep like a baby <idiom> مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
recline برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
outside of <idiom> بجز این ،غیراز این
out like a light <idiom> (زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
pajamas جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
nymphomanic دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
bedsore زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
locals محلی
regional محلی
parochial محلی
autochthonous محلی
autochthon محلی
topical محلی
regionally محلی
domestic محلی
occupation crossing پل محلی
local line خط محلی
native محلی
residential محلی
vernacular محلی
vernaculars محلی
sympatry هم محلی
local <adj.> محلی
natives محلی
local محلی
regional <adj.> محلی
local investigation تحقیق محلی
territorial محلی منطقهای
sepoy پاسبان محلی
regional purchase خرید محلی
local time وقت محلی
parish council شورای محلی
localism اصطلاح محلی
local vertical قائم محلی
provincial ولایتی محلی
localized محلی - محصوربهیکمحل
brogues لهجه محلی
local time زمان محلی
costume لباس محلی
brogue لهجه محلی
costumes لباس محلی
provincial road جاده محلی
local variable متغیر محلی
local terminal ترمینال محلی
local government حاکم محلی
civil time ساعت محلی
domestic economy اقتصاد محلی
local government حکومت محلی
homebred بازیگر محلی
local file فایل محلی
homebrew بازیگر محلی
indigenous industries صنایع محلی
local enquiry بازجویی محلی
local currency پول محلی
local circuit مدار محلی
local center مرکز محلی
local authority انجمن محلی
local area network شبکه محلی
kangoroo court دادگاه محلی
legman خبرنگار محلی
local terminal پایانه محلی
local store ذخیره محلی
local storage انباره محلی
local security تامین محلی
local road راه محلی
local purchase خرید محلی
local echo پژواک محلی
local procurement خرید محلی
local paper روزنامه محلی
local norm هنجار محلی
local network شبکه محلی
local national سکنه محلی
local mode باب محلی
local loop حلقه محلی
local intelligence هوش محلی
local group گروه محلی
ordinances مقررات محلی
patter لهجه محلی
provincialism محلی اندیشی
pattered لهجه محلی
pattering لهجه محلی
dialects زبان محلی
place در محلی گذاردن
places در محلی گذاردن
dialect زبان محلی
off از محلی بخارج
ordinance مقررات محلی
patters لهجه محلی
placing در محلی گذاردن
traject از محلی عبور کردن
recorder رئیس دادگاه محلی
local authority مرجع صلاحیتدار محلی
recorders رئیس دادگاه محلی
vernacularism استعمال زبان محلی
local area network شبکه ناحیه محلی
To keep away from a place. از محلی دور شدن
local داخلی اخبار محلی
getup <idiom> لباس محلی پوشیدن
locals داخلی اخبار محلی
take it out on <idiom> بی محلی به خاطر عصبانیت
local exchange ردوبدل کننده محلی
emplace در محلی قرار دادن
district call box جعبه خبر محلی
step out از محلی خارج شدن
provincialism عقایدوافکار محدود محلی
provincialism گویش یا لهجه محلی
locked up در محلی محصور کردن
overwrite نوشته داده در محلی
lock up در محلی محصور کردن
rural district council انجمن محلی زراعی
local warning اعلام خطر محلی
local traffic رفت و امد محلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com