English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
English Persian
to have the pout در گوشه ای نشستن و قهر کردن [اصطلاح مجازی]
to be in the pouts در گوشه ای نشستن و قهر کردن [اصطلاح مجازی]
Other Matches
corner گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
scrawl خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawled خط خطی کردن گشاد نشستن
clogged به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
scrawls خط خطی کردن گشاد نشستن
clog به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clogs به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
scrawling خط خطی کردن گشاد نشستن
to sit out نشستن بیشتر نشستن از
grabble پهن نشستن جمع اوری کردن
acute angle گوشه تیز گوشه تند
eremitic گوشه نشینانه گوشه گیر
leered از گوشه چشم نگاه کردن
leering از گوشه چشم نگاه کردن
t mitre the square گوشه نودزینه را نیم کردن
leers از گوشه چشم نگاه کردن
cloister صومعه گوشه نشینی کردن
leer از گوشه چشم نگاه کردن
cloisters صومعه گوشه نشینی کردن
miter گوشه 09 درجه را نصف کردن
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
putrefy چرک نشستن چرک کردن
putrefied چرک نشستن چرک کردن
putrefies چرک نشستن چرک کردن
putrefying چرک نشستن چرک کردن
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
awaited نشستن
awaits نشستن
perched نشستن
perches نشستن
running aground به گل نشستن
recoils پس نشستن
recoiling پس نشستن
recoiled پس نشستن
to lose ground پس نشستن
awaiting نشستن
await نشستن
recoil پس نشستن
perching نشستن
perch نشستن
seizes نشستن
to take a chair نشستن
sit نشستن
sits نشستن
seized نشستن
seize نشستن
to give ground پس نشستن
cls در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ
insidiate در کمین نشستن
straddled گشاد نشستن
straddle گشاد نشستن
sit up <idiom> بیدار نشستن
abate فرو نشستن
swamps به گل نشستن قایق
to fill the chair برکرسی نشستن
sitting duck <idiom> بی خیال نشستن
swamping به گل نشستن قایق
swamp به گل نشستن قایق
sprawl پهن نشستن
subside فرو نشستن
subsided فرو نشستن
subsides فرو نشستن
subsiding فرو نشستن
straddles گشاد نشستن
strand به گل نشستن کشتی
to come to the throne بر تخت نشستن
to f. the throne برتخت نشستن
outsit بیشتر نشستن از
bench بر کرسی نشستن
sag فرو نشستن
sagged فرو نشستن
ground بزمین نشستن
strands به گل نشستن کشتی
to lie in a درکمین نشستن
take sanctuary بست نشستن
to lie in w درکمین نشستن
dwit koobi نشستن به عقب
sags فرو نشستن
to run aground بگل نشستن
hunker down روی پا نشستن
landing نشستن هواپیما
landings نشستن هواپیما
ambushed در کمین نشستن
to take the wheel پشت رل نشستن
land به گل نشستن کشتی
benches بر کرسی نشستن
land به زمین نشستن
land بزمین نشستن
to hunker down چمباتمه نشستن
give way عقب نشستن
ambushes در کمین نشستن
to knock back عقب نشستن
to take ground بگل نشستن
to take ground بخاک نشستن
thrones برتخت نشستن
ground position در خاک نشستن
throne برتخت نشستن
rankling چرک نشستن
to fall back عقب نشستن
suppurate چرک نشستن
rankles چرک نشستن
rankled چرک نشستن
ambushing در کمین نشستن
rankle چرک نشستن
ambush در کمین نشستن
sprawling پهن نشستن
stranding به گل نشستن کشتی
swamped به گل نشستن قایق
sprawls پهن نشستن
to a the throne برتخت نشستن
to sit up راست نشستن
setback عقب نشستن
sit up راست نشستن
bow out عقب نشستن
setbacks عقب نشستن
waylaid درکمین کسی نشستن
sprawl بی پروا درازکشیدن یا نشستن
sit idly by <idiom> عین ماست نشستن
To come to grief. To be runied. بخاک سیاه نشستن
slump test ازمایش فرو نشستن
stranding به گل نشستن تصادفی کشتی
sprawling بی پروا درازکشیدن یا نشستن
beach بگل نشستن کشتی
sprawls بی پروا درازکشیدن یا نشستن
to sit on the bench روی نیمکت نشستن
primer setback عقب نشستن چاشنی
waylays درکمین کسی نشستن
beaches بگل نشستن کشتی
waylaying درکمین کسی نشستن
beached بگل نشستن کشتی
sit out تا پایان چیزی نشستن
landings بزمین نشستن هواپیما
waylay درکمین کسی نشستن
landing بزمین نشستن هواپیما
sprawling گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawl گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawls گشاد نشستن هرزه روییدن
To incite someone. زیر پای کسی نشستن
still hunting شکار باروش در کمین نشستن
to sit under a pre cher پای وعظ واعظی نشستن
hatch نصفه در روی تخم نشستن
hatches نصفه در روی تخم نشستن
hatched نصفه در روی تخم نشستن
To sit (walk) straight. راست نشستن ( راه رفتن )
round out دورزدن هواپیما برای نشستن
mump خاموش وعبوس نشستن ترشرو بودن
bench روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
benches روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
To accpt the consequences . to face the music . پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
swatting ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatted ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swat ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
deflation port سوپاپ بزرگ در بالای بالن برای خروج هوا هنگام نشستن
hexagons شش گوشه
cornerways از گوشه
cornerwise از گوشه
quip گوشه
lobe گوشه
angles گوشه
angle گوشه
quipped گوشه
quipping گوشه
quoin گوشه
trigonic سه گوشه
hexagon شش گوشه
sexangle شش گوشه شش بر
nook گوشه
triquetrous سه گوشه
corner گوشه
pointedness گوشه
cornering گوشه
corners گوشه
recesses گوشه
nonagon 9 گوشه
three cornered سه گوشه
figuration گوشه
polygons بس گوشه
hexangular شش گوشه
hesagonal شش گوشه
recess گوشه
polygon بس گوشه
ear گوشه
ears گوشه
coign گوشه
in the corner در گوشه
cantle گوشه
lobes گوشه
quips گوشه
coin=quoin گوشه
agonic بی گوشه
To drop a hint . to insinuate . گوشه زدن
cornerstone سنگ گوشه
close چهار گوشه
seclusion گوشه نشینی
figurate گوشه دار
multangular بسیار گوشه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com