English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
programmed instruction دستورالعمل برنامه ریزی شده
Other Matches
planning comission هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
planning directive دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
commander's guidance دستورالعمل فرماندهی راهنمای طرح ریزی فرمانده
businesses مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
pl/m زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
shift instruction دستورالعمل تغییر مکان دستورالعمل انتقال دستورالعمل جابجایی
code برنامه دستورالعمل ها
macroprogramming برنامه نویسی با درشت دستورالعمل ها
apt یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
pointer متغیر در برنامه کامپیوتری که حاوی آدرس داده یا دستورالعمل است
pointers متغیر در برنامه کامپیوتری که حاوی آدرس داده یا دستورالعمل است
jump instruction موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
programming برنامه ریزی
planning <adj.> برنامه ریزی
managements برنامه ریزی
schematization برنامه ریزی
management برنامه ریزی
dietetics برنامه ریزی غذایی
linear programming برنامه ریزی خطی
planning horizon افق برنامه ریزی
contract scheduling برنامه ریزی قرارداد
corporate planning برنامه ریزی شرکت
curriculum development برنامه ریزی درسی
planning cycle دوره برنامه ریزی
educational planning برنامه ریزی اموزشی
sectoral planning برنامه ریزی بخشی
work out <idiom> برنامه ریزی کردن
programmed برنامه ریزی شده
ex ante برنامه ریزی شده
timing برنامه ریزی زمانی
consolidated planning برنامه ریزی تلفیقی
economic planning برنامه ریزی اقتصادی
dynamic programming برنامه ریزی پویا
plans برنامه ریزی کردن
planning model الگوی برنامه ریزی
development planning برنامه ریزی توسعه
plan برنامه ریزی کردن
comprehensive planning برنامه ریزی جامع
planning principles اصول برنامه ریزی
square away <idiom> برنامه ریزی کردن
planning horizon مدت برنامه ریزی
centralized planning برنامه ریزی متمرکز
central planning برنامه ریزی مرکزی
macroplanning برنامه ریزی کلان
centeralized planning برنامه ریزی متمرکز
planning system نظام برنامه ریزی
financial planning برنامه ریزی مالی
personnel development برنامه ریزی استخدامی
product planning برنامه ریزی محصولات
goal programming برنامه ریزی ارمانی
regional planning برنامه ریزی منطقهای
programming methods روشهای برنامه ریزی
population planning برنامه ریزی جمعیت
develops برنامه ریزی و تولید
develop برنامه ریزی و تولید
state planning برنامه ریزی دولتی
optimal planning برنامه ریزی بهینه
quadratic programming برنامه ریزی غیرخطی
schedules برنامه ریزی کردن
programs برنامه ریزی کردن
social planning برنامه ریزی اجتماعی
overall planning برنامه ریزی کلی
imperative planning برنامه ریزی اجباری
scheduled برنامه ریزی کردن
schedule برنامه ریزی کردن
optimal planning برنامه ریزی مطلوب
agricultural planning برنامه ریزی کشاورزی
adhoc planning برنامه ریزی روزمره
national planning برنامه ریزی ملی
quantitative programming برنامه ریزی کمی
rural planning برنامه ریزی روستائی
program برنامه ریزی کردن
family planning برنامه ریزی خانواده
production planning برنامه ریزی تولید
arithmetic دستورالعمل برنامه که در آن عملگر عمل مورد نظر را برای اجرا مشخص میکند
scheduled fire اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
inter sectoral planning برنامه ریزی بین بخشی
devise برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devised برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devises برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devising برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
impulse buying خرید بدون برنامه ریزی
production planning and control برنامه ریزی و کنترل تولید
generalized planning برنامه ریزی تعمیم یافته
short run planning برنامه ریزی کوتاه مدت
directive planning برنامه ریزی هدایت شده
integer programming برنامه ریزی عدد صحیح
long run planning برنامه ریزی بلند مدت
gosplan سازمان برنامه ریزی شوروی
production resource planning برنامه ریزی منابع تولید
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
nonprogrammed halt توقف برنامه ریزی نشده
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
planned saving پس انداز برنامه ریزی شده
multi level planning برنامه ریزی چند سطحی
programmable terminal ترمینال قابل برنامه ریزی
programmed check مقابله برنامه ریزی شده
programmed check بررسی برنامه ریزی شده
programmed computer کامپیوتر برنامه ریزی شده
planned demand تقاضای برنامه ریزی شده
non numeric programming برنامه ریزی غیر عددی
nonlinear programming برنامه ریزی غیر خطی
programmed label برچسب برنامه ریزی شده
scheduling برنامه ریزی کارهای اجرائی
programmed switch گزینه برنامه ریزی شده
material requirements planning برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
programmable check مقابله برنامه ریزی شده
manpower planning برنامه ریزی نیروی انسانی
decentralized planning برنامه ریزی غیر متمرکز
proms Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
prom Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
sensitivity analysis تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
hardest که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
programmed i/o ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
planning programming budgetting نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
planned investment سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
development برنامه ریزی تولید محصول جدید
developments برنامه ریزی تولید محصول جدید
centrally planned economy اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
knock about <idiom> بدون برنامه ریزی سفر کردن
blow برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
materials requirements planning برنامه ریزی مواد مورد نیاز
harder که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefine تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefined تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
blows برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
redefines تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefining تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
electrically نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
fpla ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
timer switch سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
EAPROM گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
trace روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traces روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traced روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
designs برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
design برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
to reprogram دوباره برنامه ریزی [جدید] کردن [رایانه شناسی]
addressable نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
blast ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
cursor نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursors نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
blasts ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
declarative language زبان برنامه سازی در برنامههای کاربردی پایگاه داده ها که آنچه می خواهید بدست آورید وارد می کنید و نه دستورالعمل را
planned economies اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
eds وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
plato منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
preprogrammed که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
delaying مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
balance برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
delays مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delay مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
balances برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
briefing direction دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
proms حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
prom حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
robotics مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
eerom دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
statitizing فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
push pop stack ثباتی که اطلاعات را ازشمارنده برنامه گرفته ومکانهای ادرس دستورالعمل را بر مبنای "انکه اول رفته اخر خارج شود" ذخیره میکند
pla CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
businesses کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
programmers وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmer وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
facsimiles روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimile روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
programmable logic array ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
instruction counter شمارنده دستورالعمل شمارشگر دستورالعمل
pause instruction دستورالعمل وقفه دستورالعمل توقف
arithmetic instruction دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
programmable read only memory حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
eprom PRO مخصوص که در زیرنور شدید ماوراء بنفش میتواند پاک شده و سپس دوباره برنامه ریزی شودmemory only programmableread erasableیک
scheduled برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedule برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
ACD سیستم تلفن خاص که میتواند تماسهای متعددی را مدیریت کند و آنها را طبق دستورات برنامه ریزی شده در پایگاه داده ها هدایت کند
api مجموعهای از توابع و دستورات برنامه استاندارد که به برنامه ساز امکان میدهد با برنامه از طریق برنامه کاربردی دیگر واسط شود
graphics شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
masks وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
mask وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
electrically قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
source برنامه پیش از ترجمه نوشته شده در زبان برنامه نویسی توسط برنامه نویس
object oriented روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
new- دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
landing schedule برنامه پیاده شدن به ساحل برنامه عملیات اب خاکی برنامه فرود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com