Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
legitimacy claims |
دعاوی حقه دعویهای درست یا قانونی |
|
|
Other Matches |
|
to lay down a rule |
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن |
valid |
قانونی درست |
to inure |
قانونی درست شدن |
to take effect |
قانونی درست شدن |
to come into operation |
قانونی درست شدن |
to go into effect |
قانونی درست شدن |
take effect <idiom> |
قانونی درست شدن |
legitimacy claims |
دعاوی بر حق |
attorney |
وکیل دعاوی |
counselling |
وکیل دعاوی |
counselled |
وکیل دعاوی |
counseled |
وکیل دعاوی |
righful claims |
دعاوی حقه |
legitimate claims |
دعاوی حقه |
counsel |
وکیل دعاوی |
barristers |
وکیل دعاوی |
attorneys |
وکیل دعاوی |
trade disputes |
دعاوی تجارتی |
attorney at law |
وکیل دعاوی |
attorney at low |
وکیل دعاوی |
attorneyship |
وکالت دعاوی |
f.claims |
دعاوی خیالی |
rightful claims |
دعاوی حقه |
preferent claims |
دعاوی مقدم |
capital suits |
دعاوی مهمه |
barrister |
وکیل دعاوی |
counsels |
وکیل دعاوی |
OR function |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد |
coincidence function |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
intersection |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
and |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
intersections |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
joins |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
meets |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
meet |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
join |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
joined |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
assertion |
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود |
false |
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست |
union |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
unions |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
either or operation |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد |
alternation |
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند |
conjunctions |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
disjunction |
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند |
conjunction |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
QCs |
مخفف وکیل دعاوی |
QC |
مخفف وکیل دعاوی |
small claims court |
دادگاه دعاوی کوچک |
limitation of actions |
مرور زمان دعاوی |
go to the bar |
وکالت کردن در دعاوی |
docketed |
دفتر ثبت دعاوی حقوقی |
docketing |
دفتر ثبت دعاوی حقوقی |
docket |
دفتر ثبت دعاوی حقوقی |
dockets |
دفتر ثبت دعاوی حقوقی |
u. claims |
دعاوی غیر مشروع یا ناحق |
iran u.s. claims tribunal |
دیوان دعاوی ایران و امریکا |
automatic release date |
تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی |
tempered |
درست ساختن درست خمیر کردن |
tempers |
درست ساختن درست خمیر کردن |
temper |
درست ساختن درست خمیر کردن |
court of record |
دادگاهی که پرونده و سوابق دعاوی مطروحه را حفظ میکند |
judiciousness |
قضاوت درست تشخیص درست |
legitimates |
عذر قانونی قانونی |
legitimate |
عذر قانونی قانونی |
legitimated |
عذر قانونی قانونی |
legitimating |
عذر قانونی قانونی |
plene administravit |
دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی |
be the spitting image of someone <idiom> |
درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن] |
authorized stoppage |
برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق |
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . |
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد. |
international court of justice |
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است |
difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
EXOR |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
exjunction |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
differences |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
alternatives |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
alternative |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
exclusive |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
res ipsa loquitur |
این عبارت در دعاوی مربوط به جرم ناشی از بی احتیاطی و درحالاتی بکار می رود که برای اثبات بی احتیاطی هیچ دلیلی لازم نباشد |
terming |
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است |
term |
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است |
termed |
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است |
barristers |
وکیل مشاور وکیل دعاوی |
barrister |
وکیل مشاور وکیل دعاوی |
symmetric difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند |
denial |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
denials |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
NAND function |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
dispersion |
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد |
except |
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند |
equality |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
medical jurisprudence |
طب قانونی |
constitutional |
قانونی |
legal medicine |
طب قانونی |
regulars |
قانونی |
regular |
قانونی |
de jur |
حق قانونی |
de jure |
قانونی |
legal |
قانونی |
standards |
قانونی |
normative |
قانونی |
formal |
قانونی |
forensic medicine |
طب قانونی |
standard |
قانونی |
dejure |
حق قانونی |
copyrights |
حق قانونی |
legiskative |
قانونی |
copyright |
حق قانونی |
of age <idiom> |
سن قانونی |
licit |
قانونی |
illegality |
بی قانونی |
official |
قانونی |
legit |
قانونی |
lawlessness |
بی قانونی |
lawless |
بی قانونی |
statutory law |
قانونی |
lawful |
قانونی |
statutory |
قانونی |
canonical |
قانونی |
anarchy |
بی قانونی |
wife's equity |
حق قانونی زن |
standard |
مقرر قانونی |
juridical |
قانونی شرعی |
validating |
قانونی شناختن |
jurisdication |
اختیار قانونی |
heir at law |
وارث قانونی |
lawfulness |
قانونی بودن |
illegal |
غیر قانونی |
validates |
قانونی شناختن |
forensic medicine |
پزشکی قانونی |
assignment |
انتقال قانونی |
assignments |
انتقال قانونی |
legitimized |
قانونی کردن |
forensic psychology |
روانشناسی قانونی |
validate |
قانونی شناختن |
forensic psychiatry |
روانپزشکی قانونی |
standard |
نمونه قانونی |
judicial arbitrator |
داور قانونی |
validated |
قانونی شناختن |
standards |
مقرر قانونی |
forced sale |
فروش قانونی |
prosecutors |
تعقیب قانونی |
action at low |
اقدام قانونی |
assize |
نرخ قانونی |
statutory |
قانونی مقرر |
posse |
قدرت قانونی |
barrister at law |
وکیل قانونی |
posses |
قدرت قانونی |
prosecutor |
تعقیب قانونی |
legal tender |
پول قانونی |
impedimenta |
موانع قانونی |
underage |
کمتراز سن قانونی |
legitimate |
برحق قانونی |
unlawful |
غیر قانونی |
false |
غیر قانونی |
legitimates |
برحق قانونی |
legitimating |
برحق قانونی |
cognizance |
اخطار قانونی |
statutes |
احکام قانونی |
legitimated |
برحق قانونی |
debt of record |
دین قانونی |
jurisdiction |
اختیار قانونی |
warrant |
اجازه قانونی |
norms |
اصل قانونی |
norm |
اصل قانونی |
standards |
نمونه قانونی |
fishing expedition |
بازپرسی قانونی |
warranted |
اجازه قانونی |
warranting |
اجازه قانونی |
distresses |
ضبط قانونی |
distress |
ضبط قانونی |
constructive notice |
ابلاغ قانونی |
constructive service |
ابلاغ قانونی |
statute |
احکام قانونی |
covenant in low |
شرط قانونی |
de jure recognition |
شناسایی قانونی |
warrants |
اجازه قانونی |
lawless |
غیر قانونی |
legal reserves |
ذخایر قانونی |
medical examiner |
پزشک قانونی |
medical jurisprudence |
پزشکی قانونی |
medico legal examiner |
پزشک قانونی |
member's bill |
طرح قانونی |
sign over <idiom> |
بطور قانونی |
medical examiner |
طبیب قانونی |
coroner |
طبیب قانونی |
coroners |
طبیب قانونی |
moratoriums |
مهلت قانونی |
nomocracy |
حکومت قانونی |
moratorium |
مهلت قانونی |
legalization |
قانونی کردن |
legitimate excuse |
عذر قانونی |
legitimizing |
قانونی کردن |
presumption juris et de jure |
اماره قانونی |
legitimizes |
قانونی کردن |
age of consent |
سن قانونی دختر |
s.i |
اسناد قانونی |
use age |
عمر قانونی |
short life |
با عمر قانونی کم |