Dictiornary-Farsi | دعوا نزاع | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 199 (9 milliseconds)

English	Persian
discord	دعوا نزاع
squeal	دعوا نزاع
squealed	دعوا نزاع
squeals	دعوا نزاع


Search result with all words

jar	دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred	دعوا و نزاع طنین انداختن
jars	دعوا و نزاع طنین انداختن
Other Matches

dustup	دعوا
strife	دعوا
night brawler	شب دعوا کن
To be itching fo r a fight . To be on the war path.	سر دعوا داشتن
callet	دعوا و غوغا
contest	رقابت دعوا
he has nostomach for the fight	سر دعوا ندارد
wrangler	دعوا کننده
quiteclaim	ترک دعوا
action	اقامهء دعوا
bust-up	دعوا-مشاجره
dust-ups	جنگ و دعوا
actions	اقامهء دعوا
disclamation	ترک دعوا
dust-up	جنگ و دعوا
contested	رقابت دعوا
contesting	رقابت دعوا
quarrel	دعوا ستیزه
quarreled	دعوا ستیزه
imparlance	تعویق دعوا
quarreling	دعوا ستیزه
quarrelled	دعوا ستیزه
quarrels	دعوا ستیزه
cat-and-dog <adj.>	پر جنگ و دعوا
champerty	شرکت در دعوا
contests	رقابت دعوا
quarrelling	دعوا ستیزه
brabble	مشاجره کردن دعوا
rivals	طرف مقابل دعوا
debatable ground	زمین یامرزمورد دعوا
rivaling	طرف مقابل دعوا
rivalled	طرف مقابل دعوا
rival	طرف مقابل دعوا
rivalling	طرف مقابل دعوا
rivaled	طرف مقابل دعوا
kick up a row	دعوا راه انداختن
to instigate an argument	دعوا راه انداختن
to instigate an argument	تحریک به دعوا کردن
to quarrel with somebody <idiom>	با کسی دعوا کردن
nonjoinder	عدم ورود در دعوا
disclaim	ترک دعوا کردن نسبت به
disclaiming	ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimed	ترک دعوا کردن نسبت به
To settle upon a price during a dispute. <proverb>	میان دعوا نرخ طى کردن .
cut both ways <idiom>	به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
disclaims	ترک دعوا کردن نسبت به
to stir [things] up	دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
to live like cat and dog	دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
They fight like cat and dog .	باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
the nature of the case	ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
have a bone to pick	بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
In a quarrel they do not distribute sweetmeat. <proverb>	توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
quarrels	نزاع
embroilment	نزاع
strifeless	بی نزاع
disputes	نزاع
hotwar	نزاع
spars	نزاع
dustup	نزاع
affray	نزاع
falling-out	نزاع
falling out	نزاع
contretemps	نزاع
spar	نزاع
strife	نزاع
factions	نزاع
faction	نزاع
brangle	نزاع
sparred	نزاع
battling	نزاع
tussle	نزاع
wrangle	نزاع
tussled	نزاع
dissension	نزاع
tussles	نزاع
disputing	نزاع
tussling	نزاع
battles	نزاع
wars	نزاع
quarrel	نزاع
disputed	نزاع
wrangled	نزاع
wrangles	نزاع
battled	نزاع
battle	نزاع
wane	نزاع
waned	نزاع
wanes	نزاع
waning	نزاع
jarring	نزاع
fuss	نزاع
fussed	نزاع
fusses	نزاع
fussing	نزاع
quarreled	نزاع
quarreling	نزاع
war	نزاع
rows	نزاع
rowed	نزاع
quarrelled	نزاع
wrangling	نزاع
row	نزاع
fighting	نزاع
scuffling	نزاع
scuffles	نزاع
dispute	نزاع
scuffle	نزاع
scuffled	نزاع
quarrelling	نزاع
interplead	پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
jarred	نزاع کردن
jar	نزاع کردن
quarrelsomely	نزاع طلبانه
wrangling	نزاع کردن
the root of dispute	مایه نزاع
dispute	نزاع کردن
disputing	مشاجره نزاع
jars	نزاع کردن
war	محاربه نزاع
wrangles	نزاع کردن
disputed	نزاع کردن
dispute	منازعه نزاع
disputed	منازعه نزاع
disputes	نزاع کردن
disputes	منازعه نزاع
dispute	مشاجره نزاع
fray	نبرد نزاع
disputing	نزاع کردن
disputing	منازعه نزاع
wrangle	نزاع کردن
disputes	مشاجره نزاع
to pull caps	نزاع کردن
to fall out	نزاع کردن
wrangled	نزاع کردن
wars	محاربه نزاع
disputed	مشاجره نزاع
contention	مشاجره نزاع
contentions	مشاجره نزاع
quarreled	نزاع کردن
quarrel	نزاع کردن
quarrelling	نزاع کردن
tussling	نزاع کردن
tussles	نزاع کردن
frays	نبرد نزاع
frayed	نبرد نزاع
quarrelled	نزاع کردن
quarrels	نزاع کردن
embroil	به نزاع انداختن
embroiled	به نزاع انداختن
embroiling	به نزاع انداختن
embroils	به نزاع انداختن
quarreling	نزاع کردن
tussled	نزاع کردن
barrator	اهل نزاع
contentiousness	نزاع طلبی
fights	نزاع کردن
tussle	نزاع کردن
dissentious	نزاع جو موردنزاع
flite	نزاع کردن
militancy	نزاع طلبی
fight	نزاع کردن
scraps	نزاع اوراق کردن
brawled	نزاع وجدال کردن
brawl	نزاع وجدال کردن
they dispute about nothing	درسرهیچ نزاع می کنند
they had words	باهم نزاع کردند
brawling	نزاع وجدال کردن
warfare	نزاع زدو خورد
scrap	نزاع اوراق کردن
extirpate the source of dispute	قلع ماده نزاع
quarrelsomeness	نزاع طلبی جنگجوئی
contested area	منطقه مورد نزاع
tousle	مچاله کردن نزاع
brawls	نزاع وجدال کردن
scrapped	نزاع اوراق کردن
scrapping	نزاع اوراق کردن
quarelsomeness	نزاع طلبی فتنه جوئی
To go for each other.	بیکدیگر پریدن ( نزاع کردن )
militants	اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
militant	اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
battle royal	نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
To come to blows .	دست به یقه شدن ( نزاع کردن )
pacific settlement	تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
wrangling	داد و بیداد [مشاجره] [نزاع] [اصطلاح تحقیر آمیز]
prize fighting	درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
oppugn	مبارزه کردن با دعوا کردن
striving	جدوجهد کردن نزاع کردن
strive	جدوجهد کردن نزاع کردن
striven	جدوجهد کردن نزاع کردن
strives	جدوجهد کردن نزاع کردن
strived	جدوجهد کردن نزاع کردن
hunting design	طرح شکارگاهی [این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]