Dictiornary-Farsi | دودمان چشم بند پایان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
stemma	دودمان چشم بند پایان


Other Matches

eol	پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
stocked	دودمان
stock	دودمان
stem	دودمان
dynasties	دودمان
dynasty	دودمان
ancestry	دودمان
ancestries	دودمان
stemmed	دودمان
stemming	دودمان
stems	دودمان
antecedent	دودمان
antecedents	دودمان
stirps	دودمان
phylon	دودمان
phylum	دودمان
lineages	دودمان
lineage	دودمان
genealogy	دودمان
genealogies	دودمان
terminates	پایان دادن پایان یافتن
terminated	پایان دادن پایان یافتن
terminate	پایان دادن پایان یافتن
progeny	سلاله دودمان
pedigrees	نسب نامه دودمان
patrilineal	وابسته به دودمان پدری
pedigree	نسب نامه دودمان
gender tree	سلسه دودمان نسب نامه
to trace the p of a person	دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
leukon	عناصر سفید خون وسلولهای سازنده انها دودمان سفید خون
point	پایان
never-ending	بی پایان
ending	پایان
unending	بی پایان
inconclusive	بی پایان
incessant	پی در پی بی پایان
unfinished	بی پایان
never ending	بی پایان
endings	پایان
finish	پایان
interminate	بی پایان
closest	پایان
closes	پایان
close	پایان
finishes	پایان
termination	پایان
out <adv.>	پایان
end all	پایان
end line	خط پایان
finish line	خط پایان
finallist	پایان رس
hexapod	شش پایان
illimitable	بی پایان
illmitable	بی پایان
initiator terminator	پایان ده
windup	پایان
decapoda	ده پایان
end	پایان
ended	پایان
ends	پایان
unbound	بی پایان
abyss	بی پایان
abysses	بی پایان
abysm	بی پایان
bourne	پایان
to sit out	تا پایان
fruition	پایان
issue [outcome]	پایان
conclusions	پایان
period	پایان
eternities	بی پایان
eternity	بی پایان
periods	پایان
conclusion	پایان
limit	پایان
closer	پایان
finality	پایان
foreverness	بی پایان
forever	بی پایان
infinite time	بی پایان
cessation	پایان
immortality	بی پایان
eternality	بی پایان
aeon	بی پایان
eternity	بی پایان
perpetuity	بی پایان
finis	پایان
endless	بی پایان
sempiternity	بی پایان
get over	به پایان رساندن
to go through with	به پایان رساندن
to get oven	به پایان رساندن
year-end	سال پایان
get done with	به پایان رساندن
get through	به پایان رساندن
follow through <idiom>	به پایان رساندن
do away with <idiom>	به پایان رساندن
godspeed	پایان انجام
gastropod	شکم پایان
endless loop	حلقه بی پایان
endnote	پایان مدرک
eob	پایان یک بلوک
eoj	پایان کارob
eof	پایان فایل
fineless	بی پایان کردن
turn out <idiom>	نتیجه ،پایان
finitude	پایان پذیری
run out (of something) <idiom>	به پایان رساندن
end of block	پایان یک بلوک
harvest home	پایان درو
sustainable energy	انرژی بی پایان
on side	پایان بازی
over	پایان یافتن
to see through	به پایان رساندن
to see out	به پایان رساندن
placing judge	داور خط پایان
to come to a end	به پایان رسیدن
to bring to an end	به پایان رساندن
terminuse ad quem	نقطه پایان
terminable	پایان یافتنی
teleology	پایان شناسی
rhizopod	ریشه پایان
teleologist	پایان شناس
surcease	پایان استراحت
sign off	پایان دادن به
omniscience	دانش بی پایان
ominscience	دانش بی پایان
normal termination	پایان عادی
year-end	پایان سال
time out <idiom>	پایان وقت
inexhaustibility	پایان نا پذیری
interminableness	پایان ناپذیری
jikan	پایان وقت
last a	دم اخر پایان
wind up	پایان دادن
over-	پایان یافتن
myriapoda	هزار پایان
wind up	پایان یافتن
subjunction	افزایش در پایان
endless	بدون پایان
dissertation	پایان نامه
termination	پایان یابی
termination	پایان دهی
buzzers	زنگ پایان
buzzer	زنگ پایان
end	پایان یک دور
ended	پایان یک دور
conclusions	پایان یک چیز
ends	پایان یک دور
irredeemable	پایان ناپذیر
Over and out!	پایان خبر !
dissertations	پایان نامه
terminating	پایان دار
atrocious	با شرارت بی پایان
finish	پایان مسابقه
finishes	پایان مسابقه
interminable	پایان ناپذیر
unceasing	پایان ناپذیر
eternal	بی پایان دائمی
past	پایان یافته
thesis	پایان نامه
sequel	نتیجه پایان
sequels	نتیجه پایان
theses	پایان نامه
terminating	پایان بخش
tape	نوار خط پایان
taped	نوار خط پایان
termination date	تاریخ پایان
Finifugal <adj.>	تنفر از پایان
come off	پایان مسابقه
It's over.	به پایان رسید.
abend	پایان غیرعادی
to turn out	به پایان رسیدن
tapes	نوار خط پایان
end mark	علامت بی پایان
Over and out!	پایان اعلان !
conclusion	پایان یک چیز
terminating symbol	نماد پایان بخش
year-end	وابسته به پایان سال
teleologic	وابسته به پایان شناسی
to be over something	به پایان رسیدن چیزی
dash off <idiom>	سریعا به پایان رساندن
zazen	پایان استراحت نشسته
on end <idiom>	بنظر به پایان رسیده
raw deal <idiom>	آخر خط ،پایان هستی
lift a blockade	محاصره را پایان دادن
to sing out	با اوازبه پایان رساندن
make short work of something <idiom>	[به سرعت به پایان رساندن]
final whistle	سوت پایان [ورزش]
come to nothing <idiom>	باشکست به پایان رسیدن
exit interview	مصاحبه پایان خدمت
chute	دالان پایان دوصحرانوردی
chutes	دالان پایان دوصحرانوردی
continuous	بدون پایان یابدون قط عی
crashingly	پایان عملیات کامپیوتر
terminal	واقع در نوک پایان
terminals	واقع در نوک پایان
finish tape	نوار پایان مسابقه
interminably	بطور پایان ناپذیر
i am through with my work	کارم به پایان رسید

stemma

دودمان چشم بند پایان