Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
sway away
رد کردن ضربه با حرکت بدن
Other Matches
follow-through
ادامه حرکت پس از ضربه
follow-throughs
ادامه حرکت پس از ضربه
back lift
حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
vital point
حرکت غیرمجاز ضربه به نقاط حساس بدن
pull shot
ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
pull
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pulls
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
wave kick
حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
energy absorber
مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
pelt
شتاب کردن ضربه
pelted
شتاب کردن ضربه
strike blind
با ضربه کور کردن
pelts
شتاب کردن ضربه
to strike something open
با ضربه چیزی را باز کردن
knockouts
ضربه فنی کردن از پا در اوردن
to give somebody a blow
به کسی ضربه وارد کردن
shoulder block
سد کردن حریف با ضربه شانه
knockout
ضربه فنی کردن از پا در اوردن
to knock something open
با ضربه چیزی را باز کردن
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
field goal
رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
kayo
ناک اوت کردن ضربه فنی
kwon
ضربه زدن بادست و خرد کردن با پا
dropped goal
رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
drop goal
رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
sail
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
spike
ضربه زدن یا مجروح کردن کسی با میخ ته کفش
to rifle the ball into the goal
با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
lumbering
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbered
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumber
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braid
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
move on
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
loiter
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
whir
حرکت کردن
sailings
حرکت کردن
moved
حرکت کردن
to bear oneself
حرکت کردن
skews
کج حرکت کردن
moves
حرکت کردن
skewing
کج حرکت کردن
have way on
حرکت کردن
sailed
حرکت کردن
inch
حرکت کردن
departures
حرکت کردن
waggle
حرکت کردن
waggles
حرکت کردن
waggling
حرکت کردن
departure
حرکت کردن
to weigh anchor
حرکت کردن
skew
کج حرکت کردن
move
حرکت کردن
waggled
حرکت کردن
sail
حرکت کردن
get under way
حرکت کردن
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
chop
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
chopped
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
laziest
باکندی حرکت کردن
lug
سنگین حرکت کردن
lazier
باکندی حرکت کردن
sneaks
دزدکی حرکت ه کردن
streak
بسرعت حرکت کردن
trails
بدنبال حرکت کردن
trail
بدنبال حرکت کردن
lazy
باکندی حرکت کردن
dart
بسرعت حرکت کردن
spiralled
بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralling
بطورمارپیچ حرکت کردن
skeet
باسرعت حرکت کردن
range
سیر و حرکت کردن
ranged
سیر و حرکت کردن
submarine
زیردریا حرکت کردن
sneaked
دزدکی حرکت ه کردن
submarines
زیردریا حرکت کردن
sneak
دزدکی حرکت ه کردن
trailed
بدنبال حرکت کردن
spirals
بطورمارپیچ حرکت کردن
darted
بسرعت حرکت کردن
lugged
سنگین حرکت کردن
lugging
سنگین حرکت کردن
lugs
سنگین حرکت کردن
infile
به ستون دو حرکت کردن
spiral
بطورمارپیچ حرکت کردن
trailing
بدنبال حرکت کردن
spiraled
بطورمارپیچ حرکت کردن
darting
بسرعت حرکت کردن
spiraling
بطورمارپیچ حرکت کردن
ranges
سیر و حرکت کردن
larrup
سنگین حرکت کردن
to bolt
ناگهانی حرکت کردن
crawfish
به پشت حرکت کردن
crab
به پهلو حرکت کردن
whirry
بعجله حرکت کردن
crabs
به پهلو حرکت کردن
jink
بسرعت حرکت کردن
sailings
با نازوعشوه حرکت کردن
streaking
بسرعت حرکت کردن
streaks
بسرعت حرکت کردن
streaked
بسرعت حرکت کردن
sailed
با نازوعشوه حرکت کردن
spanks
با سرعت حرکت کردن
spanked
با سرعت حرکت کردن
to move on
واداربه حرکت کردن
underway
در حال حرکت کردن
pule
باصدا حرکت کردن
sail
با نازوعشوه حرکت کردن
zigzags
حرکت زیگزاگی کردن
to tail to the tide
باجزرومد حرکت کردن
make leeway
حرکت پهلویی کردن
trances
باچالاکی حرکت کردن
zigzag
حرکت زیگزاگی کردن
to make an early start
زود حرکت کردن
zigzagged
حرکت زیگزاگی کردن
zigzagging
حرکت زیگزاگی کردن
trance
باچالاکی حرکت کردن
spank
با سرعت حرکت کردن
clinch
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinches
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinching
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
to chip
[to chop off]
لپ پریده شدن
[کردن]
[با ضربه جدا کردن]
[تکه تکه یا ریز ریز کردن]
jibe
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
skulk
گروه دزدکی حرکت کردن
hulks
باسنگینی ورخوت حرکت کردن
jibed
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
belted
باشدت حرکت یا عمل کردن
fudge
فریفتن اهسته حرکت کردن
proceeded
رهسپار شدن حرکت کردن
move
حرکت کردن تکان خوردن
belt
باشدت حرکت یا عمل کردن
hulk
باسنگینی ورخوت حرکت کردن
fudged
فریفتن اهسته حرکت کردن
fudges
فریفتن اهسته حرکت کردن
skip
رقص کنان حرکت کردن
jibing
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
gibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
skipped
رقص کنان حرکت کردن
moves
حرکت کردن تکان خوردن
lobs
با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
wriggling
حرکت کرم وار کردن
wriggles
حرکت کرم وار کردن
zoomed
با صدای وزوز حرکت کردن
to tailgate the motorist in front
سر به دم حرکت کردن
[اصطلاح روزمره]
to fall down the river
باجریان رودخانه حرکت کردن
lobbing
با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
maneuver
حرکت دادن یاحرکت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com