English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
circuit discipline رعایت انضباط مدار
Other Matches
duplexes مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplex مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
discipline انضباط
disciplines انضباط
disciplining انضباط
disciplinal اهل انضباط
radio dicipline انضباط رادیویی
disciplinarian اهل انضباط
disciplinarians اهل انضباط
conduct grade نمره انضباط
fire discipline انضباط اتش
disciplinary اهل انضباط
camouflage dicipline انضباط استتار
disciplinable انضباط پذیر
sound discipline انضباط صوتی
radio dicipline انضباط مکالمه بی سیم
self discipline انضباط نفس تادیب
stern discipline انضباط سخت و محکم
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
road clearance انضباط و نظم حرکت در جاده
composite circuit مدار الکترونیکی که از چندین مدار و قطعه کوچکتر تشکیل شده است
switching مدار الکترونیکی که میتواند پیام ها را از یک خط یا مدار د مرکز کنترل به دیگری ارسال کند
inferior planet سیارهای که مدار گردش ان کوچکتر از مدار زمین میباشد
pinning یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinned یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pin یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
mask design اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
firing circuit مدار چاشنی مدار انفجار
powder train مدار خرج مدار باروت
martinets ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
martinet ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
one hook مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
respects رعایت
consideration رعایت
formally با رعایت
observance رعایت
ovservation رعایت
respect رعایت
observingly با رعایت
observancy رعایت
considerations رعایت
regardful رعایت کننده
heeds ملاحظه رعایت
heeding ملاحظه رعایت
observing رعایت کردن
observes رعایت کردن
regarded رعایت توجه
regard رعایت توجه
regard for others رعایت دیگران
esteem رعایت ارزش
legality رعایت قانون
inobservance عدم رعایت
nonconformity عدم رعایت
heed ملاحظه رعایت
ceremoniousness رعایت تعارف
to pass by any thing رعایت نکردن
to go through رعایت کردن
observed رعایت کردن
heeded ملاحظه رعایت
non observance of ..... عدم رعایت .....
non compliance عدم رعایت
observe رعایت کردن
observe silence رعایت سکوت
disrespect عدم رعایت
regards رعایت توجه
keep to رعایت کردن
observe silence سکوت را رعایت کنید
formality رعایت اداب ورسوم
regards رعایت راجع بودن به
regard رعایت راجع بودن به
economization رعایت اصول اقتصادی
respectfulness رعایت احترام وادب
fashionableness رعایت سبک پسندیده
multitudinism رعایت حال توده
regarded رعایت راجع بودن به
Please behave yourself . Please be courteous. ادب را رعایت کنید
for short برای رعایت اختصار
formalism رعایت ائین و اداب
inobservance of a law عدم رعایت قانون
in deference to بملاحظه برای رعایت
to go to رعایت کردن گذشتن از
to stand چیزیرادقیقا رعایت کردن
gradualism رعایت اصول تدریج
economised رعایت اقتصاد کردن
economises رعایت اقتصاد کردن
economising رعایت اقتصاد کردن
economize رعایت اقتصاد کردن
economized رعایت اقتصاد کردن
economizes رعایت اقتصاد کردن
breach of propriety عدم رعایت اداب
observantly از روی ملاحظه و رعایت
electronic security رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
hardshell سخت در رعایت ایین دینی
indecorum عدم رعایت ایین معاشرت
disregards اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding اعتنا نکردن عدم رعایت
indelicately بدون رعایت نزاکت یا فرافت
welfare رعایت کردن خدمات اجتماعی
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
roughly speaking تقریبا بدون رعایت دقت
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
bluntness عدم رعایت نزاکت یاتعارف
disregard اعتنا نکردن عدم رعایت
unconventionality عدم رعایت اداب و رسوم
disregarded اعتنا نکردن عدم رعایت
without regard for decency بدون رعایت نزاکت یاادب
quite the thing رعایت کننده سبک روز
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interfaces 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
sound discipline انضباط صدا یا جلوگیری ازسر و صدا
to play the game رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
prettyism اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
ritualistic مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
expressionist هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
expressionism هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
internationalism عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
red tapery رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
multitudinist کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
ceremonialist کسیکه پای بند رعایت ایین وتشریفات است
to respect oneself رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
pacts قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
injunction دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
military testament وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
syntactic error خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است
interfaces تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interface تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
formulism رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
communication مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
orbit مدار
pivot مدار
pivots مدار
pivoted مدار
orbited مدار
absis مدار
theme مدار
and gate مدار AND
themes مدار
electric circuit مدار
circuit مدار
or circuit مدار OR
circuits مدار
orbits مدار
track circuit مدار خط
zones مدار
zone مدار
simplex مدار یک خطه
simplex مدار یک طرفه
printed circuit مدار چاپی
combined circuit مدار مرکب
simplex circuit مدار سادک
single phase circuit مدار تک فاز
six phase circuit مدار شش فاز
simple circuit مدار توان
primery citcuit مدار اولیه
primary circuit مدار ورودی
communication circuit مدار ارتباطی
combinational circuit مدار ترکیبی
clamping circuit مدار محدودکننده
quadrature circuit مدار تربیع
quadrature filter مدار تربیعی
circuit switching انتخاب مدار
sweep circuit مدار رلاکساسیون
relaxation circuit مدار رلاکسیون
resonance circuit مدار همنوایی
return circuit مدار برگشتی
circuit voltage ولتاژ مدار
sequential circuit مدار ترتیبی
short circuit اتصالی مدار
circuity مدار حرکت
side circuit مدار جانبی
sequence curcuit مدار ترتیبی
speaking circuit مدار تلفن
cycled سیکل مدار
two phase circuit مدار دو فازه
two state circuit مدار دو حالتی
trunk circuit شاه مدار
transfer orbit مدار انتقال
track return مدار برگشت
three phase circuit مدار سه فاز
telephone circuit مدار تلفن
tap circuit مدار وسط
tank circuit مدار مخزنی
two wire circuit مدار دو سیمه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com