English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
ground game روش استفاده از مانور دویدن
Other Matches
slingshot مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
slingshots مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
collective goods کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
maneuver مانور
shunting مانور
ease of movement مانور
maneuver and fire اتش و مانور
plan of maneuver طرح مانور
exercise مانور نظامی
scheme of maneuver طرح مانور
umpire داور مانور
umpired داور مانور
umpires داور مانور
maneuverability قابلیت مانور
maneuvering board لوحه مانور
exercised مانور نظامی
exercises مانور نظامی
handles مانور کردن
handle مانور کردن
mass of maneuver حجم مانور
combat exercise مانور جنگی
free maneuver مانور ازاد
umpiring داور مانور
exercise term عنوان مانور
joint exercise مانور مشترک
fire and maneuver اتش و مانور
ship handling مانور با کشتی
exercise commander فرمانده مانور
wishbone نوعی طرح مانور
wishbones نوعی طرح مانور
bump and go نوعی مانور دفاعی
maneuvred طرح کردن مانور
maneuvring طرح کردن مانور
wishbone t نوعی طرح مانور
tight t طرح اصلی مانور تی
map maneuver مانور روی نقشه
bump and run نوعی مانور دفاعی
out maneuver تفوق جستن در مانور
gate operating platform سکوی مانور دریچه ها
controlled exercise مانور کنترل شده
maneuvres طرح کردن مانور
sea room شعاع مانور دریایی
manoeuvring طرح کردن مانور
manoeuvres طرح کردن مانور
exercise code word رمز عملیات مانور
manoeuvred طرح کردن مانور
manoeuvre طرح کردن مانور
gate operating deck سکوی مانور دریچه ها
quartermaster's notebook دفتر مانور ناو
williamson turn نوعی مانور دریایی
maneuver حرکت جنگی مانور کردن
maneuvering board تابلوی نمایش مانور ناوها
flying wedge نوعی مانور تهاجمی قدیمی
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
maneuvring مشق کردن مانور دادن
ease of movement سهولت حرکت راحتی مانور
manoeuvring مشق کردن مانور دادن
maneuvred مشق کردن مانور دادن
manoeuvre مشق کردن مانور دادن
maneuvres مشق کردن مانور دادن
manoeuvres مشق کردن مانور دادن
manoeuvred مشق کردن مانور دادن
pilot rudder تیغه سکان مانور ناو
doubled up دویدن
run دویدن
Running <adj.> دویدن
race دویدن
raced دویدن
races دویدن
double دویدن
runs دویدن
to run through دویدن
doubled دویدن
drift مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
feint نوعی درو در خرک مانور انفعالی
clamp anf rake مانور برای کنترل گوی درمواجه
garryowen مانور مهاجمی بافرستادن توپ هوایی
drifting مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
drifted مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
drifts مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
feints نوعی درو در خرک مانور انفعالی
deropement مانور حمله با گریز ازشمشیر حریف
wingover مانور بانیم چرخش یا نیم دایره
feinted نوعی درو در خرک مانور انفعالی
feinting نوعی درو در خرک مانور انفعالی
leaped جستن دویدن
tracks مسابقه دویدن
winder دویدن سریع
run for it <idiom> به ضرب دویدن
track مسابقه دویدن
trig تر وتمیز دویدن
jogging اهسته دویدن
scuttles بسرعت دویدن
jogs اهسته دویدن
roil دنبال هم دویدن
scuttled بسرعت دویدن
scuttle بسرعت دویدن
leaps جستن دویدن
runout محوطه دویدن
tracked مسابقه دویدن
scuttling بسرعت دویدن
footrace مسابقه دویدن
running with the ball با توپ دویدن
jogged اهسته دویدن
re-run دوباره دویدن
on the go <idiom> مشغول دویدن
jog اهسته دویدن
leap جستن دویدن
cursorial مستعد دویدن
re-ran دوباره دویدن
outruns در دویدن جلوافتادن
outrunning در دویدن جلوافتادن
outrun در دویدن جلوافتادن
re-running دوباره دویدن
re-runs دوباره دویدن
to bolt با سرعت دویدن
audible تعویض مانور حمله یا دفاعی در مقابل حریف
submarines مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
progressive مانور با گذاشتن پای ازاد جلوپای اسکیت
submarine مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
base running دویدن بسوی پایگاه
jogged دویدن بصورت یورتمه
sprints با حداکثر سرعت دویدن
jogging دویدن بصورت یورتمه
he fell to the ground دویدن اغازکردبزمین افتاد
sprinted با حداکثر سرعت دویدن
sprint با حداکثر سرعت دویدن
To interrupt someone. To butt in. تو حرف کسی دویدن
jog دویدن بصورت یورتمه
jogs دویدن بصورت یورتمه
circuit clout یک امتیاز با دویدن به پایگاه
outkick تندتر از رقیب دویدن
circling دویدن در مسیر منحنی
circled دویدن در مسیر منحنی
to break into a run شروع کردن به دویدن
circles دویدن در مسیر منحنی
rerun عمل دوباره دویدن
run way محوطه دویدن هواپیما
circle دویدن در مسیر منحنی
to start شروع کردن به دویدن
long wind طاقت زیاد دویدن
dinger دویدن به پایگاه اصلی
sled وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
sleds وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
dead time زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead freight کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
arresting system runout محوطه دویدن سیستم مهارهواپیما
departure end انتهای محوطه دویدن هواپیما
roll out دویدن هواپیما روی باند
to run for the bus برای گرفتن اتوبوس دویدن
road work دویدن جادهای در تمرین بوکس
to run a race در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
false start دویدن قبل ازصدای تپانچه
break in درمیان صحبت کسی دویدن
false starts دویدن قبل ازصدای تپانچه
vertical نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی
frees آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idled که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
freeing آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idles که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idlest که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
capacity استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
freed آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
capacities استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
bitmap معرفی رویدادها یا استفاده از آرایه تک بیتی به عنوان تصویر یا شکل یا جدول وسایل استفاده شده و...
fourth generation computers فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
to take a run-up با دویدن به مکان شروع نزدیک شدن
to overrun oneself از دویدن زیاد خود را خسته کردن
quad چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
quads چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
composite demand تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
band شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
bands شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
threshholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshold نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
buttonhook نوعی پاس با جلو دویدن وبرگشت ناگهانی
thresholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
goes نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
go نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
ieee که فقط داده و سیگنالهای تصدیق استفاده می شوند و در آزمایشگاهها برای اتصال کامپیوتر به قط عات اندازه گیری استفاده میشود
shareware نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
exerciser وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
duplex دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
duplexes دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
joint tenants در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
common use مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
rompish مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
rompy مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
curl پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
curls پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
quarterback sneak حمله بازیگر بالا با دویدن بجلو پس از گرفتن توپ
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com