English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
method for turning the steps روش دور دادن پلکان
Other Matches
stairways پلکان
ramps پلکان
ramp پلکان
stairway پلکان
step پلکان
stiles پلکان
stile پلکان
stepping پلکان
staircase پلکان
staircases پلکان
ghaut پلکان
ghat پلکان
secondary stairs پلکان فرعی
fire escape پلکان اطمینان
two throw ladder پلکان مضاعف
backstair پلکان پشت
doorsteps پلکان جلو در
fire escapes پلکان اطمینان
balustrade نرده پلکان
helical stairs پلکان پیچی
ladder پلکان قایق
spiral stairs پلکان مارپیچ
service stairs پلکان سرویس
spindle stairs پلکان مارپیچی
stairs with a platform پلکان با پاگرد
service stairs پلکان خدمت
straight stairs پلکان راست
corkscrew staircase پلکان مارپیچ
doorstep پلکان جلو در
ladders پلکان قایق
moving staircase پلکان خودرو
escalator پلکان خودرو
moving stairway پلکان متحرک
moving staircase پلکان متحرک
escalator پلکان متحرک
escalator : پلکان متحرک
escalator پلکان خودرو
escalator پلکان متحرک
escalators : پلکان متحرک
escalators پلکان خودرو
escalators پلکان متحرک
gangway پلکان متحرک
gangways پلکان متحرک
moving stairway پلکان خودرو
labyrinths پلکان مارپیچی
labyrinths پلکان مارپیچ
labyrinth پلکان مارپیچی
labyrinth پلکان مارپیچ
banister نردهء پلکان
bannister نردهء پلکان
bannisters نردهء پلکان
flight یک رشته پلکان سلسله
wreath نرده پلکان مارپیچی
bridgeboard نرده پلکان چوبی
cochlea پلکان پرپیچ وخم
newel تیرمیان پلکان مارپیچ
newel ستون پلکان مارپیچ
newels تیرمیان پلکان مارپیچ
bridgheboard نرده پلکان چوبی
newels ستون پلکان مارپیچ
echelons بصورت پلکان در اوردن
echelon بصورت پلکان در اوردن
wreaths نرده پلکان مارپیچی
echellon بصورت پلکان دراوردن
moving stairways پلکان های خودرو
moving stairs {pl} پلکان های خودرو
pitches جای شیب پلکان
pitch جای شیب پلکان
perron پلکان جلو عمارت
moving stairs {pl} پلکان های متحرک
staircase illusion خطای ادراکی پلکان
moving staircases پلکان های خودرو
moving staircases پلکان های متحرک
escalators پلکان های خودرو
moving stairways پلکان های متحرک
escalators پلکان های متحرک
maze پیچ وخم پلکان مارپیچ
side wall of stairs جان پناه کناره پلکان
mazes پیچ وخم پلکان مارپیچ
curtail [نرده ی پلکان پیچکی در راه پله ها]
capacole چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
ziggurat برج بلند و طبقهء هرمی شکل پلکان دار
zikyrat برج بلند و طبقهء هرمی شکل پلکان دار
zikkurat برج بلند و طبقهء هرمی شکل پلکان دار
newels تیری که محور اصلی پلکان مارپیچی را تشکیل میدهد
newel تیری که محور اصلی پلکان مارپیچی را تشکیل میدهد
ledger board تخته افقی روی نرده پلکان یانرده ایوان
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
irritated خراش دادن سوزش دادن
effectuate انجام دادن صورت دادن
instructs دستور دادن اموزش دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
embellishes ارایش دادن زینت دادن
organizes سازمان دادن ارایش دادن
compensate پاداش دادن عوض دادن
irritate خراش دادن سوزش دادن
embellish ارایش دادن زینت دادن
embellished ارایش دادن زینت دادن
irritates خراش دادن سوزش دادن
instructing دستور دادن اموزش دادن
organizing سازمان دادن ارایش دادن
give security for تامین دادن ضامن دادن
plating اب دادن روکش فلز دادن
compensated پاداش دادن عوض دادن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
compensates پاداش دادن عوض دادن
instructed دستور دادن اموزش دادن
cures شفا دادن بهبودی دادن
cured شفا دادن بهبودی دادن
cure شفا دادن بهبودی دادن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
embellishing ارایش دادن زینت دادن
instruct دستور دادن اموزش دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
organising سازمان دادن ارایش دادن
order سفارش دادن دستور دادن
expand توسعه دادن بسط دادن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
organize سازمان دادن ارایش دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
purging غرامت دادن جریمه دادن
organises سازمان دادن ارایش دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
pottion بهره دادن از جهاز دادن به
expands توسعه دادن بسط دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
expanding توسعه دادن بسط دادن
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates تخفیف دادن تسکین دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com