English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (6 milliseconds)
English Persian
to fix a language زبانی که ازتغییریارشدبازداشتن
Other Matches
ldl یک ماوراء زبانی که زبانی را شرح میدهد
bilingual دو زبانی
linguistically زبانی
viva voce زبانی
nuncupative زبانی
vivas voce زبانی
monolingual یک زبانی
oral زبانی
orals زبانی
verbal زبانی
abusiveness بد زبانی
glottic زبانی
glossal زبانی
trilingual سه زبانی
by parol زبانی
by word of mounth زبانی
by word of mouth زبانی
lingual زبانی
lip deep زبانی
linguiform زبانی
orally زبانی
monnolingual یک زبانی
nuncupatory زبانی
linguistic زبانی
professed love دوستی زبانی
bradyglossia کندگویی زبانی
spiel چرب زبانی
sublingual زیر زبانی
to fling d. بد زبانی کردن
volubility چرب زبانی
chattiness بلبل زبانی
glossopharyngeal زبانی حلقی
dumb language زبان بی زبانی
nuncupate زبانی گفتن
zubenelgenubi زبانی جنوبی
aphthongia لالی زبانی
polyglot چند زبانی
vivas voce زبانی شفاها`
polyglots چند زبانی
lingulate زبانی شکل
vocabular زبانی شفاهی
lapsus linguae لغزش زبانی
unction چرب زبانی
knowledge of a language دانستن زبانی
lingual حرف زبانی یا ذو لفی
lingual letters or linguals حروف زبانی یا ذولقی
glossopharyngeal nerve عصب زبانی- حلقی
to nuncupate a will زبانی وصیت کردن
lispling تکلم نوک زبانی
grammatical error اشتباه دستور زبانی
tongu praxia کنش پریشی زبانی
glibness چرب و نرم تر زبانی
abusive بد زبانی تجاوز به عصمت
spiel چرب زبانی کردن
nervus glossopharyngeus عصب زبانی- حلقی
flippancy بی ملاحظگی چرب زبانی
acclamation اخذ رای زبانی
glibly ازروی چرب زبانی
retrolingual واقع در پشت زبان پس زبانی
lard ارایش دادن چرب زبانی
lisping نوک زبانی صحبت کردن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
hard sell فروشندگی باچرب زبانی وفشار
lisped نوک زبانی صحبت کردن
lisp نوک زبانی صحبت کردن
to schmooze somebody برای کسی چرب زبانی کردن
to translate something [from/into a language] برگرداندن [نوشتنی] چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
to butter somebody up برای کسی چرب زبانی کردن
illinois test of psycholinguistic ازمون تواناییهای زبانی- روانی ایلینوی
to translate something [from/into a language] ترجمه [نوشتنی] کردن چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
diachronic تحمولات زبانی یک ملت درادوار مختلف تاریخ
catechetical مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
metalanguage زبانی که یک زبان برنامه نویسی را شرح میدهد
naturals زبانی که توسط بشر استفاده و فهمیده میشود
natural زبانی که توسط بشر استفاده و فهمیده میشود
lingua زبان یا عضو زبانی شکل اصطلاحات خاص
vdl زبانی برای تعریف و معناشناسی زبانهای برنامه نویسی
transliteration نقل عین تلفظ کلمه یا عبارتی از زبانی بزبان دیگر
native زبانی که توسط پردازنده اجرا میشود بدون نیاز به نرم افزار خاص
natives زبانی که توسط پردازنده اجرا میشود بدون نیاز به نرم افزار خاص
a dead language <idiom> زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
source language 1-زبانی که برنامه در ابتدا به آن نوشته شده است .2-زبان برنامه پیش از ترجمه
target زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
coaxed نوازش کردن چرب زبانی کردن
coax نوازش کردن چرب زبانی کردن
coaxes نوازش کردن چرب زبانی کردن
coaxing نوازش کردن چرب زبانی کردن
reply [answer] پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
languages زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
queried زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
queries زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
query زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
language زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
querying زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
beta librae کفه شمالی زبانی شمالی
alpha librae زبانی جنوبی کفه جنوبی
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com