English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
Other Matches
grid زمین فوتبال
soccer field زمین فوتبال
gridiron زمین فوتبال
playing field زمین فوتبال
playing fields زمین فوتبال
grids زمین فوتبال
gridition زمین فوتبال
touchline خط اطراف زمین فوتبال
punts توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punt توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punted توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
team area محدوده بین دو خط 53 یاردی در هر دو طرف زمین فوتبال امریکایی
yard line خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
yard marker خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
succeeding spot نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
footballs توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
football توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
soccer فوتبال
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
geotaxis گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
soccer fan [soccer supporter] [American English] طرفدار فوتبال
football club [British Englisch] باشگاه فوتبال
football توپ فوتبال
elevens تیم فوتبال
boot کفش فوتبال
left for ward در فوتبال پیشرو چپ
soccer بازی فوتبال
football بازی فوتبال
kick about فوتبال هردمبیل
footballs بازی فوتبال
footballer فوتبال بازی کن
footballers فوتبال بازی کن
eleven تیم فوتبال
pigskin توپ فوتبال
football game بازی فوتبال
association football اتحادیه فوتبال
football fan [British English] طرفدار فوتبال
canadian football فوتبال کانادایی
geognosy زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
goalkeepers دروازه بان فوتبال
kick off شروع مسابقه فوتبال
football fan [American English] طرفدار فوتبال آمریکایی
six man football فوتبال دو تیم 6 نفره
signal caller مدافع 3/4 در فوتبال امریکایی
to play soccer فوتبال بازی کردن
goalkeeper دروازه بان فوتبال
indoor soccer فوتبال داخل سالن
soccer ball throw پرتاب توپ فوتبال
water polo بازی فوتبال ابی
American football فوتبال آمریکایی [ورزش]
to play football فوتبال بازی کردن
to finish the ball into the net با توپ گل زدن [فوتبال]
rules of football قوانین یا قواعد فوتبال
football hooligan خرابگر پر سر و صدای فوتبال
perelotok زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
hockey چوگان بازی با اصول فوتبال
speedball نوعی بازی شبیه فوتبال
scrum نوعی بازی فوتبال راگبی
lateral pass پاس توپ فوتبال از پهلو
scrummage نوعی بازی فوتبال راگبی
Playing football is not my idea of fun . فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
scrums نوعی بازی فوتبال راگبی
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeant گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeants گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx نوعی موشک زمین به زمین دریایی
to keep the ball moving توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
long ball [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
football cleats کفش گل میخ دار فوتبال آمریکایی
high ball شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
short ball شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
he is a novice in football در بازی فوتبال تازه کار است
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
flag football نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
uprights تیرهای عمودی دروازه فوتبال امریکایی
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
fielder بازیکن میدان فوتبال وغیره صحرا نورد
grey cup مسابقه قهرمانی و جایزه اتحادیه فوتبال کانادایی
movement off-the-ball بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
Football pool [British English] قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pershing موشک زمین به زمین پرشینگ
pervious ground زمین تراوا زمین نفوذپذیر
redstone موشک زمین به زمین رداستون
lacrosse نوعی موشک زمین به زمین
yardage تعداد یاردهای بدست امده بازیگر یا تیم فوتبال امریکایی
biosphere قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
broomball نوعی هاکی روی یخ بدون کفش اسکیت با جارو و توپ فوتبال
little john موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
contour flight پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
talik زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
lineup اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
critical point نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
permafrost لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
groundhopper [British English] طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
topography نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
touch football نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
hydrographer نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile موشک زمین به زمین
I am stiff with football. بعد از بازی فوتبال بدنم چوب شده ( خشک شده )
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
He had a nast fall. بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
everglade قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
outh باید
must باید
to have to باید
there is a rule that... که باید.....
in due f. باید
ought باید
maun باید
the f. of a table باید
should باید
shall باید
football توپ فوتبال آمریکایی [توپ بیضوی]
it is to be noted that باید دانست که
We have to go as well. ما هم باید برویم .
i must go باید بروم
ought باید وشاید
it is necessary to go باید رفت
it is necessary for him to go باید برود
i ought to go باید بروم
i ougth to go باید بروم
i ougth to go باید رفت
as it deserves چنانکه باید
you must know باید بدانید
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
one must go باید رفت
how shall we proceed چه باید کرد
shall i go? ایا باید بروم
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
the needful انچه باید کرد
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
comme il faut چنانکه باید وشاید
chicane مانعی که باید دور زد
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
enow بسنده انقدرکه باید
prettily بخوبی چنانکه باید
you must go شما باید بروید
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
it is to be noted that باید ملتفت بود که
it is to be noted that باید توجه کردکه
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
meetly چنانکه باید و شاید
he needs must go ناچار باید برود
I must leave at once. باید فورا بروم.
you might have come باید امده باشید
he must have gone باید رفته باشد
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. بااین حقوق کم باید بسازم
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
I must be going now. الان دیگه باید بروم
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
One must take time by the forelock . وقت را باید غنیمت شمرد
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
backlog کاری که باید انجام شود
backlogs کاری که باید انجام شود
One must draw the line somewhere. <proverb> هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
if i know what to do اگر میدانستم چه باید کرد
She must be at least 40. او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com