Dictiornary-Farsi | زننده ساختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
gaunt	زننده ساختن


Other Matches

concussive	ضربت زننده صدمه زننده
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
knocker	زننده
knockers	زننده
mordant	زننده
acrimonious	زننده
odoriferous	زننده
pungent	زننده
nastier	زننده
tart	زننده
acrid	زننده
tarts	زننده
repercussive	پس زننده
loathful	زننده
vile	زننده
viler	زننده
vilest	زننده
staring	زننده
starring	زننده
pinching	زننده
stinking	زننده
repellent	زننده
repellents	زننده
nasties	زننده
beater	زننده
water repellent	پس زننده اب
nastiest	زننده
applauder	کف زننده
squalid	زننده
poignant	زننده
nasty	زننده
pit a pat	زننده
unlovely	زننده
garish	زننده
percutient	زننده
bitten	زننده
clappers	کف زننده
biting	زننده
wetter	نم زننده
nippy	زننده
repeller	زننده
clapper	کف زننده
loathsome	زننده
striking	زننده
strikingly	زننده
shuffler	زننده
hideous	زننده
nauseam	زننده
striker	زننده
strikers	زننده
scabrous	زننده
forbidding	زننده
prickling	زننده
calumniator	افترا زننده
scarifier	تیغ زننده
pickier	ضربه زننده
seasoner	چاشنی زننده
seasoner	ادویه زننده
fizzy	جوش زننده
shackler	بخو زننده
scintillant	جرقه زننده
beater	کتک زننده
accusers	تهمت زننده
accuser	تهمت زننده
shouter	فریاد زننده
pricker	سیخ زننده
acrimoniousness	سخن زننده
sourish	به ترشی زننده
spicily	بطور زننده
staring red	قرمز زننده
slumberer	چرت زننده
tacker	میخ زننده
tacker	کوک زننده
accusant	تهمت زننده
bubbly	جوش زننده
bubbliest	جوش زننده
scintillator	جرقه زننده
bubblier	جوش زننده
puddler	بهم زننده
strider	گام زننده
crying	جار زننده
appellant	تهمت زننده
repugnant	تنفرانگیز زننده
flogger	زننده شلاق
sharps	زننده زیرک
sharpest	زننده زیرک
sharp	زننده زیرک
knotter	گره زننده
lasher n	سد شلاق زننده
glare	روشنایی زننده
coruscant	برق زننده
libelant	تهمت زننده
libellant	تهمت زننده
kicker	زننده ضربه با پا
inveigler	گول زننده
dozer	چرت زننده
flagellator	تازیانه زننده
galssy	بی نور زننده
garishly	بطور زننده
gasper	نفس زننده
germinant	جوانه زننده
flagellator	شلاق زننده
estimator	تخمین زننده
callers	صدا زننده
caller	صدا زننده
gaunt	زننده بی ثمر
malodor	بوی زننده
glared	روشنایی زننده
pertubative	برهم زننده
disturber	برهم زننده
howlers	جیغ زننده
ad nauseam	بسیار زننده
howler	جیغ زننده
scintillating	جرقه زننده
repulsive	زننده تنفراور
revolting	بهم زننده
trudger	قدم زننده
calumnious	تهمت زننده
pacer	گام زننده
catterer	چهچه زننده
cornerman	زننده کرنر
harsher	ناگوار زننده
picky	ضربه زننده
harshest	ناگوار زننده
napper	چرت زننده
flogger	تازیانه زننده
pickiest	ضربه زننده
glares	روشنایی زننده
harsh	ناگوار زننده
poignantly	بطور تیزیا زننده
indign	زننده بدون استحقاق
rankly	بطور زننده یابدبو
greeny	بسبزی زننده سبزفام
hydromancer	تفال زننده بوسیله اب
fulsome	زننده اغراق امیز
stench	بوی زننده تعفن
incisive speech	سخن تند یا زننده
stenches	بوی زننده تعفن
repulsively	بطور زننده یا دافع
inoffensively	بی انکه زننده باشد
invection	سخن سخت زننده
pungently	بطور زننده یا تند
reddish	مایل بسرخی زننده
mawkish	بطور زننده احساساتی
fetid	دارای بوی زننده
trusser	چوب بست زننده
boiling	جوش زننده خشمناک
sewer	اگو بخیه زننده
sewers	اگو بخیه زننده
swatter	ضربت سخت زننده
rakish	فاجر جلف و زننده
lurid	کم رنگ وپریده زننده
luridly	کم رنگ وپریده زننده
stirring	بهم زننده هیجان اور
prankster	کسیکه شوخی زننده کند
deceptive	گول زننده فریب امیز
inside of the foot kick	بغل پای ضربه زننده
lunger	ضربت زننده جهش کننده
wheeler	دور زننده چرخ دار
compound riposte	ضد حمله با یک یا دو حرکت گول زننده
nippingly	بطور زننده یا طعنه امیز
sharp tongued	بکار برنده سخنان زننده
pranksters	کسیکه شوخی زننده کند
prank	شوخی زننده تزئین کردن
pranks	شوخی زننده تزئین کردن
smacking	سیلی زننده خوش طعم
smacker	سیلی زننده خوش طعم
loathly	زننده بطور نفرت انگیز
harsh color	رنگ تند و ناملایم و زننده
out flanking	دور زننده احاطه کننده جناح
fanner	قرقی یا باز کوچک باد زننده
broiler	بهم زننده جوجه یا پرنده کبابی
volleyer	زننده توپ در هوا قبل ازبرخورد با زمین
tickler	بهم زننده تحریک کننده قمقمه کوچک
typeball	یک عنصر ضربه زننده ماشین تحریر که شامل تمام کاراکترهای قابل استفاده میباشد
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
incisively	بطور نافذ بطور زننده
pit a pat	بال بال زننده تپیدن
mints	ساختن
mint	ساختن
fabricating	ساختن
minted	ساختن
produces	ساختن
produced	ساختن
idolizes	بت ساختن
idolized	بت ساختن
idolize	بت ساختن
fabricate	ساختن
idolising	بت ساختن
idolises	بت ساختن
idolizing	بت ساختن
idolised	بت ساختن
dree	ساختن با
fabricates	ساختن
fabricated	ساختن
produce	ساختن